مفاتيح الحياة، آيت الله جوادى آملى، قم: مركز نشر إسراء، چاپ نهم، 1391.
اين كتاب نخستين بار بهار 1391 چاپ شده است، و ويراست دوّم آن در زمستان 1393 به چاپ يكصد و هفتاد و پنجم رسيده است.
استاد جوادى آملى، با اشرافى كم نظير بر منابع و حيانى و بهرهورى از كتاب، سنّت و عقل برهانى و به مدد ژرفانديشى ويژه خود بر آن شد كه:
«همان طور كه بزرگ محدّث روزگار ما، جناب حاج شيخ عبّاس قمى، با اثر ماندگار و سودمندش; يعنى مفاتيح الجنان راه سلوك بندگان و ارتباط انسان با خدا را از طريق انجام دادن اعمال عبادى، در سه بخش: نماز، دعا و زيارات و بهره مندى از ثواب و پاداش آن ها هموار كرد، كتاب ديگر لازم است كه جلد دوّم و كامل كننده آن باشد و شؤون دنيايى، بويژه امور اجتماعى بندگان را نيز با همان رويكرد، با آموزه هاى وَحيانى مرتبط سازد تا آدمى در زندگى خود از اين برنامه هاى الهى بهره مند گردد و از آثار آن، هم در دنيا و هم در عُقبى، سود ببرد. از اين رو، اين كتاب، مفاتيح الحيات نام يافت.» (مفاتيح الحياة/3837)
اين اثر را اصولى پانزده گانه سامان مى بخشند كه استاد جوادى آملى پاره اى از آن اصول را در مقدّمه كتاب بيان كرده است.
وى در اصل هشتم، چنين نگاشته است:
«اسلام، كه جهان شمولى خود را با دو اصل كلّيت و دوام; يعنى همگانى و هميشگى بودن خويش اعلام داشت، كيفيت تعامل صحيح بشر با يكديگر و نيز با زمان و زمين و سپهر، همانند چگونگى رفتار و گفتار و كردار با ساحت فراطبيعت را به خوبى بيان كرده است.» (همان/50)
در جهانِ انسانِ متمدّن، كه تمدّنش در آيينه تديّن ظهور دارد و در مرحله چهارم سلوك حق مدار خود در مسير إلى الله; يعنى «سفر مِنَ الخلق إلى الخلق بالحقّ»، هيچ موجودى مرده و بى روح نيست.
«بنابراين پيام كتاب مفاتيح الحيات تنها گشودن راه زندگى متمدّنانه و متدّينانه بشر نيست; بلكه باز كردن راز مُهر شده كيفيت زندگى هر چيزى است كه از هستى سهمى دارد.» (همان/50)
اين كتاب، در بخشهاى پنجگانه خود، كه هر كدام فصولى چندگانه دارند، به تعامل انسان با: خود، همنوعان، نظام اسلامى، حيوان و خلقت زيست محيطى مى پردازد و با خاتمه فرجام مى يابد.
سامان دهى كتاب «مفاتيح الحيات»، چنان كه ناشر آن در مقدّمه بازگفته است، در همه مراحل و فرآيندهاى فراهم آمدن آن; يعنى طرح، تخريج آيات و روايات، تحقيق و تنظيم، رفع شُبهات و جمع ميان روايات متعارض و بازخوانى نهايى متن، با هدايت و اشراف استاد جوادى آملى بوده است.
همه اين اثر، پس از تكميل متن، به رؤيت و قراءت مؤلّف رسيده و وى نكته هاى لازم را نيز بر آن افزوده است.
از آن جا كه اين كتاب مشحون از احاديث نبوى صلی الله علیه و آله و سلم و روايات معصومان علیه السلام است; امّا تبيين اين امر، با همه اهميت، جايى در ميان اصول پانزده گانه استاد جوادى آملى پيدا نكرده است.
استاد جوادى آملى، در اصول پانزدهگانه كتاب خود، از مبانى و ملاكهاى حجّيت و اعتبار احاديث و رواياتِ نقل شده، سخنى نگفته است; اگرچه در سخن ناشر آمده است:
«اغلب روايات اين اثر معتبرند و برخى از آن ها بر مبناى تسامح در ادلّه سُنن مورد استفاده قرار گرفته اند; در همان حال از آوردن نقل هايى كه با اصول عقلى و نقلى معارف اسلامى هماهنگ نيست، پرهيز شده است.» (همان/754)
درنگ ديگر آن كه، كتاب در زمينه كاوش هاى فقه الحديثى و نقد حديث وِزان شايسته اى ندارد.
برطرف كردن ابهام هاى موجود در روايات نقل شده، به دست دادن مداليل تفصيلى روايات (فقه الحديث) و اهتمام به پالايش روايات موجود در باب، با نقد رواياتى كه به اضطراب و ركاكت (معيارهاى نقد درونى متن) مبتلا هستند، يا به مخالفت با قرآن، سنّت قطعى و عقل (معيارهاى نقد بيرونى متن)، بر اعتبار علمى اين كتاب خواهد افزود.
در خاتمه كتاب، از سنّت هاى: نوروز، چهارشنبه سورى، شب يلدا و فال ياد شده است. چون اين موضوعات روزآمد و ناظر به فرهنگ ايرانى است و اكنون نيز در جامعه ما رواج دارد، به ديدگاه هاى كتاب ياد شده توجّهى افزون تر مى كنيم.
استاد جوادى آملى، با صرف نظر از بررسى سند روايات مربوط به نوروز، بر آن است كه:
«به نظر مىرسد ردّ و تأييد (نوروز) در... روايات به لحاظ رسم هاى ناپسند و پسنديده نوروز باشد؛ يعنى روايت نفى درباره سنّت هاى نادرست آن باشد و روايت تأييد، سنّت هاى خوب آن را تأييد مى كند.» (همان/755)
و البتّه اين احتمال را بيان كرده است كه:
«روايت تأييد... به جهت نزديك بودن اين روز با حادثه غدير و ولايت حضرت اميرمؤمنان، سلام الله عليه، باشد; چرا كه بر اساس برخى محاسبات رياضى و نجومى، جريان غدير در سال دهم هجرت در روز 27 اسفند ماه بوده است. پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نيز تا سه روز جهت بيعت گرفتن در سرزمين غدير درنگ فرمودند. پس نوروز سال دهم هجرى، همزمان با غدير بود.» (همان/756)
مؤلّف درباره چهارشنبه سورى، بر اين نظر است كه:
«در هيچ يك از متون باقى مانده پيش از اسلام، اشاره اى به جشن چهارشنبه سورى نشده است. در اوستا، كتيبه هاى عيلامى، هخامنشى، اشكانى و ساسانى و نيز در متون پهلوى و حتى در روايت هاى مورخان يونانى درباره ايران و جشن چهارشنبه سورى نيز مستند و سخنى در دست نيست... . نخستين و كهن ترين كتابى كه در آن به آتش افروزى (ايرانيان) در جشن چهارشنبه سورى اشاره شده، كتاب تاريخ بخارا (مزارات بخارا) نگاشته ابوبكر محمّد بن جعفر نَرشَخى (م: 358 ق) است.
در اين كتاب، كه به نام مزارات بخارا نيز شناخته مى شود آمده است كه وقتى امير منصور بن نوح سامانى، «در ماه شوّال 350 قمرى به ملك نشست، دستور داد كه هنوز سال تمام نشده، در شب چهارشنبه چنانكه عادت قديم است، آتش عظيم برافروختند.» (همان/756)
استاد جوادى آملى، بر اين نظر است كه:
«آتش افروختن، جَستن از روى آن، شادى كردن كنار آن، ترقّه زدن و منفجر كردن مواد منفجره در چهارشنبه آخر سال، نه برهان عقلى دارد، نه دليل نقلى و نه منفعت ملى و جز خرافه و در مواردى زيان بارى غيرقابل جبران، چيز ديگرى نيست... (و نيز) «سنّت سيّئه و ظلم به فرهنگ مردم بزرگ ايران است و نه تنها مبناى عقلى و نقلى ندارد; بلكه برخلاف نظم و امنيت و آسايش افراد و هم نوعان است و آزادى آنان را سلب مى كند و آسيب ها و تلفات فراوان در پى دارد.» (همان/757)
استاد درباره واژه «يلدا» ابتدا، به ريشه يابى مى پردازد و آن گاه از سنت ها و آداب آن شب سخن مى گويد و اين كه مناسب است چگونه اين شب سپرى شود. در باب واژه يلدا، با استفاده از لغت نامه دهخدا مى نويسد:
«اين واژه، سريانى و به معناى ميلاد است و چون شب يلدا را با تولد حضرت مسيح علیه السلام تطبيق مى كردند، آن را به اين نام خوانده اند. چون ايرانيان اين شب را، شب تولد ميترا (مهر) مى دانسته اند، آن را با تلفظ سريانى اش پذيرفته اند. و در واقع يلدا با نوئل (leon) اروپايى كه در 25 دسامبر، تثبيت شده، معادل است، بنابراين نوئل اروپايى همان شب يلدا، يا شب چلّه ايرانى است.»
در شب يلدا، كه از آداب و سنّت هاى آن شب نشينى، ديدار با خويشان و دوستان، قصّه گويى پيرترها، رفتن به خانه بزرگترها، خواندن اشعار شاعرانى چون حافظ و فردوسى و فال زدن به ديوان حافظ و... است، «مناسب است مؤمنان در چنين فرصت هايى با زواياى زندگى و سيره معصومان، سلام الله عليهم، در جهت رشد و كمال علمى و معنوى آشنا شوند.» (همان/758)
فال، يكى از سنّت هاى مرسوم و به معناى اطّلاع دادن از آينده و آگاهى از حوادث خوب يا بد از راه شنيده ها و ديده هاست.
استاد مى نويسد:
«آنچه امروز درباره فال و فالگيرى مرسوم است، يك نوع تنبُّؤ و تكهُّن (پيش گويى، غيب گويى) است كه در اسلام براى افراد عادى ممنوع و حرام است و پذيرفتنى نيست; ولى تفأُّل (فال نيك گرفتن) در برابر تطيُّر (فال بد زدن) در اسلام پذيرفته شده است. «درباره پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است كه:
«... آن حضرت برخى امور را به فال نيك مى گرفت; از جمله در واقعه حديبيه، نام سهيل بن عمرو را كه شنيد، به تناسب هم خانواده بودن دو واژه سهيل و سهل (آسان) آن را به فال نيك گرفت و به صلح حديبيه انجاميد و واقعه، فرجام نيك يافت.» (مهارت هاى زندگى از منظر اسلام /23)
منبع: نشریه حوزه، شماره 174.