کد خبر: 19454968
تاریخ انتشار: دوشنبه 05 بهمن 1394
خانه » حواشی » عرفان و حکمت » عشق الهی
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

به گزارش چی 24 به نقل از عرفان و حکمت:

عشق (الهی) مركب سفر بلكه بُراق سیر الی الله است، و اهل معرفت دربارۀ عشق آن قدر گفته و نوشته‌اند كه گویی شرح سلوك جز شرح عشق و ادوار و احوال آن نیست. تفسیر عشق محتاج تفسیر حب و تعیین درجات و اقسام آن است که در ادامه در مورد آن بحث خواهد شد.

فهرست
  • ↓۱- عشق؛ محبتی شديد
  • ↓۲- درجات محبت
    • ↓۲.۱- محبت از دیدگاه ادبا و اهل ذوق
    • ↓۲.۲- محبت در قول مرحوم میرزا غلام‌علی شیرازی
    • ↓۲.۳- دو نكته
    • ↓۲.۴- دیدگاه نگارنده
  • ↓۳- نامحدود بودن درجات محبت به خدا
  • ↓۴- سریان عشق در همۀ موجودات
  • ↓۵- تفاوت شوق و عشق
  • ↓۶- گونه‌های عشق انسانی
  • ↓۷- حقیقت عشق انسانی
  • ↓۸- نقد و بررسی
  • ↓۹- راه‌های دستیابی به عشق الهی
    • ↓۹.۱- ۱. انجام دستورات سلوكی
    • ↓۹.۲- ۲. قرائت قرآن در سحرها با حزن و توجه
    • ↓۹.۳- ۳. مداومت بر قرائت اشعار عرفانی
    • ↓۹.۴- ۴. مرور دادن محبت خدا بر دل
    • ↓۹.۵- ۵. تأثیر صاحبدلان
    • ↓۹.۶- تذكر
  • ↓۱۰- آثار عشق الهی در پیمودن راه
  • ↓۱۱- مطالب مرتبط
  • ↓۱۲- پانویس

عشق؛ محبتی شديد

اهل معرفت مركب سفر بلكه بُراق سیر الی الله را عشق به الله دانسته‌اند و دربارۀ عشق آن قدر گفته و نوشته‌اند كه گویی شرح سلوك جز شرح عشق و ادوار و احوال آن نیست. عشق یعنی «محبت شدید»[۱] و محبت شدید نوعی محبت است. پس ناچاریم كه به تفسیر حبّ، اقسام و درجات آن بپردازیم.

هر انسانی از معنای محبت تصور روشنی در ذهن دارد، زیرا محبت از امور وجدانی است كه همۀ انسان‌ها آن را چشیده‌اند. انسانی نیست كه چیزی را دوست نداشته و به هیچ امری علاقه‌مند نباشد.

درجات محبت

محبت شدت و ضعف می‌پذیرد و دارای درجات است؛ این حقیقت را از طریق وجدان می‌یابیم. غذاها را در یك حدّ دوست نداریم. افراد را به یك اندازه دوست نداریم و ... . قرآن هم به این حقیقت اشاره دارد آنجا كه می‌گوید: محبت خدا باید از محبت به پدر و مادر بیشتر باشد.

«وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ»[۲].

تعداد درجات محبت را مختلف گفته‌اند.

محبت از دیدگاه ادبا و اهل ذوق

۱) بعضی گفته‌اند مراتب محبت از دیدگاه ادبا و اهل ذوق یازده تاست.

به این ترتیب:

  • ۱. هَوی = میل
  • ۲. علاقه = محبتی كه از قلب عاشق جداشدنی نیست
  • ۳. كَلَف = شدت محبت
  • ۴. عشق = بیشتر از حبّ
  • ۵. شَعَف = سوختن قلب به علت فزونی محبت
  • ۶. شَغَف = رسیدن محبت به پوستۀ قلب
  • ۷. جَوی = هوی و محبت باطن
  • ۸. تَیم = گذر از معشوق ظاهری و طلب دیدار معشوق حقیقی
  • ۹. تَبْل = از شدت عشق مریض و ناتوان گشتن
  • ۱۰. تَدلِیه = پریدن عقل از شدت محبت
  • ۱۱. هُیوم = فنا در معشوق و غیر او ندیدن [۳]

محبت در قول مرحوم میرزا غلام‌علی شیرازی

۲) مرحوم میرزا غلام‌علی شیرازی كه از بهترین مدرسان مكتب حكمی و عرفانی تهران بوده است در حاشیه بر مقدمۀ قیصری بر فصوص الحكم ذیل جملۀ «و فی المرتبۀ الثانیۀ یتمیزُ العلم عن القُدرۀ و هی عن الإرادۀ» می‌نویسد:

«... ثم اعلم أنّ للإرادۀ مظاهرُ فینا»:

الاوّل: المیل و هو اجتذاب القلب الی مطلوبه و محبوبه و المیل عام السریان و نعم ما قیل:

یكی میل است در هر ذرّه، رقّاصكشد آن ذرّه را تا مقصد خاص

و اذا قوی المیل و استدام سمّی ولعاً و هو المظهر الثانی لها.

ثم اذا اشتدّ و زاد ای اخذ القلب فی الاسترسال فیمن یحبّه سمّی صبابۀ كانه مأخوذ من انصباب الماء اذا فرغ و هی المظهر الثالث لها.

ثم اذا انفرغ القلب له بالكلّیۀ و تمكّن ذلك منه سمّی شغفاً و هو المظهر الرابع.

ثم اذ استحكم فی الفؤاد و أخذه عن الاشیاء سمّی هوی و هو ما اشار الیه و قال: «هوی ناقتی خلفی و قدّامی الهوی» و هو المظهر الخامس.

ثم اذا استوفی حكمه علی الجسد سمی ولعاً غراماً و هو المظهر السادس.

ثم اذا نمی و زالت العلل الموجبۀ للمیل سمی حبّاً و هو المظهر السابع.

ثم اذا هاج و أفنی المحبّ عن نفسه سمی ودّاً و هو المظهر الثامن.

ثم اذا طفح حتی أفنی المحبّ و المحبوب سمی عشقاً و فی هذا المقام یری العاشق معشوقه و لا یعرفه كما هو مشهور عن مجنون فی بعض حالاته و عند هذا لایبقی الا العشق وحده و هو الذّات الصرف. فافهم»[۴]؛

«بدان كه ارادۀ حق‌تعالی در ما انسان‌ها مظاهری دارد:

اول: عبارت است از میل كه آن كشیده شدن قلب و دل است به سوی مقصود و محبوبش. میل در همۀ موجودات سریان دارد و چه خوش گفته شده:

یكی میل است در هر ذرّه، رقاصكشد آن ذرّه را تا مقصد خاص

و اگر میل قوّت گیرد و ادامه یابد ولَع نامیده می‌شود و این مظهر دوم اراده است.

سپس اگر میل شدت یابد و فزونی گیرد و دل بی‌اختیار به سمت محبوب كشیده شود، «صَبابَه» نامیده می‌شود (گویا از انصباب الما‌ء به معنای به یكباره ریخته شدن و خالی شدن آب گرفته شده است) و این مظهر سوم اراده است.

بعد اگر دل كاملاً برای میل به محبوب خالی شود و میل در آن مستقر گردد «شَغَف» نامیده می‌شود كه مظهر چهارم اراده است.

آن‌گاه اگر میل در دل استحكام بیابد و راسخ گردد به گونه‌ای كه از همه چیز كنده شود «هَوی» نامیده می‌شود و این مظهر پنجم اراده است كه شاعر هم بدان چنین اشاره كرده است:

«میل شتر من به پشت سرش می‌باشد و میل من به روبه‌رویم».

سپس اگر این میل قلبی كاملاً فرمانش را بر بدن براند، ولَع غَرام نامیده می‌شود كه این مظهر ششم اراده است.

و اگر این میلِ شدید رشد كند به گونه‌ای كه اسبابِ موجب میل از بین برود، «حبّ» نامیده می‌شود كه این مظهر هفتم اراده است.

و سپس اگر میل هیجان كند و با شورشش انسان محبّ را از نفس خویش فانی سازد «ودّ» نامیده می‌شود كه این مظهر هشتم اراده است.

سپس اگر میل و محبت لب‌ریز شود تا اینكه عنوان محبّ و محبوب از بین برود، «عشق» نامیده می‌شود و در این مقام عاشق معشوقش را می‌بیند، ولی نمی‌شناسد، چنانكه در برخی حالات مجنون این چنین مشهور است و اینجاست كه فقط عشق می‌ماند و این عشق همان ذات صرف احدی است. این مطلب را بفهم».//

دو نكته

تفاوت‌های دو نظر

یکم: بین این دو نظر تفاوت‌های فراوانی است.

مثلاً:

۱. در تعداد درجات اختلاف دارند.

۲. در اسامی درجات اختلاف دارند و نسبت میانشان عموم من وجه است. یعنی هریک از دو نظر درجاتی را آورده که در نظر دیگر نیست، چه اینکه بعضی درجات در دو نظر مشترک است.

۳. در جایگاه هر درجه اختلاف دارند، مثلاً هوی در نظر اول، رتبۀ اول است و در نظر دوم رتبۀ پنجم است. عشق در نظر اول رتبۀ چهارم است و در نظر دوم رتبۀ نهم است.

۴. تقریر دوم منطقی‌تر از تقریر اول به نظر می‌رسد.

مشتركات دو نظر

دوم: اگر مشتركات این دو نظر را در كنار موارد اختلافی در نظر بگیریم، تعداد درجات و یا اسامی ۱۷ می‌شود. زیرا در رأی اول ۱۱ و در رأی دوم ۹ مورد آمده كه مجموعاً ۲۰ تا می‌شود و با حذف سه اسم هوی، شغف و عشق كه مشتركند ۱۷ تا باقی می‌ماند كه همه به ترتیب حروف الفبا چنین می‌شوند:

۱. تَبْل ۲. تَدلیه ۳. تَیم ۴. جَوی ۵. حُبّ ۶. شَعَف ۷. شَغَف ۸. صَبابِه ۹. عِشق ۱۰. عَلاقه ۱۱. كَلَف ۱۲. مَیل ۱۳. هَوی ۱۴. هُیوم ۱۵. وُدّ ۱۶. وَلَع ۱۷. وَلَع غَرام.

دیدگاه نگارنده

۱. به نظر می‌رسد تقسیم درجات حبّ و نام‌گذاری برای هر درجه از جانب اُدبا نمی‌تواند در بحث ما ارزش چندانی داشته باشد، زیرا ادیب سعیش كشف معانی و مصادیق عرفی است و درجات حبّ به الله از دسترس اندیشۀ او و از مدار ابزار كار او بیرون است. پس راه صحیح این است كه محبت را بر اساس دریافت‌های نوعی و نه شخصی سالكان سوخته و عارفان پخته در مسیر محبت حضرت حق درجه‌بندی كنیم. روشن است كه تعیین درجات، بر اساس اختلاف آثار است. یعنی سالك الی الله از آغازین گام تا نهایت سلوك، در درجات محبت الله سیر می‌كند. از آثار گوناگون محبت در طول مسیر، می‌توان برای آن درجاتی تعیین كرد. مثلاً گاه محبت شدید، باعث عدم احساس نیاز به خواب می‌گردد و سالك روزها و گاه ماه‌ها نمی‌خوابد. این را می‌توان درجه‌ای از محبت دانست.


۲. به نظر می‌رسد عشق كه همان محبت شدید است، دارای درجاتی است. پس اینکه مرتبه‌ای را به نام عشق در مقابل سایر مراتب بنمامیم، صحیح نیست. البته شاید در آغاز چنین بوده، ولی به مرور زمان، این واژه بر معنایی عام‌تر اطلاق شده است.


۳. برخی بر ذات حق ‌تعالی عشق اطلاق كرده‌اند [۵]. بنابراین در این واژه اشتراك لفظی وجود دارد و لااقل به دو معنا اطلاق می‌شود:

  • ۱. محبت شدید
  • ۲. ذات الله.

البته اطلاق این كلمه بر خدا در صورتی صحیح است كه یا به عنوان توصیف باشد و نه تسمیه و یا ما اسمای الهی را توقیفی ندانیم [۶]. عرفا به بحث توقیفیت اسماء در بخش عرفان نظری پرداخته‌اند.


۴. عشق در آغاز و انجام سلوك وجود ندارد. در آغاز سلوك محبت به پروردگار هست، اما عشق نیست. پیدایش عشق معمولاً محصول سلوك است. سالك پس از شروع در سلوك و اهتمام در امر مراقبه و زهد در دنیا، عشق را مزه می‌كند. البته حساب «مجذوبِ سالك» جداست.

در مراحل پایانی سلوك هم عشق مانع است، زیرا عشق هر كجا هست عاشقی هست و عشقی و معشوقی و در پایان سلوك هدف سالك آن است كه جز معشوق نماند، آن هم نه با عنوان معشوق بودن.


۵. كلمات دال بر نوعی یا درجه‌ای از محبت در كلام عرب بیشتر از آن چیزی است كه ذكر شد، مانند: خُلّۀ، اِدلال، صَبْوۀ و تَصبِّی [تصبّاه: استهواه. باید دانست كه این غیر از صبابه است]، غَرام، غَنج.


۶. به نظر می‌رسد برای تقسیم كامل اصناف محبت و تعیین درجات آن كارهای زیر باید انجام گیرد:

  • الف. واژگان دال بر عشق و محبت از كتب و موارد استعمالشان استخراج شود.
  • ب. معانی آنها با توجه به كتاب‌های عمومی لغت، كتاب‌های فروق لغویه [۷] و موارد استعمال دقیقاً استخراج شود.
  • ج. مترادفات آنها تعیین شود.
  • د. بر اساس معنا، درجه‌بندی گردد.
  • . درجاتی را كه اهل لغت و ادب بدان نرسیده‌اند، ولی عارفان آنها را چشیده‌اند نام‌گذاری و اضافه شود. كیفیت كار در این بخش در شمارۀ (۱) بیان شد.

۷. در هر زبانی و از آن جمله فارسی واژه‌های فراوانی دلالت بر اصناف محبت دارد، مانند دوستی، عشق، دل‌دادگی، شوریدگی، دل‌باختگی، بی‌خودی و ... . شاید با تفحص در واژگان زبان‌های گوناگون بتوان به گونه‌هایی از محبت دست یافت.


۸. با مراجعه به سخنان اهل معرفت و به‌ویژه اشعار آنها و بررسی ویژگی‌ها و اسراری كه برای عشق ذكر كرده‌اند، می‌توان اصناف و درجات آن را به دست آورد. برخی كتاب‌ها و رساله‌های عرفانی مستقلاً موضوع خود را عشق قرار داده‌اند، مانند لوایح عین القضاۀ همدانی.


نامحدود بودن درجات محبت به خدا

مرحوم علامه امینی می‌فرماید: محبت به پروردگار نامحدود است، زیرا علت آن كمال ذاتی و صفاتی خداوند است که نامحدود است. عبارت ایشان این است:

«فالذات الوحید الذی لیتأهل للحبّ اولا و بالذات قبل كل شیء انما هو الله تبارك و تعالی نظراً الی ذاته و صفاته و افعاله ... و مهما لم تك تحدّ تلكم الصفات،‌ صفات الواجب تعالی و لاتقف دون حدّ موصوف، فالحب الذی تستتبعه هی و هو ولیدها و ینبعث هو منها، لابد من ان یكون غیر محدود و لا یتصور فیه قط غلو و ان بلغ ما بلغ اذ الغلّو انما هو التجاوز عن الحد و الخروج عن القیاس المعین المعروف بحدوده و مقادیره، فما لا حدّ له لا غلو فیه و انما یختلف الناس فی مراتب الحبّ لله علی عدد رؤوسهم لاختلافهم فی العلم ببواعثه و ذلك ان الحب المنتزع من بواعثه و موجباته یستتبعه العلم بها و ینشأ ‌و یقدر بقدر الاطلاع علیها و لیس جمیع افراد الفئۀ المسلمۀ فی معرفۀ الله و صفاته علی حدّ سواء، بل لكل امرء منهم نصیب یخصّ به و حظّ لا یشاركه فیه غیره و مبلغ من العلم بذلك لایدانیه احد و لكل فرد شأنٌ یغنیه»[۸]؛

«تنها موجودی كه پیش از همه و حقیقتا ارزش محبوب واقع شدن را دارد، خداوند است و این به علت ارزش و بلندای ذات و صفات و افعال اوست و چون صفات الهی نامحدود است و همین صفات منشأ تعلّق حبّ است، پس عشق به الله هم باید محدود نباشد و این غلوّ و زیاده‌روی به حساب نمی‌آید، زیرا غلو در جایی است كه از حدّ و اندازۀ معین تجاوز شود. آنجا كه حدّ و اندازه‌ای نیست، غلو و زیاده‌روی هم معنا ندارد.

مردم در عشق به خدا گوناگونند، زیرا در علت آن تفاوت دارند. علت چیزی جز دانش به اسباب محبّت خدا نیست. محبّت از علتش نشأت می‌گیرد و چون علم و معرفت به پروردگار یكسان نیست و هر كسی از معرفت الهی بهره‌ای خاص خود دارد، هر كس از محبت الهی هم نصیبی مخصوص خود دارد».

سریان عشق در همۀ موجودات

ابن سینا حكیم بزرگ ایرانی مسلمان و صدرالمتألهین، هر یك به طریق خاصّ خویش به اثبات این مدعا پرداخته‌اند كه «عشق در همۀ موجودات وجود دارد» [۹].

ما روش ملاصدرا را كامل‌تر می‌دانیم و آن را چنین تقریر می‌كنیم:

عشق، كمال وجودی است.

هرچه كمال وجودی است، در همۀ مراتب هستی حضور دارد.

پس عشق در همۀ مراتب هستی حضور دارد.

توضیح مطلب این است كه اگر وجود بسیط است، پس كمال وجود عین اوست و اگر وجود مشكك (دارای درجات) است، پس كمالات وجودی هم مشكك است. پس اگر عشق كمال وجودی است مانند وجود مشكك است و در همۀ مراتب هستی حضور دارد. این برهان دربارۀ همه كمالات هستی مانند علم، حیات، قدرت و ... جاری است.

عارفان هم معتقدند:

عشق همۀ عالم را فرا گرفته و هیچ ذره‌ای از عشق بی بهره نیست و این مطلب را مشهود خود می‌دانند. در آیات و روایت هم بر این مطلب تاكید شده است كه شناخت الهی، تسبیح خداوند و محبت او و تلاش در مسیر رسیدن به او در همۀ موجودات وجود دارد.

تفاوت شوق و عشق

استاد جوادی آملی می‌فرماید:

«عشق حفظ الموجود است و شوق طلب المحبوب. سالك اگر به بعض كمالات محبوب برسد، نسبت به آنچه بدان رسیده است، عاشق است و نسبت به بقیه شائق است و اگر به هیچ كمالی از محبوب نرسیده باشد، فقط شائق است و اگر به محبوب به طور كامل واصل شود، فقط عاشق است؛ لذا در مورد حق شوقی در كار نیست و او عشق محض است»[۱۰].

این سخن حق و نظر حكماست، ولی در اصطلاحات و تعبیرات اهل عرفان و ادب در بسیاری از موارد این دو به جای یكدیگر به كار رفته است.

حافظ گوید:

درد عشقی كشیده‌ام كه مپرسزهر هجری چشیده‌ام كه مپرس

عشق را دردناك وصف می‌كند با اینكه شوق دردناك است. یا می‌گوید:

الا یا ایها الساقی ادر كاساً و ناولهاكه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها

روشن است كه طلب محبوب دشواری دارد، نه حفظ الموجود و یا لااقل سختی آن بیشتر است.

گونه‌های عشق انسانی

عشق در انسان گونه‌های متنوعی دارد. این گونه‌ها را به صورت زیر ترسیم می‌كنیم:

عشق بسیط

عشق بسیط عشقی است كه آدمی به عنوان یك موجود به حضرت حق دارد. این عشق را می‌توان با نام‌های دیگری همانند عشق خام، عشق نپخته، عشق ناخواسته، عشق مشترك، عشق ساده، عشق فطری، عشق غریزی و ... نام برد. وجود این عشق در انسان مانند هر موجود دیگر در بحث گذشته با برهان فلسفی ثابت شد.

عشق مركّب

عشق مركّب یعنی عشق عالمانه كه همراه با علمِ به عشق است. این عشق را می‌توان عشق خواسته، پیچیده، پخته و ویژه نامید.

عشق حقیقی

عشق حقیقی آنجاست كه معشوق خدا باشد. به توضیح این قسم خواهیم پرداخت. عشق مجازی جایی است كه معشوق غیر خداست، هرچه كه باشد. سرّ اینكه این عشق را مجازی دانسته‌اند، این است كه محبت به كمال تعلق می‌گیرد. به تعبیر آن بزرگ

«محبوبیۀ‌ الكمال ذاتیۀ» [۱۱] ؛

«محبوب بودن كمال ذاتی است» و هیچ موجودی حقیقتاً دارای كمال نیست، بلكه به نظر عرفان هیچ موجودی حقیقتاً دارای وجود نیست. كون تامّش مجازی است، چه رسد به كون ناقصش. كمال اولش مجازی است، تا چه رسد به كمال ثانی‌اش[۱۲].

بنابراین هیچ موجودی غیر حق حقیقتاً محبوب و معشوق نیست. حق معشوق حقیقی است و جز او هرچه باشد، معشوق مجازی است.

عشق نفسانی، عشقی است كه منشأش مشابهت نفس عاشق و معشوق و قهراً اعجاب عاشق به صفات نفسانی معشوق است، مانند عشق به خوبان عالم، پهلوانان و جوانمردان و شاید همین معنا را شاعر اراده كرده است:

هرچه گویم عشق را شرح و بیانچون به عشق آیم خجل گردم از آن
هرچه گویم عشق از آن برتر بودعشق امیرالمؤمنین حیدر بود [۱۳]

منشا عشق حیوانی شهوت حیوانی و طلب لذتی حیوانی است، در این عشق اعجاب عاشق بیشتر به صورت و بدن معشوق است [۱۴].

حقیقت عشق انسانی

با كمی دقت روشن می‌شود كه انسان از آن جهت كه انسان است، دو گونه عشق بیشتر ندارد:

عشق حقیقی و عشق مجازی نفسانی.

اما عشق بسیط و عشق مجازی حیوانی، عشق انسانی نیستند، زیرا عشق بسیط عشق انسان به عنوان یك موجود به پروردگار است، نه به عنوان یک انسان و عشق مجازی حیوانی عشق انسان است به عنوان یك حیوان به همنوع خود.

همان‌گونه كه علم بسیط مشترك به الله ملاك رشد و تعالی نیست [۱۵] ، عشق بسیط هم مناط تكامل نیست. همان‌گونه كه عشق حیوانات به یكدیگر عشق غریزی جنسی است و كمالی انسانی به دنبال ندارد. عشق انسان به انسان دیگر اگر حیوانی باشد، كمالی انسانی را در پی ندارد، بلكه گاه مایۀ نقص است. خواجه طوسی در این زمینه می‌گوید:

«عشق حیوانی مقتضای تسلط نفس اماره است و این عشق نفس را كمك می‌كند كه قوۀ عاقله را به استخدام خود درآورد و غالباً این عشق خالی از گناه و بلكه حرص بر گناه نیست».

ولی عشق مجازی نفسانی چون عشق به فضائل نفسانی معشوق است، مایۀ تكامل نفس عاشق است، زیرا در نفس عاشق نرمی و شوق ایجاد می‌كند و آن را از غیر معشوق منقطع می‌سازد. عاشق در این عشق، یك همّ و غم بیشتر ندارد و آن معشوق است. آن‌ هم فضائل معشوق، لذا این عاشق بسیار راحت‌تر می‌تواند به معشوق حقیقی روی آورد.

زیرا به تعبیر خواجه :

«فانه لایحتاج الی الإعراض عن اشیاء كثیره»؛ «او نیاز ندارد از امور بسیاری روی گرداند». این عشق را عشق عفیف نامیده‌اند [۱۴].

اما عشق حقیقی که عشق به خداوند است، بی‌شک مایۀ تکامل است. مگر نه این است که عاشق در همۀ امور خود را مانند معشوق می‌سازد و مگر کمالی بهتر، بالاتر و ارزشی‌تر از رنگ خدایی یافتن وجود دارد؟

نقد و بررسی

۱. اگر عشق بسیط هر موجود را متناسب با شاكلۀ وجودی او در نظر بگیریم و از این جهت تفاوتی در عشق‌های بسیط موجودات ببینیم، باید گفت عشق بسیط انسان، عشقی انسانی و ویژۀ اوست.


۲. اگر برای فرشتگان و جنیان عشقی مانند عشق آدمی در نظر بگیریم و یا لااقل دربارۀ جنّ كه دارای نفس است چنین بیندیشیم، نمی‌توانیم عشق حقیقی را عشق ویژۀ انسانی بدانیم. در روایات از صنفی از فرشتگان با نام ملائكه مُهَیمین نام برده شده است كه اینان از شدت معرفت و عشق الهی در هیمان و حیرت به سر می‌برند. بلكه از آیات قرآنی و روایات برداشت می‌شود كه در حیوانات علم مركب به پروردگار وجود دارد. برای نمونه برهانی كه هُدهُد بر وحدانیت حق ارائه می‌كند، جز با علم مركّب به ساحت حق قابل توجیه نیست. علم مركب عشق مركب را به دنبال می‌آورد و اختصاصی بودن این نوع از عشق را به آدمی نقدپذیر می‌سازد.


۳. عشق نفسانی حیوانی در بسیاری موارد غیراختیاری است، پس نمی‌تواند مورد مذمّت شرع شریف و عقل سلیم قرار گیرد. گاه جوانی با یك نگاه ناگهانی و غیراختیاری به یك ماه‌روی مشكین‌موی سیمین‌تن چنان عاشق می‌شود كه می‌گوید:

دادیم به یك جلوۀ رویت دل و دین راتسلیم تو كردیم همان را و همین را [۱۷]

فرض كنید این جوان خود را كنترل كند و از جادّه شرع خارج نشود و كاملاً عفت بورزد، اما با دل از دست رفته‌اش چه كند. شاعر معاصر عرب گوید:

نظرَۀ فابتسامۀ فسلامٌفَکلامٌ فموعدٌ فلقاءٌ

«یک نگاه است و بلافاصله خنده و سلامی و سپس سخنی و وعده‌ای و دیداری».

فرض کنید این جوان از «نظرۀ» به «فابتسامۀ» نرسید، چه رسد به فلقاء یا فوقاع، اما با روح متلاطم و جان به کشتیِ بلا افتادۀ خود چه کند؟

این‌گونه عشق با حفظ خصوصیاتش در حیوانات دیده نشده و نمی‌شود و ویژۀ آدمی است. صدرالمتألهین عقیده دارد كه صاحب چنین عشقی، نفسی آماده تكامل در راه قرب خدا دارد. در جریان مجنون هم آمده كه به لیلی گفت:

«لی عنكِ غِنی بعشقك» ؛ [۱۸]

«من بوسیله عشق تو به جایی رسیده‌ام كه از تو بی‌نیازم». پس عمده در این عشق آن است كه به فجور و تعدّی نینجامد و مقدمه‌ای برای عشق برتر گردد.


۴. در زبان عرفا این جمله مشهور است:

«المجاز قنطرۀ الحقیقۀ»؛

«مجاز پل حقیقت است». بیشترین كاربرد این جمله دربارۀ عشق‌های مجازی است. حكما گویند: فقط عشق مجازی نفسانی پل حقیقت است، ولی روشن شد كه عشق مجازی حیوانی هم می‌تواند پل رسیدن به عشق حقیقی قرار گیرد، به‌ خصوص اگر همراه با عفّت باشد و شاید این جملۀ مشهور

«من عَشِقَ و عَفَّ و كَتَم و مات مات شَهِیداً»[۱۹]؛

«هر كس عاشق شود و عفت ورزد و پنهان دارد و بمیرد شهید از دنیا رفته است». مربوط به همین عشق مجازی حیوانی است، زیرا عشق مجازی نفسانی كه كتمان نمی‌طلبد، بلكه اظهار می‌طلبد كه اظهارش اظهار فضائل و مكارم است. چه اینكه عفّت هم دربارۀ آن بی‌معناست. عشق حیوانی عفت می‌طلبد، تا آدمی از جادۀ شرع و عقل خارج نشود و به گناه دست نیالاید و سرّ شهادت هم معلوم است، زیرا كشتۀ این عشق، كشتۀ جهاد اكبر است و چه جهاد نفسی بالاتر از اینكه دلداده‌ای صبوری كند و دست بر معصیت نگشاید كه صبر بر معصیت از صبر بر طاعت و صبر بر مصیبت اجرش به مراتب بیشتر است [۲۰].

راه‌های دستیابی به عشق الهی

۱. انجام دستورات سلوكی

سالك پس از آغاز در سلوك اگر مطیع باشد و تمرّد نكند، یعنی دستورات سلوکی‌اش را به خوبی و با دقت انجام دهد، پس از مدتی كم یا زیاد عاشق می‌شود و خورشید عشق از مشرق روحش طلوع می‌نماید. كه اگر چنین نشود، معلوم می‌گردد مشكلی وجود دارد. یا استاد شیاد است و راهزن و یا سالك متمرّد است و نافرمان و یا گرهی در كار است، مثلاً عزیزی همچون پدر و یا مادر از سالك ناراحتند و ... بالاخره، از اولین ثمرات سلوك، پیدا شدن عشق در جان آدمی است.

اگرچه همۀ دستورات سلوكی در ایجاد عشق نقش دارند، ولی نقش اساسی از آن مراقبه است و لذا هر چه مراقبه شدیدتر باشد، پیدایش عشق سریعتر خواهد بود.

۲. قرائت قرآن در سحرها با حزن و توجه

استاد بر این مطلب تاكید داشتند و می‌فرمودند: اگر این قرائت در ضمن نماز نافلۀ شب باشد، اثرش بیشتر است و لازم نیست یك سورۀ كامل قرائت شود، بلكه می‌توان یك سوره طولانی یا نسبتاً طولانی را در ركعات یازده‌گانه نماز شب تقسیم كرد و یا از قسمت‌های مختلف قرآن قرائت نمود.

در مراحل بعدی سلوك گاه به سالك دستور می‌دهند كه همیشه یا در قرائتِ برخی سور قرآنی همچون سورۀ "ص" در شب‌های جمعه، قاری را غیر و خود را مستمع فرض كند و در این حال چه بسا سالك عاشق، صدا را از صاحب صدا می‌شنود. نظیر حالتی كه در روایت از امام جعفر بن محمد الصادق۷ حكایت شده است[۲۱].

۳. مداومت بر قرائت اشعار عرفانی

عارف كامل مرحوم سید علی قاضی می‌فرموده‌:

«مداومت بر قرائت تائیۀ كبرای ابن فارض مصری در ایجاد عشق الهی تاثیر دارد».

حقیر را گمان بر این است كه تمامی اشعار عرفانی به شرطی كه همراه با سوز درونی گوینده باشد، چنین است. توضیح اینكه اشعار عرفانی دوگونه است، پاره‌ای از آنها از زبان و قلم كسانی جوشیده است كه سالك و عارف نیستند، همانند سعدی شیرازی و بعضی از آنها از روح و روان انسان‌های والایی تراویده است كه خود سوختۀ عشق‌اند، همانند اشعار حافظ شیرازی، ابن فارض مصری، مغربی، مرحوم قاضی، علامه طباطبایی، باباطاهر همدانی، ملااحمد نراقی و ... این اشعار معمولاً در ایجاد حال و پیدایش عشق مؤثرند و به‌ویژه اگر سالك بتواند اشعاری انتخاب كند كه مناسب حال و مقام او باشد، كمال تاثیر را دارند. از برخی از سالكان نقل شده است كه با شنیدن یك بیت شعر به حالت مدهوشی افتاده و دل از دست داده‌اند.

۴. مرور دادن محبت خدا بر دل

استاد می‌فرمودند:

«محبت خدا را بر دلتان مرور دهید، شب كه می‌خواهید بخوابید با عشق خدا بخوابید».

توجه به جمال و اسماء جمالیه در ایجاد عشق الهی در سالك بسیار اثر دارد. بنده‌ای كه دائماً خوبی‌های مولا را در نظر دارد ناخودآگاه به او محبت پیدا می‌كند. بسیاری از مردم از خداوند رحیم و رحمان، نعوذ بالله، دیوی ساخته‌اند هولناك و غولی ساخته‌اند ترسناك، با اینكه خدای رحمان، نه این است و نه آن.

شوق پروردگار را به انسان طالب او و بلكه غافل از او در این روایت قدسی ببینید:

«لَو عَلِمَ المُدبِرونَ عنَّی كیفَ اشتیاقی بهم لماتوا شوقاً»[۲۲]؛

«اگر آنان كه به من پشت كرده‌اند چگونگی شوق من را نسبت به خود می‌دانستند، از شدت شوقِ به سوی من جان می‌سپردند».


۵. تأثیر صاحبدلان

گاه تاثیر نَفْس و نَفَس انسان باطن‌دارِ صاحب ضمیری، آدمی را عاشق و شیفتۀ ربّ ودود می‌نماید. گویند مرحوم آیۀ الله حاج شیخ محمدجواد انصاری در ابتدا با روش عارفان به شدت مخالفت می‌نموده و در جلسات یکی از این طائفه در همدان شرکت می‌کرده و با بیاناتش مجلس را به‌هم می‌ریخته است. دریکی از جلسات آن درویش صافی ضمیر نگاه عمیقی در صورت ایشان می‌کند و می‌گوید: چه خیال کردی؟! به‌زودی از تو آتشی بر‌می‌خیزد که دیگران را می‌سوزد. مرحوم انصاری می‌فرمودند:

آن شب وقتی برای نماز شب بر‌خواستم حال عجیبی داشتم و از شدت احساس قرب به حضرت حق، داشتم دیوانه می‌شدم. از آنجا کار ما شروع شد و به اینجا کشید.

تذكر

دو امر دیگر نیز در پیدایش عشق الهی مؤثر است:

  • ۱. گاه صفای درونی انسان سلیمی موجب بروز عشق الهی می‌گردد، این صفا كه معمولاً بر اثر طهارت مولد، لقمۀ حلال و تربیت سالم در بعضی انسان‌ها وجود دارد، مایۀ بروز عشقی خودجوش می‌گردد. این عشق اگر زیر نظر گرفته نشود و تقویت نگردد، اندك اندك رو به افول می‌گذارد.
  • ۲. گاه شكست در عشق مجازی حیوانی مایۀ روی آوردن صاحبش به عشق حقیقی می‌گردد. تاریخ در این زمینه برای ما حكایاتی دارد. حتی گفته‌اند عشق مشهور مجنون عامری به لیلی پایانی این‌چنین داشته است.

این دو مورد چون معمولاً اختیاری نیست، به عنوان راه‌های دستیابی به عشق ذکر نشد.

آثار عشق الهی در پیمودن راه

اگر سالك الی الله به گوهر عشق الهی دست یابد، گویا به كیمیا دست یافته است. این كیمیا آثاری فراوان دارد، یعنی آثار عشق را از زاویه‌های گوناگون می‌توان دید و ما در اینجا از زاویۀ تأثیر عشق در پیمودن راه خدا به پاره‌ای آثار اشاره می‌كنیم:

۱. سهولت انجام دستورات سلوكی

سالك با شروع سلوك باید به اعمالی بپردازد كه از آنها تعبیر به دستورات سلوكی می‌كنیم. قبل از پیدایش عشق انجام این اعمال، كه چه بسا در شبانه‌روز حدود ۴ ساعت وقت می‌گیرد، سنگین می‌نماید، ولی آن‌گاه كه عشق در وجود سالك جوانه زند، آن‌چنان سهل و آسان و كم جلوه می‌كند كه چه بسا سالك دچار افراط می‌گردد و اعمال زایدی را بر خود تحمیل می‌كند و این البته بسیار خطرناك است، خطر بر زمین گذاشتن بار سلوك برای همیشه. یكی از هنرهای استاد راه ایجاد اعتدال در سیر و مسیر سالك است.

۲. ادامه یافتن سلوك تا سوختن

استاد می‌فرمود:

«اگر در كسی عشق خدا پیدا شد، این عشق او را می‌بَرَد و می‌بَرَد تا می‌سوزاند».

عشق چون آتشی است كه به جان می‌افتد و تا خاكستر نكند، دست بر نمی‌دارد. البته این سوختن ممكن است پس از مرگ صورت پذیرد. به تعبیر عامیانه «دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد».

روزی در محضر استاد شرف حضور داشتم؛ پرسیدم: آیا صدرالمتألهین و حاج ملا هادی سبزواری كامل بوده‌اند؟ در جواب مطالبی فرمودند كه از آنها عدم كمال این دو بزرگوار استشمام می‌شد و در پایان فرمودند:

«حالا ملا صدرا و كمال؟ خدا می‌داند. حاج ملا هادی و كمال؟ خدا می‌داند».

پرسیدم مگر نفرموده‌اید: «هر كس عشق خدا پیدا كند، این عشق او را می‌بَرَد تا می‌سوزاند؟». فرمودند:

«آری». گفتم: مگر این دو عاشق خدا نبوده‌اند. فرمودند: «من كجا گفتم عاشق خدا حتماً در دنیا به فنا می‌رسد و می‌سوزد. بسیاری از سالكان عاشق پس از مرگ به مقام كمال می‌رسند».

۳. ترک معصیت

عاشق به دنبال رضایت معشوق است و به همین خاطر از هرگونه نافرمانی او پرهیز می‌کند. گناه، نافرمانی خداست و سالکِ خدا به خاطر عشقی که دارد سعی دارد از هرگونه نافرمانی خدا پرهیز کند. به این حقیقت در مناجات شعبانیه که مناجات معصومین: است چنین تصریح شده:

«إِلَهِی لَمْ یكُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیتِكَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِكَ»[۲۳]؛

«بارالها! مرا قدرتی بر گذر از گناه نیست، جز آن هنگام که تو با عشق و محبتت بیدارم سازی».

آری، اگر انجام امور مباحی همچون خواب بر سالک عاشق حرام است؛ چنانکه شاعر گفت:

عجباً للمحبّ کیف ینامکل نوم علی المحبّ حرامٌ [۲۴]

«شگفتا! عاشق چگونه می‌خوابد با اینکه هر خوابی بر عاشق حرام است».

چگونه انجام محرّمات الهی برای او رواست. عشقی که خواب را از چشم عاشق می‌رباید، گناه را هم از جان و تن او می‌زداید.

۴. سرعت سیر

اساتید فن عرفان می‌گویند:

هرچه آتش عشق سالک بیشتر باشد، سرعت سیر او بیشتر است. البته سرعت سیر را استاد سلوک کنترل می‌کند که سالک پیش از کمال نسوزد. پس مراد از سرعت سیر، سرعت سیرِ کنترل شدۀ توسط راهنمای سفر است. اگر مرکب سفر عشق است، عشق بیشتر یعنی مرکبِ سریعتر.

به همین مقدار در شرح عشق بسنده کنیم:

هرچه گویم عشق را شرح و بیانچون به خود آیم خجل گردم از آن [۲۵]

مطالب مرتبط

پانویس

۱. شرح اشارات خواجه طوسی، ج۳، ص۳۶۰، نمط ۸، فصل ۱۸.

۲. بقره/۱۶۵.

۳. علامه حسینی تهرانی، الله‌شناسی، ج۱، ص۱۳۹. به نقل از ترجمه رسالة العشق بوعلی‌سينا.

۴. شرح فصوص الحكم، ص۴۱، از طبع تصحيح و تحقيق شده استاد سيد جلال‌الدین آشتيانی.

۵. در عبارت مرحوم شيرازی گذشت.

۶. بحث توقيفيّت اسماء يعنی آيا جايز است غير از اسم‌هایی که در شريعت بر خدا اطلاق شده است، اسمی را بر خدا اطلاق کنيم؟ مثلاً در دين بر خدا عاشق اطلاق نشده است، آيا ما می‌توانيم خدا را عاشق بناميم. اين بحث در فقه، کلام و عرفان مطرح است. نظر علامه طباطبايی که مورد توجه بسياری قرار گرفته اين است که توصيف بدون اشکال است، ولی در تسميه و نام‌گذاری بايد ادب به خرج داد و به نام‌هایی که در متون دينی بر خدا اطلاق شده بسنده کرد.

۷. کتاب‌های فروق لغويه کتاب‌هايی هستند که در صدد توضيح فرق‌های معنايی واژگانِ به هم نزديک‌اند. مانند کتاب فروق لغوية ابوهلال عسکری در زبان عرب.

۸. سيرتنا و سنتنا، ص۶ و ۷.

۹. ابن سينا در رساله العشق و صدرا در اسفار، ج۷.

۱۰. تقريرات مخطوط درس استاد جوادی از شرح اشارات خواجه طوسی به قلم فرزندشان، رفيق شفيق، حجت‌الاسلام و المسلمین سعيد جوادی، ج۴، ص۶.

۱۱. حاشيه مرحوم سيد ابوالحسن رفيعی قزوينی بر قبسات. ص صد و پنجاه و هشت.

۱۲. «کون تام» يعنی اصل هستی يک شی و «کون ناقص» يعنی کمالات و صفات يک شی.

«کمال اول» يعنی جنس و فصل و چيستی يک شی و«کمال ثانی»يعنی صفات و کمالات او.

۱۳. . روح مجرد ص ۵۴۹ (پاورقی) به نقل از مثنوی معنوی.

۱۴. شرح اشارات خواجه طوسی، ج۳، ص۳۸۳.

۱۵. همه موجودات به خدا علم و معرفت دارند، اين علم را «علم بسيط» می‌نامند. اگر موجودی همانند انسان بداند که به خدا معرفت دارد «علم مرکب» دارد. ملاکِ ايمان و کفر و رشد و تعالی علم مرکب است نه علم بسيط. برای تفصيل بيشتر: ر.ک: اسفار، ج۱. ص۱۱۷.

۱۶. شرح اشارات خواجه طوسی، ج۳، ص۳۸۳.

۱۷. ديوان فروغی بسطامی.

۱۸. الله‌شناسی، ج۱، ص۱۴۷.

۱۹. شرح اشارات خواجه طوسی، ج۳، ص۳۸۴؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحديد، ج۲۰، ص۲۳۳.

۲۰. بحار الانوار، ج۶۸، ص۷۷.

۲۱. مفتاح الفلاح، ص۳۷۲.

۲۲. تذکره المتقین، ص۱۱۰.

۲۳. مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

۲۴. بحارالانوار، ج۶۷، ص۱۶۰.

۲۵. روح مجرد، ص۵۴۹، (تعلیقه) به نقل از مثنوی معنوی.

عناوین دیگر این نوشتار
  • عشق الهی (عنوان اصلی)
  • مرکب سفر
مربوط به دسته های: بایسته های سیر و سلوک -

برچسب ها
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین