به گزارش «قاصدنیوز»، شهید حسین آستانه پرست دوران تحصیل از ابتدایی تا پایان دبیرستان را با موفقیت به پایان رساند و با توجه به علاقه شدید به علوم دینی در رشته الهیات دانشگاه مشهد ادامه تحصیل داد و با اخذ مدرک فوقلیسانس فارغالتحصیل گردید.
سپس در وزارت آموزشوپرورش استخدام و به شغل مقدس معلمی مفتخر و شروع به اشاعه علوم دینی و آشنا نمودن قشر جوان با دین مبین اسلام نمود که این امر با توجه به خفقان موجود از طرف رژیم شاهنشاهی با تمام فشارهای وارده توسط وی ادامه یافت. در کنار معلمی، با علوم حوزوی در مهدیه آشنا شد. او مردی متدین، با اخلاق و اهل تهجد و رفتارش نیز زبانزد عام و خاص بود.
از اوایل جوانی به سرودن شعر و سرودهای مذهبی روی آورد. از آثار منثور وی میتوان به «طوفان حقیقت»، «توحید و توکل» که ترجمه و اقتباس از «محجه البیضاء فی تهذیب الحیاء» است نام برد. برخی از سرودههایش در جلد سوم کتاب «غمها و شادیها»آمده است. آثار منظوم وی بهصورت مستقل به چاپ نرسیده است. تخلص شعری که او برایش خودش برگزید، «شاهد» میباشد.
ازجمله اقدامات فرهنگی و اجتماعی وی میتوان به تدریس و تفسیر قرآن در مسجد الحمید و مهدیه، برپایی جلسات سخنرانی و برگزاری مراسمهای مذهبی باهدف آشنایی بیشتر مردم به مذهب شیعه و افشای ظلمهای تحمیلشده به مردم توسط حکومت شاهنشاهی اشاره کرد.
او همچنین در جذب کمکهای مردمی بهخصوص از متمکنین شهر در جهت کمک به مستمندان بهصورت نامشهود فعالیت میکرد و بنیانگذار خیریه انصار القائم (عج) بود.
از نیروهای مؤثر در جریان پیروزی انقلاب بود. هر وقت نام حضرت امام را میشنید، صلوات میفرستاد و بر این معتقد بود «امام زمان(عج) ، امام خمینی را برای ملت ما فرستادهاند؛ باید با پیروی از ایشان کمک کنیم تا انقلاب اسلامی به پیروزی برسد سپس به انقلاب مهدی(عج) متصل شود». سخنرانیهای امام راحل را گوش میداد و در پخش اعلامیههای امام نیز نقش مؤثری داشت؛ یکبار هم به دلیل پخش اعلامیه در دبیرستان محل تدریسش دستگیر شد و با توسل به حضرت زهرا سلامالله علیها و امام زمان (عج) از زندان آزاد شد.
بعد از پیروزی انقلاب علیه جریان منافقین روشنگری میکرد؛ بنابراین فشارهای منافقین علیه او بیشتر شد؛ بارها از هنرستان شهید بهشتی محل تدریسش خبر میدادند که گروهکها با نفوذ به هنرستان، شعارهایی علیه او روی درو دیوار مدرسه مینویسند؛ زمانی که شاگردان، این موضوع را به وی میگفتند، باکمال آرامش، آنها را به بیتفاوتی دعوت کرده و آنها را نسبت به اهداف گروهکها آگاه میکرد. پس از تهدیدات منافقان، دوستان و شاگردانش به وی میگفتند «محافظ برایتان تعیین کنیم» اما وی با این کار مخالفت کرده و گفته بود «محافظ من خداست؛ هرچه خدا بخواهد همان میشود.»
در سال 1360 کاندیدای نمایندگی مجلس شورای اسلامی شد و چند ماه بعد یعنی در روز 31مردادماه 1360 به دست یکی از عوامل گروهک تروریستی منافقین مقابل منزلش با ضرب گلوله ترور شد و پس از 3 روز بستری در بیمارستان و درحالیکه منافقان پیام داده بودند اگر او بهبود یابد، بیمارستان را به آتش میکشند، به شهادت رسید. پیکرش در بلوک هفتم صحن آزادی حرم مطهر رضوی دفن شد. سید جواد، فرزند وی نیز در سال 1367 در عملیات مرصاد به شهادت رسیده است.
خود او وصیت کرده بود: «اگر شهید شدم، در مجلسم نقل و شیرینی پخشکنید؛ بهخصوص پسرها لباس عزا نپوشند تا دشمنان با دیدن رنگ لباس عزا خوشحال شوند» که پس از شهادتش به وصیتش عمل کردیم.