کد خبر: 21779554
تاریخ انتشار: شنبه 17 بهمن 1394
خانه » حواشی » پایگاه اطلاع رسانی محمد رضا زائری » اگر می شناختند شاید کمی تقوا به خرج می دادند در قضاوت های بی پایه
نسخه چاپی
ارسال به دوستان
یادداشت اینستاگرام محسن حسام مظاهری

به گزارش چی 24 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی محمد رضا زائری:

ال 75 بود به‌گمانم. با ایمان از دبیرستان رفتیم «خانه کارگر»؛ همایش «خانه روزنامه‌نگاران جوان» در اصفهان. اولین‌بار آن‌جا دیدمش. وقتی هنوز یک طلبه‌ی جوان بود. بعدها مسیر حوادث پیش‌بینی‌ناپذیر مختلف من را به او رساند. به‌مرور زمان رابطه‌ام با او بیشتر و بیشتر شد تا امروز که دیگر دوره‌ی آشنایی و ارتباط نزدیک‌مان به بیش از یک دهه رسیده است. 
در همه‌ی این سال‌ها، حاج‌آقای زائری حکم یک مشاور امین، یک برادر بزرگ خوش‌فکر و یک دوست متواضع و دلسوز را برایم داشته است. 
کسی که انگار خلاف‌آمد دوره زمانه‌ی ماست. برای همین تکلیف خیلی‌ها با او روشن نیست. نه حزب‌اللهی‌ها هیچ‌وقت خودی صددرصدش حساب کردند نه غیرآن‌ها سر از کارش درآوردند. من اگر بخواهم او را توصیف کنم باید بگویم محمدرضای زائری خودش است؛ خودِ صادقِ دردکشیده‌ی دغدغه‌مندِ خلاق و امیدوارش. همینی است که در متن‌ها و مصاحبه‌هایش می‌بینیم. خود پنهانی ندارد. مرموز نیست. بازی نمی‌کند. و راه و رسم کاسبی را بلد نیست. که اگر بلد بود در چنین روزهایی این‌طور تنها و بی‌دفاع در میدان نمی‌ماند. که اگر بلد بود مثل خیلی‌های دیگر الان ‌بارش را بسته بود و جاپایش محکم بود. زائری نه اصولگراست نه اصلاح‌طلب. نه سنتی است نه دگراندیش. زائری خودش است. آتشفشانی همیشه در آستانه‌ی فوران. 
خیلی‌ها چون نمی‌شناسندش، چون برای‌شان این رفتار غریب است، چون آن‌طور که انتظار دارند رفتار نمی‌کند، چون به قواعد بازی تن در نمی‌دهد، چون دستگاه تحلیلی‌شان در آنالیز این آدم هنگ می‌کند، مخالفش هستند. برای خیلی‌ها او یک مزاحم به‌تمام معنا است. از حزب‌اللهی‌های دوآتشه و دلواپس تا قمه‌زن‌های برائتی و لعن‌کِش. از مدیران یقه‌دیپلمات تا بعضی از سخنوران معمم و مداحان پرآوازه.
جماعتی هم که این روزها، ان‌شاءالله از سر درد دین‌داری و نه تعصبات کورِ شخص‌پرستانه و عوامانه، زبان گشوده‌اند و هر ناسزا و ناروایی را به‌خاطر انتقاد به‌جای وی از فلان روحانی بلندمرتبه، نثارش می‌کنند، نمی‌شناسندش. اگر می‌شناختند شاید کمی تقوا به خرج می‌دادند در قضاوت‌های بی‌پایه. شاید لااقل کمی ترمز بی‌ادبی‌شان را می‌کشیدند.شاید هنرشان در به‌کارگیری کلمات لجن‌‌آلود را می‌گذاشتند برای همان مراسم‌های عید فلان و رفع‌القلم‌شان.
این روزها، من که از صمیم قلب دوستش دارم، هم خوشحالم و هم دل‌آشوب.خوشحال که گذر از این آزمون‌های سخت، شیخ دوست‌داشتنی مارا آبدیده‌تر می‌کندو مرزهایش راشفاف‌تر. و دل‌آشوب که آزمون، الحق آزمون دشواری است.

ولی چه غم که: من یتوکل علی الله فهو حسبه

برچسب ها
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین