همگان میدانیم که فرهنگ یعنی همه اعتقاد و باور مردم ، همه آن چیزهایی که مردم در زندگی روزمره با آن سرو کار دارند و الهام بخش آنان در زندگی و تعیین کننده خط مشیها در انواع تعاملات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است . به یقین چنین حوزه تاثیر گذاری نمیتواند از دایره معادلات اداره کلان کشور دور مانده و به تمامه نقش آفرین نباشد. مدیریت فرهنگی حلقه مفقوده مدیریت کشور است و تا زمانی که این مهم درک نشود و ضرورت آن به عنوان رویکردی غالب در مدیریت کلان کشور مورد توجه قرار نگیرد، باید انتظار داشته باشیم که همچنان علت العلل مشکلات اساسی کشور به ویژه در حوزه مسائل و آسیبهای اجتماعی و اقتصادی ، ماهیتا فرهنگی باشد. سازمان دهی، برنامه ریزی، هدایت و کنترل مدیریتی جامعه، نیازمند رصد و تحلیل وضعیت فرهنگی کشور و البته با نگاه به فضای فرهنگ جهانیست که مولفههای خاص خود را بر این شرایط تحمیل میکند. به یقین این حرکت نیازمند طرح ریزی دقیق و در نظر گرفتن نیازها ، ملزومات و ابزار مختص به خود میباشد.
مدیریت فرهنگی یعنی اداره جامعه ذیل سپهر فرهنگ؛ واین فضایی است که میتواند در پرتو آن انواع سرمایههای انسانی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تولید شده و توسعه یابد. در شرایط حساس کنونی تنها با اتکا به ذخایر و منظومه فرهنگی، بهره مندی از ظرفیت نخبگانی، تحقق جنبشهای نرم افزاری و انجام فعالیتهای دانش بنیان، گسترش فضای خلاقیت، خودباوری، احساس افتخار و عزتمندی و به کار گیری ظرفیتهای بدیع و فاخر هنری و از همه مهمتر تعمیق باورهای دینی و ملی به اتکاء ظرفیتهای موجود در زبان و ادبیات فارسی است که زمینه اعمال مدیریت فرهنگی فراهم میشود. این آوردگاه فرهنگی هنوز آنچنان که باید جدی تلقی نگردیده و به عزمی مدیریتی تبدیل نشده است و مادامی که فرهنگ و مدیریت فرهنگی، شان و جایگاه خود را در مدیریت کشور و تعامل با سایر حوزهها پیدا نکند، نه تنها در عرصه فرهنگ که در سایر عرصههای علمی، آموزشی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی با مشکلات اساسی مواجه خواهیم بود.