کد خبر: 186868666
تاریخ انتشار: چهارشنبه 13 تير 1397
خانه » خبر گزاری ها » شبستان » روایتی از تجربه های تلخ / یک عمر پشیمانی تنها انتخاب یک مجرم است
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

ندامت و پشیمانی، مرور دردناک تجربه های تلخ گذشته و امید برای آزادی واژه هایی هستند که به وفور از زبان زندانیان در بندی که در چاردیواری های بلند محبوس مانده اند، می شنوی.

به گزارش چی 24 به نقل از شبستان:

به گزارش خبرگزاری شبستان از زنجان، نشستن پای صحبت کسانی که تجربه زندان دارند، شاید در نگاه اول با تردید همراه باشد ولی تجربیاتی که از زبان این گروه از افراد می شنوی، دریچه ای تازه به روی دیدگانت باز می کند.

 

برای مصاحبه با چند تن از زندانیان وارد محیط زندان شدم، حضور در چنین مکانی نیازمند تدابیر امنیتی است که به همت دادگستری زنجان برای من و چند تن از خبرنگاران مهیا شد.

 

وقتی سر صحبت با یکی از این زندانیان که از زندان نسوان در برابر ما قرار گرفت را شروع کردیم، اشک در چشمانش پر شد، سخنش را با جمله دیگر خسته شده ام، شروع کرد.

 

گاهی سرش را پایین می انداخت و گاهی هم در چشمان ما نگاه و سعی می کرد به اعصابش مسلط باشد، این زن 38 سال داشت و از 6 سال پیش که همسرش بیکار شده بود و به دلیل تنگ دستی به سمت توزیع مواد مخدر رفته بود برای ما گفت.

 

سخنش را با آهی از درد شروع کرد و گفت: همسرم بیکار بود و برای خرج زندگی با مشکل روبه رو بودیم، دچار مشکلات روحی و روانی شده بودم برای همین تصمیم گرفتم خودم آستین بالا بزنم و در یک آرایشگاه زنانه به عنوان کارآموز مشغول شوم.

 

در ابتدای کار سختی های زندگیم را برای صاحب آریشگاه تعریف می کردم و او برای از یاد بردن مشکلاتم به من پیشنهاد مصرف مواد مخدر داد و من هم علیرغم میل باطنی راضی شدم و از نظر روحی خود را آسوده می دیدم.

 

اعتیاد به مواد مخدر پیدا کردم و صاحب آرایشگاه هم با دیدن اوضاع من دیگر مواد مجانی در اختیارم قرار نداد به همین خاطر برای تامین مخارج زندگی و تامین هزینه مواد به فروش مواد مخدر روی آوردم.

 

درآمد خوبی از فروش مواد به دست آورده بودم و وضعیت خود و خانواده ام رو به بهبودی می رفت، غذاهای خوب، لباس های گران، همه اینها وضعیتی بود که از فروش مواد به دست آمده بود و همسرم هم از وضعیت ابراز رضایت می کرد.

 

به کاری که می کردم فکر نمی کردم و گمان نمی بردم با کاری که انجام می دهم چه خانواده هایی از هم متلاشی می شوند، اصلا به این فکر نبودم که روزی دستگیر شوم به همین خاطر با حرص و ولع به توزیع مواد مخدر ادامه می دادم.

 

کارم را به صورت حرفه ای انجام می دادم و دستگیری توسط پلیس به ذهنم خطور نمی کرد از اینرو هرروز جسورتر از دیروز کارم را انجام می دادم.

 

دست برقضا روزی پیشنهاد حمل نیم کیلو شیشه را قبول کردم ولی سرنوشت جور دیگری با من رفتار کرد و آن روز به آخر خط رسیدم و توسط پلیس دستگیر شدم.

 

با اطلاع از دستگیری من همسرم به صورت غیابی من را طلاق داد و خانواده دیگری تشکیل داد و صاحب آرایشگاه هم ارتباط با من را به کل منکر شد، حکم اعدام خوردم.

 

سه فرزند دارم و هرسه آواره حرص و ناآگاهی من شدند، من برای آن ها روزهای خوب و سرنوشتی زیبا می خواستم ولی نمی دانستم با این کار زندگی آنان را تباه می کنم.

 

با گوشه چادری که برسرداشت اشکی که بر روی صورتش غلتید را پاک کرد و گفت: پسر کوچکترم از سوی بهزیستی حمایت می شود، پسر دومم هم با مادربزرگش زندگی می کند و پسر اولم هم به تازگی نامزد کرده است.

 

در طول چهار سالی که در زندان هستم ففط چند بار پسر بزرگترم برای ملاقات پیش من آمده است، نمیدانم امیدی برای آزادی من و امثال من وجود دارد یا نه.

 

از مدت اقامتش در زندان و کارهایی که در طول روز انجام می دهد برای ما گفت، وقتی به زندان آمده بودم حتی نمازخواندن بلد نبودم ولی حالا نماز شب می خوانیم، روخوانی و قرائت قرآن را یاد گرفته ام و برای تامین هزینه های خود در زندان قالی بافی می کنم.

 

در پایان صحبت های خود هم نصیحتی به همه بالاخص زنان کرد و گفت: از خانم ها درخواست می کنم برای حل مشکلات مالی خود به سراغ کارهای خلاف و فروش مواد نروند چون هیچ آخرتی در این کارها نیست.

 

هنوز در حال هضم صحبت های این زندانی که منتظر اجرای حکم اعدامش نشسته بود، بودم که یک زندانی دیگر را باچادری رنگی وارد اتاق جلساتی که در آن حضور داشتیم کردند.

 

سخنش را با این جمله شروع کرد« گمان نمی کردم روزهایی از عمرم را در زندان سپری کنم»، نگاهی به ماکرد و ادامه داد: وقتی خارج از محیط زندان به این مکان فکر می کنی تنها وحشت، درد و تنهایی به ذهنت خطورمی کند ولی انسان جایز الخطاست و ممکن است روزی در این چاردیورای قرار گیرد.

 

وی ادامه داد: زندگی ادامه دارد و باید منتظر باشیم تا ببینیم سرنوشت چه خوابی برای ما دیده است ولی برخلاف تصوراتم در زندان رفتار بدی با ما نمی شود.

 

با گریه یکدگیر گریه و با خوشحالی هم خوشحال می شویم، از سرنوشت هم عبرت می گیریم و همین همدردی ها موجب می شود تابتوانیم روزهای بودن در زندان را تحمل کنیم.

 

این زندانی در سه و نیم سال از حضورش در زندان حافظ قرآن کریم شده است و می گوید در زندان برنامه های فرهنگی خوبی اجرا می شود، نمازها به جماعت خوانده می شود و با احکام به خوبی آشنا شده ایم.

 

خانم های زندان در دوره های حرفه آموزی که از سوی فنی و حرفه ای اجرا می شود، شرکت می کنند، من هم در این جا با هنرهای زیادی آشنا شدم و به صورت حرفه ای فعالیت می کنم.

 

زندان از زندانیانی که پس از دوره حبس آزاد می شوند هم با اعطای تسهیلات حمایت می کند به همین خاطر سعی می کنم به امیدخدا پس از آزادی کاری برای خود شروع کنم.

 

فوق لیسانس دارد و به جرم معاونت در قتل به زندان افتاده است، به گفته خودش حکمش صادر شده ولی به حکم اعتراض کرده و وکیلش به دنبال کارهای اوست، در طول حضورش در زندان به چند نفر از زندانیان آموزش خواندن و نوشتن داده است.

 

از اینکه توانسته در این مدت قرآن کریم را حفظ کند خوشحال است و می گوید حفظ قرآن و انجام فعالیت های شاخص فرهنگی در زندان امتیازاتی دارد که از آن جمله می توان به ملاقات حضوری با خانواده ها اشاره کرد.

 

وی از محیط زندان به عنوان دانشگاه زندگی یاد می کند و می گوید دیدگاهم به زندگی در زندان تغییر کرده است و سعی می کنم دیگر اشتباهاتم را تکرار نکنم و اگر به امید خدا از زندان بیرون بیاییم با چشم باز زندگی کنم.

 

نفر بعدی جوان 26 ساله ای است که فوق دیپلم دارد و به جرم قتل در زندان به سر می برد، او که در یک اشتباه با همکاری دوستش نقشه قتل پدری را طراحی می کند، از دو سالی که در زندان به سر می برد برایمان می گوید.

 

قاتل به دنیا نیامده ام ولی براثر اشتباهی که مرتکب شدم، تاوان می دهم، کاش جرات نه گفتن را یاد گرفته بودم تا اکنون در بند نبودم، خانواده به بچه هایشان قدرت نه گفتن را یاد بدهند.

 

در زندان راهنمایی هایی که از سوی مسوولان که همانند برادرانم هستند موجب شده تا بودن در زندان را تحمل کنم علیرغم جرم سنگینی که دارم در فعالیت های زندان شرکت می کنم و اکنون در رشته های کندکاری روی استخوان، جوشکاری و پیرایشگری استاد شده ام.

 

وی از زندان به عنوان سکوی پرتابی برای مجرمین یاد می کند و می گوید برخی ممکن است با حضور در زندان جرایم دیگر را یاد بگیرند و پس از آزادی دست به این جرایم بزنند ولی برخی هم ممکن است از بودن در زندان برای درس عبرت گرفتن استفاده کنند.

 

صنایع دستی، مکانیک، کلاس‌های قرآن و احکام، نهضت سوادآموزی، ادامه تحصیل با همکاری دانشگاه پیام نور مواردی بود که این جوان 26 سال به آن اشاره کرد و گفت: کسانی که جرایم سبکی دارند می توانند با آموزش این حرفه ها پس از آزادی از تسهیلاتی که زندان در اختیار آنان قرار می دهد برای اشتغال استفاده کنند.

 

وی که فرصت زندگی در بهترین اوقات زندگی خود را از دست داده و مجبور است تا زمان اخذ رضایت از شاکی در زندان باشد، ادامه می دهد: در زلزله کرمانشاه عواید حاصل از فروش صنایع دستی که در زندان درست کرده بودم را به زلزله زدگان فرستادیم و معتقدم دربند بودن مانع همدردی نیست.

 

این جوان که از لحظه ورود تا کنون خاطرات خود را به شکل کتابی می نویسد، ادامه می دهد: به مناسبت دهه کرامت کتابچه ای از دل نوشته های زندانیان با عنوان از بند تا حرم تهیه می شود تا وقتی خادمان حرم رضوی به زندان می آیند تحویل بگیرند، این دل نوشته ها رنگ حسرت دارند و به امید آزادی راهی دیار امام مهربانی و ضامن آهو می شوند.

 

مصاحبه با این سه تن به پایان رسید و زندان را ترک کردیم ولی هنوز آن چاردیواری و زندانیان با دلی پر از ندامت و پشیمانی پابرجا بود.

 

نرگس سعادتی-زنجان

 

 

 

پایان پیام/73

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین