کد خبر: 112790966
تاریخ انتشار: پنجشنبه 01 تير 1396
خانه » حواشی » عرفان » استاد انصاریان: واهمه ما از قیامت بیهوده است/ گریه بر زینب کبری(س) مرگ را آسان می کند
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

به گزارش چی 24 به نقل از عرفان:

قم - دارالعرفان/ محقق، مفسر و پژوهشگر علوم قرآنی، گفت: انسان؛ ضعیف، ناتوان و زمین گیر است، دنباله ­های وجود او که بار سنگینی روی روح، قلب و فکر اوست، او را دچار دغدغه کرده که آینده، مرگ، برزخ و قیامت او چه می­شود. همه ما از قیامت واهمه داریم، یعنی یقین به نجات خودمان نداریم و برای خودمان هم اندوهگین هستیم.

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در حسینیه همدانی های تهران، اظهار کرد: بیش از پنجاه روایت، امشب را به عنوان شب قدر واقعی تقویت کردند؛ از حال خود ائمه طاهرین(ع) هم استفاده می­شود که رغبت­شان به احیا بیشتر در ارتباط با امشب بوده است؛ سعی هم بر این بوده که تا حتی مطلع الفجر بیدار باشند، شبی است که تمام راه­های رحمت خدا باز است، تمام شیاطین در محرومیت کامل و در غل و زنجیر معنوی هستند که سراغ بندگانش نروند. یعنی خودش جلوی آنها را می­گیرد که به ما دستبرد نزنند.

وی ادامه داد: ما محبتی به خدا داریم، خدا هم یک محبتی به ما دارد؛ این یقینی است، اما آیا محبت دل کوچک و محدود ما، با این ظرفیت معین، قابل مقایسه با محبت او به ماست، مگر ما چقدر می­توانیم دوستش داشته باشیم؟ او برابر با سعه وجودی خودش تک تک ما را دوست دارد، خودش هم پیغام داده، رفتاری که با تو دارم به گونه ای است که انگار فقط تو را دارم. پیغمبر اکرم(ص) می­فرماید: "انتم کالمرضاه"، بیمار هستید و پروردگار هم دکتر شماست.

استاد انصاریان اظهار کرد: انسان؛ ضعیف، ناتوان و زمین گیر است. دنباله­های وجود او که بار سنگینی روی روح، قلب و فکر اوست، او را دچار دغدغه کرده که آینده، مرگ، برزخ و قیامت او چه می­شود. همه ما از قیامت واهمه داریم یعنی یقین به نجات خودمان نداریم و برای خودمان هم اندوهگین هستیم. این ترس و اندوه تا کی با ماست؟ یعنی ما که در حدی رفیق خدا هستیم، در حدی به حرفش گوش دادیم، تا توانستیم از گناه دَر رفتیم، ولی خیلی جاها هم نشد. حال رسیدیم به لحظه­ای که دیده ما دارد از دنیا برداشته می­شود، پرده را کنار می­زنند، ما آن طرف را می­بینیم. روابط ما با دنیا، مغازه، کارخانه، زن و فرزند قطع شده، قرآن مجید می­گوید: «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ» به فرشتگان رحمتم می­گویم پی در پی تا نمرده نازل شوید و تنها این سه کلمه را به بنده­ام بگویید، «أن لا تَخَافُوا» نسبت به آینده­ات دیگر هیچ ترسی نداشته باش، «وَلا تَحْزَنُوا» اصلاً هم غصه نخور ترس و غصه تمام شد، «وَابشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»، قبلاً که در دنیا بودی چقدر در قرآن با زبان پیغمبر(ص) و ائمه(ع) بشارت بهشت به تو دادم، اکنون بهشت مژده باد به تو.

وی تصریح کرد: خدا می فرماید "داود لو یعلم المدبرون انی، شوقی لعودتهم و رغبتی فی توبتهم"، اگر آنهایی که به من پشت کردند و با من قهر کردند و رفتند، اشتیاق من را بفهمند که به برگشتنشان چقدر شوق دارم و اگر بفهمند من به توبه­شان چقدر میل دارم، "زادو شَوْقاً إِلَی"، چنان عاشق من می­شوند که با سر به طرف من می­دوند "یا داود هذه رغبتی فی المدبرین انی"، این اشتیاق و رغبت من است به آنهایی که با من قهر کردند و رفتند. "فکیف محبتی فی المقبلین علیه"، شوق من به آنهایی که به طرف من می آیند چقدر است؟ سپس می­فرماید: "انی استحیی من عبدی" بنده­ام، گناه کرده و شرمسار است "یرفع الی یدیه"، شرم می­کنم از اینکه دو دستش را به طرف من بردارد "یقول یا رب یا رب" با التماس به من بگوید مولای من، پروردگار من محبوب من، "فاردهما" که بگویم دستت را بینداز "فتقول الملائکه"، ملائکه می­گویند "الهنا أنه ليس أهل لتغفر له"، با این محبتی که تو داری با این رویکردی که تو داری یک دانه گنهکار نمی ماند که دیگر بیامرزی. پس به ملائکه می­گویم "ولكني أهل التقوى وأهل المغفره"، من اهل تقوا و اهل آمرزش هستم "أُشْهِدُكُمْ" همه شما را به شهادت می­گیرم که یک نفر گنهکار دیگر هم پیدا شود "غَفَرْتُ لِعَبْدِی"، او را می­بخشم، حتی اگر بنده گناهکار تمام نشد و باز هم یک گنهکار دیگر به دنیا آمد، من باز هم او را می­بخشم و می­آمرزم. "ابن آدم"، ای فرزند آدم "خلقتک بیدَيّ" با قدرتم خلقت کردم "و ربیتک بنعمتی"، از رحم مادر به وسیله لوله جفت، پرورشت دادم، به دنیا آمدی، با غذایی که برایت آماده کرده بودم قبل از به دنیا آمدن در سینه مادرت، رشدت دادم. بزرگ شدی، خیلی برایت زحمت کشیدم، همه عالم را به کار گرفتم که تو بزرگ شوی حال بزرگ شدی "و انت تخالفنی"، با این همه زحمتی که پایت کشیدم آمدی با من مخالفت کردی، گفتی که من عرق می­خورم، قمار می­کنم، ربا می­خورم، بی­حجاب می شوم "و تعصانی" معصیت من را انجام دادی "فاذا رجعت الیّ تبت الیک"، با یک عمر گناهت وقتی به من برگشتی، من هم توبه­ات را قبول کردم، حال بنده من، تو که یک عمری گناه کردی، برگشتی، قبولت کردم، یک سؤال مرا تو جواب بده، "فمن این تجد الها مثلی" مثل من را کجا می­توانی پیدا کنی؟ "و انا الغفور الرحیم" من خیلی آمرزنده و مهربان هستم. "عبدی اخرجتک من العدم الی الوجود، و جعلت لک السمع و البصر و العقل، استرک، اذکرک و انت تنسانی، استحیی منک، و انت لا تستحیی منی، من اعظم منی جودا و من ظل ذی یقرأ بابی فلم افتح"، بنده من تو را از هیج آفریدم و به تو گوش، چشم و نیروی درک دادم، تا به امروز با این سه عضو چه کردی؟ بنده من گوش، چشم و نیروی درک خود را خیلی جاها بردی؛ همه را پوشاندم، نگذاشتم اطرافیانت بفهمند که اگر می فهمیدند جواب سلام تو را هم نمی دانند، من همه را پوشاندم، اما از من باک نکردی، خیال کردی از من طلب داری، دائم یادت بودم، من که از اول تاکنون از تو شرمنده بودم، و تو یک بار از من شرم نکردی، بنده من، چه کسی نسبت به تو از من سخی ­تر بوده؟ به من بگو بنده من، تاکنون چه کسی دَر خانه من را زده، من باز نکردم؟

استاد انصاریان ادامه داد: یک نفر را نشان بده. کی آمده؟ یعنی گناه تو بنده من از گناه حر سنگین­تر است؟ کل گناهان ما جمعیت امشب را روی هم بریزند گناه حر نمی­شود. این هفتاد و دو نفر را حر به کشتن داد، چون نگذاشت ابی عبدالله برود. گفت نمی­گذارم بروی. چهار پنج روز امام را نگه داشت تا سی هزار گرگ آمدن و امام را محاصره کردند. آیا گناه من و شما سنگین­تر است از گناه او؟ با اینهمه وقتی فهمید بد کرده، وقتی فهمید در توبه باز است، وقتی فهمید خدا گفته کسی را سراغ دارید در خانه من را زده باشد و من باز نکرده باشم، آمد و توبه کرد. به پسرش علی که هجده سالش بود گفت، دست من را بگیر، من سرم را می­اندازم پایین، من را روی خاک­ها بکش، ببر. ابی عبدالله(ع) از خیمه بیرون آمد و به قمر بنی هاشم فرمود: یک مهمان دارد می­آید. حر تا جایی که صدای ابی عبدالله(ع) را بشنود آمد جلو و گفت "هل لی من توبه؟" بیایم، راهم می­دهی؟ هنوز حرفش تمام نشده بود، امام فرمود: "ارفع رأسک" اینجا جای سر پایین انداختن نیست سرت را بالا بگیر. بنده من کسی را می­شناسی که از من درخواست کرده باشد و من بخل کرده باشم؟ بنده من چه مانعی امشب در راهت است که با من آشتی کنی؟ چه دلیلی داری تا با من آشتی نکنی؟ چه دلیلی داری خانمم، دخترم به حجاب قرآن برنگردی؟ چه دلیلی داری، او که می­گوید من در خانه­ ام را به روی کسی تا حالا نبستم، دست گدا را برنگرداندم. این دست دست عجیبی است، اصلاً انگار برای گدایی خلق کردند.

این استاد حوزه در پایان گفت: دو کلمه هم از زینب کبری(س) بشنوید. من به همه شما مرد و زن یقین قطعی بدهم، دلیل هم دارم که گریه بر زینب(س) مرگ را آسان می­کند، وای خدا.

انتهای پیام /


منبع : پایگاه عرفان

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین