کد خبر: 149639029
تاریخ انتشار: یکشنبه 03 دي 1396
خانه » سایت های خبری » تراز » ماجرای طنز قناعت سلمان فارسی
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

تراز: ابو وائل می گوید من با دوستم به زیارت سلمان فارسی رفتیم و سلمان نان جو و نمک برایمان آورد. دوست من گفت: اگر در این نمک سَعتَر هم بود بهتر بود.

به گزارش چی 24 به نقل از تراز:

به گزارش ترازدر هیچ مکتبی اصل مال و دارایی و کسب درآمد حلال مذموم نبوده و نیست لکن آنچه ناپسند است دلبستگی و زیاده خواهی است. ذات انسان ها زیاده طلب است و همین مشکل باعث می شود در خطر مال اندوزی و حب مال در افتند. لذا می بینیم ثروتمندان بسیار کمتر از پایین دستان خود انفاق می کنند. از طرفی حب مال و مال اندوزی را دزد نیل به کمال دانسته اند. راه علاج این زیاده خواهی هم تنها در یک کلمه نهفته است: "قناعت". از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است:

«منهومان لا يشبعان: منهوم العلم و منهوم المال.»
«دو آزمند سير نمى‏ شوند حريص در علم و حريص در مال.»
و از امام صادق(ع) روايت شده است: 
«آيا گمان مى‏كنى خداوند كسى را كه موهبتى بخشيد از كرامت اوست و يا آن را كه از موهبتى باز داشت از خوارى اوست؟ نه، ولى مال از آن خداوند است كه نزد بنده امانت مى‏نهد و اجازه داده تا به ميانه روى بخورند و بپوشند و نكاح كنند و مركب گزينند و بيش از آن را به مستمندان باايمان باز گردانند.»
سه نکته:
** بی نیازترین بندگان از نظر خداوند کیست؟
نقل می کنند که حضرت موسى (ع) از پروردگار پرسيد بى نيازترين (داراترين) بندگان تو كيست؟ فرمود: قانع ترين آنها به آن چه كه او را عطا كردم.
همچنین اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «اشرف الغنى ترك المنى؛ برترين توانگرى، ترك آرزوست.»
** کلمه منتخب حضرت علی (ع) از انجیل
قال امیرالمومنین علیه السلام:
قَرَأْتُ التَّوْرَاهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ کُلِّ کِتَابٍ کَلِمَهً...وَ مِنَ الْإِنْجِیلِ مَنْ قَنِعَ شَبِعَ…
تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواندم و از هر یک کلمه اى انتخاب کردم:
 از انجیل این جمله را انتخاب کردم: «هر کس قناعت داشته باشد زندگی راحتی دارد.» (تحریر المواعظ العددیه، ص ۳۴۲)
** ماجرای طنز قناعت سلمان فارسی
ابو وائل می گوید من با دوستم به زیارت سلمان فارسی رفتیم و سلمان نان جو و نمک برایمان آورد. -در روایات آمده که سلمان بسیار انسان ساده زیست و زاهدی بود و در کمال سادگی زندگی می نمود- دوست من گفت: اگر در این نمک سَعتَر هم بود بهتر بود. سلمان از نزد ما رفت و آفتابه اش را به رهن گذاشت و مقداری سعتر گرفت و آورد.
وقتی غذایمان را خوردیم دوست من گفت: شکر خداوند که ما را قناعت بخشید (و با قناعت غذا خوردیم). سلمان به مزاح گفت: اگر به روزی خود قانع بودید آفتابه من به رهن نمی رفت!

برچسب ها
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین