مرحوم فرج الله سلحشور را نخستين بار در فيلم توبه نصوح ديديم و بعد به صدايش شناختيم در آن كار ماندگار حسام الدين سراج و اين صدا و آن تصوير جايي در عمق دل و جانمان حك شد. چند سال بعد زماني كه به صرافت شناخت و تجربه سينما افتادم و كلاسهاي باغ فردوس را مناسب حال و شرايط خود نيافتم سر از مجموعه اي درآوردم كه امثال جمال شورجه و دوستاني مثل مرحوم سلحشور با هم اداره مي كردند و بيشتر با او آشنا شدم. بعدها كارهاي مختلف نمايشي و سينمايي و تلويزيوني ايشان به مرور انتشار بيشتري يافت و در همين حال و هوا بود كه ايوب پيامبر و مردان آنجلس و يوسف پيامبر جايگاهي متمايز براي وي رقم زد .
من گرچه به دلايلي برخي مواضع آن مرحوم را نمي پسنديدم و بيشتر به برادر نازنينش جناب حاج مهدي سلحشور ارادت داشتم اما به هرحال نمي توانستم از حق بگذرم و خدمات ارزشمند و جايگاه مهم او را در نقشه فرهنگي جبهه انقلاب و فضاي فرهنگ عمومي كشور ناديده بگيرم. سالها پيش زماني كه در لبنان اقامت داشتم يادداشتي در باره مجموعه تلويزيوني " يوسف پيامبر " نوشته بودم كه در نشريه "ذكر"منتشر شد. طبيعتا فضاي يادداشت رنگ و بوي همان زمان و مكان را دارد اما همچنان بازخواني آن جا دارد و مي تواند بهانه اي كوچك براي قدرشناسي از مرحوم فرج الله سلحشور باشد.
زماني كه تلويزيون خودمان پخش مجموعهء حضرت يوسف(ع) را آغاز كرد, آن را نميديدم. هم بهخاطر اينكه مانند بعضي ايرانيان مسافر امكان دريافت شبكههاي داخلي را فراهم نكرده بودم و هم بهدليل اينكه نوعي پيشداوري نسبت به نويسنده و كارگردان اين مجموعه داشتم.
اعتراف ميكنم كه عملكرد و مواضع فرجا... سلحشور رغبتي براي پيگيري و تماشاي آن در من ايجاد نميكرد. اندكي كه گذشت, ديدم هجوم اوليهء برخي سايتها و وبلاگها به اين مجموعه فروكش كرد و آرامآرام اخباري پراكنده حاكي از استقباي گستردهء مخاطبان از اين مجموعه خواندم.
در همان ايام, حرفها و اشارات دانشآموزان ايراني مقيم بيروت، كه هفتهاي يكبار مهمان جلسهء قرآنشان ميشدم از يوزارسيف , آنخماهو و... و بيتابيشان, هر وقت برنامههاي جلسه كمي طول ميكشيد، به من فهماند كه اين مجموعه ارزش ديدن دارد.
بعد كه شبكه الكوثر پخش آن را آغاز كرد، بازتابهاي آن در بين مخاطبان خاص اين شبكهء موفق آغاز شد و در ماه مبارك رمضان با پخش آن از شبكهء تلويزيوني المنار (در هر دو نسخهء محلي و بينالمللي) اين بازتابها اوج و گسترش فراوان يافت.
اندكاندك، از كشيشهاي همدرس و همكار خود نكاتي دربارهء استقبال جامعهء مسيحي ميشنيدم و در ميان مسلمانان اهل سنت واكنشهاي غيرمنتظره ميديدم. (در فضاي شديدا متعصب لبنان، تلاش يك خانم سني مذهب براي تهيهء ديويدي سرياي كاملا شيعي عجيب است. فقط بهخاطر اينكه بچههايش اصرار دارند قسمتهايي را كه از دست دادهاند ببينند.
در اينجا نخست، يادداشتي از روزنامهء مشهور و مهم نقل ميكنم كه روزنامهاي مسيحي و وابسته به جريان ضدحزبا... و مخالف ايران است. تا پس از آن نكتهاي را از خود و شما بازپرسم. نويسنده كه او نيز مسيحي است عنوان مطلب خود را "افتخار توليدات ايران" گذاشته است و مينويسد:
تلويزيون المنار با پخش سريال "حضرت يوسف" بهطور محسوس در رقابت تلويزيوني جلو افتاد و بينندگان بسياري را جلب كرد.
اينكار نمايشي تاريخي عادي نيست؛ زيرا توليد ايراني دوبله شده اي، به زبان عربي است كه عظمتش از انتظارات بسيار فراتر بود و سخيف بودن سريال هاي سوري, مصري, لبناني, و خليجي را به همه نشان داد. ويژگي اين مجموعه جسارت در پرداختن به داستان زندگي حضرت يوسف به شكل واقعي و دور از تابوهاي ديني و تاريخي مربوط به تفسير اديان و مذاهب و طوايف است.
عجيب است كه چرا تاكنون هيچيك از كشورهاي عربي به چنين توليدي اقدام نكردهاند. اين مجموعه گروه بزرگي از بازيگران حرفهاي را با خود دارد كه بينندگان را با كيفيت بازيشان غافلگير كردهاند.
اما آنچه حيرتانگيز است امكانات گسترده و لوكيشنهاي ويژه مانند اهرام مصر, لباس, و تزیينات است در حاليكه اساس كار متن داستان بود كه باعث شد ما با شوروشوق همهء قسمتها را دنبال كنيم.
پيشگامان هنرهاي نمايشي در ايران حق دارند به اين مجموعهء تلويزيوني افتخار كنند زيرا آنان ثابت کردهاند كه زندگي انسان تنها به داستانهاي عشقي , خشونت, و زنان زيبا نيست.
ما كه خود ميدانيم توان, استعداد, و ظرفيت هنري ايران اسلامي در عرضهء پيام حكمت و معرفت و صلاح و سعادت بسيار فراتر از اينهاست ميتوانيم تصور كنيم وقتي اين مجموعه ــ با همهء انتقادهايي كه ميتوان بدان داشت ــ اينگونه در مخاطبان متنوع خارجي تأثير دارد (در برخي كشورهاي اروپايي, برخي مشتركين شبكههاي خانگي از توزيعكنندگان كابلي خواسته بودند المنار را براي تماشاي اين سريال در مجموعه شبكههاي خود قرار دهند.) اگر براي نشان دادن ميراث سترگ و پرافتخار فكري, علمي, و اسلامي تاريخ عظيم ايران برنامهريزي و تلاش هدفمندي در ميان باشد, چه دستاوردهايي خواهد داشت.
چند سال پيش در جلسه اي با حضور يك استاد دانشگاه مصري، يك نويسندهء مغربي و يك انديشمند لبناني سخن از مجموعهء تلويزيوني يوسف به ميان آمد و آنان همه ــ جدا از بحثهاي تخصصي تاريخي, باستانشناسي, برخي ايرادها و اخباري از جمله اينكه اهل سنت نه تنها در نمايش چهرهء انبيا بلكه حتي در نمايش ده تن صحابهء خاص ممنوع اند ــ از توجه و اهتمام جدي طبقات گوناگون مردم در كشورهاي مختلف ميگفتند و يكي از ايشان جملهاي از سياستمداري شرقي نقل كرد كه (نقل به مضمون:) ايران دو مسئلهء بينالمللي جدي دارد، انرژي هستهاي و سريال يوسف.
آنچه ميخواستم از خود و شما بازپرسم اين بود كه راستي آيينهء فرهنگ عظيم ما در جهان امروز چيست؟ آيا كسي به تصوري كه از ايران، ايراني، تاريخ و فرهنگ ما در چشم و ذهن و باور مخاطب خارجي شكل گرفته و ميگيرد توجه دارد؟ آيا جز اين است كه امنيت ملي و بينالمللي ما و فضاي سياسي مربوط به آن بدين تصور وابسته است؟
وقتي بدين آساني ميشود با جهان حرف زد و وقتي سخن و پيام را مخاطبان متنوع و مختلف - و گاه كاملا مخالف - مي بينند و مي شنوند ديگر نمي توان دائم از استكبار جهاني و توطئهء دشمن گفت بلكه بايد با اندكي درنگ، كوتاهيها و ناتوانيها و خطاها و سوءتدبيرها را جستوجو كرد
اگر تصوير "جمهوري اسلامي ايران" در نگاه ناظر خارجي و افكار عمومي و طبقات فرهنگي, تصويري مثبت و همنشين دانش و خردورزي، محبت و مهرجويي و تحمل و مدارا باشد، ديگر تبليغات سوء و ترسآفريني آمريكا و اسرائيل دربارهء بمب اتمي ايران چندان اثر نميكند.
ايران بزرگ را به دانشگاههايش، به كتابهايش، به دانشمندان و انديشهورزانش و به هنر و فرهنگ ديرپايش بشناسند؛ بسيار فرق ميكند تا اينكه آن را تنها با سپاه، ارتش، سلاح و انرژي هستهاياش بشناسند.
اصرار و تأكيد بهسزاي ما بر انرژي هستهاي البته نه حق, بلكه وظيفهء ملي است و جايگاه مقتدر و استوارمان را تثبيت ميكند و نبايد در آن كوچكترين سستي و ترديد بهخود راه داد اما در همان حال بايد انديشيد كه ما را تنها بدان نشناسند.
تنها زماني بيگانگان ميتوانند ميراث فرهنگي ما را به غارت برند و هر روز نام و هويت يكي از مفاخر مليمان را بربايند كه ما را به مدركهاي جعلي، كوتاهيهاي علمي و ورقپاره دانستن مدرك تحصيلي بشناسند.
پارسي بودن خليج ما را زماني ديگران باور ميكنند كه از تاريخ چند هزار سالهمان مطلع باشند؛ وقتي تصويري كه خودمان به ايشان ميدهيم تنها بر يك رويكرد سياسي متمركز نباشد، مردم همهء عالم با ما عناد و دشمني ندارند؛ پس يكبار بايد از خود بپرسيم چقدر با اين مخاطبان سخن گفتهايم؟
صداقت و حسن نيت ما را در دستيابي به انرژي صلحآميز هستهاي وقتي ديگران ميپذيرند و بدان قانع ميشوند كه از ما تصويري امنيتآفرين و اطمينانبخش داشته باشند و حوزهء فرهنگ و رسانه و شعر و هنر سنگيني بار آن رويكرد را قدري بگيرد.
در روزگاري كه دنيا به دهكدهاي مجازي شباهت بيشتري مييابد و ارتباط و تماس و گفتوگو ويژگي طبيعي چنين روزگاري است چند تن از سخنگويان و نمايندگان فرهنگي ما به زباني جز فارسي نه مسلط كه آشنايند؟
تا زمانيكه استاد و نويسنده يا سخنران مشهور ايراني به لندن و بيروت ميآيد اما نميتواند دو كلمه با كسي سخن بگويد؛ تا زمانيكه نشريهء خارجي ما را در تهران، كسي سردبيري مي کند كه يكبار هم از ايران خارج نشده است؛ تا زماني كه شبكهء تلويزيوني خارجي ما را كسي مديريت ميكند كه خود زيان خارجي نميداند و مترجم دارد و... روزگارمان همين است.
ما را براي سلامت در اين عرصهء توفانخيز، چارهاي جز اين نيست كه با دو چشم ببينيم و با دو بال پرواز كنيم. هر يك از اين دو جانب كه كوتاه آيد، سست گردد و ناتوان شود از مقصد دور ميافتيم. تدبير سياسي و اقتدار نظامي از يكسو و تدبير فرهنگي و افتخار علمي از سوي ديگر و جز اين راهي نيست..
آمريكا اگر امروز در جهان فتنهانگيزي ميكند و آتش ميافروزد از آن است كه دانشگاهش را در بيروت، صد و پنجاه سال پيش تأسيس كرده و فرانسه اگر در منطقه نقش دارد از آن است كه پرچم دانشگاهش را صد و چهل و پنج سال پيش در لبنان برافراشته... اما هنوز مدرسهء راهنمايي و دبستان ايران در بيروت مجوز رسمي ندارد و بچهها مجبورند در ساختماني نيمه ويرانه به تحصيل بپردازند.
چند سال قبل در حاشيه كنفرانسي بينالمللي كه دانشكدهء ما با موضوع پلوراليسم ديني برگزار كرده بود يكي از اساتيد از من ميپرسيد: ايدهء گفتوگوي تمدنها را اول بار ریيسجمهور شما مطرح كرد حيف نيست حالا كويت و قطر داعيهدار گفتوگوي اديان باشند؟ واقعا نميدانستم چه پاسخي به اين استاد مسيحي خارجي بايد داد!
باري سخن در آن بود كه اگر بخواهيم سخن و پيام ما شنيده شود و تصويري كه ارائه ميكنيم ببينند آنچه مهم است كيفيت و چگونگي اين تصوير و نوع عرضهء اين پيام است. به ياد دارم سال ها پيش كه تلويزيون در موضوع كنفرانس برلين برخي ملاحظات را كنار گذاشت و فضا را شكست و تأثير فراوان آفريد وحيد جليلي در روزنامهء ابرار نوشت: (نقل به مضمون) اكنون بايد مديران صدا و سيما را بازخواست كرد بهخاطر اينكه تازه معلوم شده اگر بخواهند ميتوانند از اين ابزار قدرتمند بدين خوبي بهره بگيرند و نميگيرند!
اينك نيز ضمن تقدير و تحسين از تلاش ارزشمند مديران پيشين و فعلي صدا و سيما و دستاندركاران توليد مجموعهء تلويزيوني يوسف عليهالسلام جاي اين پرسش باقي است: وقتي چنين ظرفيت، امكان ،عطش،نياز و استقبال بينالمللي اي نسبت به كارهاي نه چندان بيعيب و ايراد ما وجود دارد حيف نيست در پاسخ گفتن به اين تقاضا تعلل و سستي كنيم؟