مجموعه تعيناتی که بر بستر نفس رحمانی شکل ميگيرند، به دو دسته حقی و خلقی تقسيم ميشوند. در این نوشتار به بررسی تعینات حقی میپردازیم.
نویسنده: استاد حجة الاسلام و المسلمین علی امینی نژاد
منبع:حکمت عرفانی[۱]صفحه۳۵۷ تا ۳۶۱
با رجوع به نوشتار مقام ذات روشن میشود که در مقام ذات غيبالغيوبي، هيچ اسم حقيقي عرفانيای وجود ندارد، و بر این اساس هيچ خصوصيت و صفت ممتازي در آنجا نيست. بنابراين در مقام ذات هيچ تعيني در کار نيست، و تعينات، پس از ظهور و تجلی تحقق مييابند، و چنانچه از نوشتار نفس رحمانی معلوم میشود، بر اساس قاعدة الواحد، از مقام وحداني ذات غيبالغيوبي، تنها يک ظهور و تجلي ـ موسوم به نفس رحمانيـ صادر ميشود، و مطابق تشکيک در اين ظهور واحد سرياني، همة تعينات در بستر آن شکل ميگيرند.
اين تعينات از ديدگاه عرفا بر دو قسماند:
قسم نخست، تعيناتياند که در درون صقع ربوبي بر بستر نفس رحماني در حضرت اول تحقق دارند. اين تعينات عبارتاند از تعين اول و تعين ثانی.
اما تعينات خلقي تعيناتياند که خارج از صقع ربوبي بر نفس رحماني نقش ميبندند و عبارتاند از: عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده.
بر اين اساس و با نگاهی کلان به مجموعة نظام هستي روشن ميشود که از ديدگاه عرفا صقع ربوبي متشکل از دو مرحلة مقام ذات و جملهاي از تعينات است؛ يعني حقتعالي در درون خود نيز ظهوراتي براي خود دارد و پس از آن نوبت به ظهورات برونصقعي ميرسد.
اما بر اساس وحدت شخصية وجود، تقسيمبندي درونصقعي و برونصقعي به چه معناست؟
عارفان محقق پاسخ دقيق و عميقي به اين پرسش دادهاند: تعيناتي که تمام هويت آنها جنبة علمي دارد و تعينات علمي حقتعالي شمرده ميشوند، تعينات درونصقعياند، و تعيناتي که صرفاً علمي نبوده، وجودياند، تعينات خلقي و برونصقعي نام دارند. اين بيان صرفاً اصطلاحسازی و قرارداد نيست، بلکه در امري تکويني ريشه دارد؛ زيرا گرچه هيچ تعيني از وجود حق بيرون نيست،
تعيناتي که به خود و به يکديگر علم و شعور ندارند و صرفاً نزد حقتعالي حاضرند و معلوم اويند، تعينات علمي حقتعالي هستند؛ مانند صور ذهني ما که اين صورتهاي ذهني به خود و به يکديگر عالم و آگاه نيستند و فقط نزد نفس حاضرند و معلوم اویند. اما تعينات، وقتی به مرحلهاي برسند که افزون بر معلوم بودن برای خداوند، به خود و به يکديگر و به حقتعالي عالم باشند، خلقت شکل گرفته و پاي غير به ميان خواهد آمد.
ترجمة سخن جامي در اين باره چنین است:
مجالي و مظاهر [دو دستهاند]: يا مجلي و مظهري است که آنچه فقط براي حق ظهور دارد نه براي اشياي ديگر، در آن ظهور ميکند؛ يا مظهري است که آنچه هم براي حق و هم براي غير او آشکار است، ظهور مينمايد. قسم اول مرتبة غيب نام دارد؛ زيرا همة اشيا در آن، از خود و از مثل خود پوشيده و غايباند. پس در اين مرتبه هيچ چيزي ظهوري ندارد مگر براي خداوند متعالی. [اما در همين مرتبه] انتفاي ظهور اشيا دو گونه است: يا به سبب آن است که اصلاً اعيان اشيا بالکليه منتفياند... که اين مجلي همان تعين اول و مرتبة اول از غيب است؛ و وجه دوم آن است که با آنکه اعيان اشيا تحقق، و از هم تميّز دارند و در علم ازلي ثابتاند و براي خداوند عالِم به آنها ظاهرند، ظهوري ندارند ـ نه براي خود و نه براي امثال خودـ آنچنانکه صور ثابته در ذهن ما هستند و اين مجلي و مظهر همان تعين ثاني است؛ و اما مجلایي کم در آن، آنچه افزون بر حق براي ساير اشيا هم علماً و وجداناً ظهور دارد، ظهور ميکند، سه قسم است (آنها عبارتاند از: عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده).[۲] [۳]
تعين اول، علم ذات به ذات، در حقتعالي است با اين شرط كه در اين مرحله خداوند ذات خود را به صورت اطلاقي، يكپارچه و احدي مينگرد و هنوز به كمالات و تفاصيل موجود در خود توجه تفصيلي ننموده است و همانند مقام ذات همة حقايق ـ البته به نحو علمي ـ در اين مرتبه مندمج و مستهلكاند. از همين رو عرفا در آثار خود از تعين اول به «هويت مطلقه»، «حضرت احديت»، «مرتبة احديت»، «احديت جمع»، «مقام جمع»، «مقام جمعالجمع» و «حقيقة الحقايق» ياد شده است.
عبدالرحمن جامي دربارة حقيقت تعين اول ميگويد:
«شاهد خلوتخانة غيِب هويت خواست كه خود را بر خود جلوه دهد: اول جلوهاي كه كرد، به صفت وحدت بود».
البته پرواضح است كه بين مرتبة ذات و تعين اول، تقدم و تأخر زماني مطرح نيست، بلكه چيزي شبيه به تقدم و تأخر علت بر معلول ميان آنها وجود دارد. به بيان ديگر به صورت طبيعي، بايد ذاتي باشد تا به خود علم يابد. به عنوان مثال وقتي در خود دقت ميكنيم، بهدرستي درمييابيم كه ابتدا ذاتي وجود دارد كه در مرحلة ديگر به خود علم مييابد، هرچند تا آن ذات هست، اين علم نيز هست، اما انسان، بين ذات و علم به ذات، كاملاً حالت اصل و فرع را احساس ميكند. همين حالت از تقدم و تأخر (از باب من عرف نفسه فقد عرف ربّه) بين ذات حق و علم او به ذاتش برقرار است.
همان گونه که بحث وحدت حقيقي درمقام ذات ، عامل انتقال و گذر به تعین اول بود، حلقة واسطه که منشأ گذر از تعين اول و موجب شکلگيري تعین ثانی ميشود، کمال ذاتي و کمال اسمايي و شعور به اين دو کمال، بهويژه شعور به کمال اسمايي است.
در تحليل و بررسي اصل کمال، دو نکته مهم قابل توجه است.
با اين حساب، کمالات حقتعالي، مجموعه اوصافي هستند که شايستگيهاي لازم را براي حمل بر حقتعالي دارا باشند. مثلاً علم هم کمال انسان است و هم کمال عقل فعال و هم کمال خداوند، اما علم به يک نحو، براي همه کمال نيست علم انساني با ويژگيهاي خاص خود، هرگز براي عقل فعال و حقتعالي در موطن خود کمال محسوب نميشود، لذا در کمال بودن يک وصف، صاحب آن وصف، اهميت کليدي دارد.
دومين تعين در بستر نفس رحماني، تعين ثاني است و در تبيين حقيقت آن بايد گفت؛ علم ذات حق به ذات خود به نحوي که به همة حقايق مندمج در خود آگاهي يابد، دومين مرتبه از جلوة خداوندي و تعين ثاني است.
تعين ثاني همانند تعین اول نسبت علميه است، با اين تفاوت که تعين اول نسبت علمي اندماجي و اندراجي است ولي تعين ثاني، نسبت علمي تفصيلي ميباشد.گاهي مراد از آنکه «کثرت و امتياز در تعين ثاني، نسبي است نه حقيقي» آن است که امتياز شديدتري که تعينات خلقي را پديد ميآورد و موجب آگاه شدن تعينات از خود و از امثال خود ميشود، در تعين ثاني وجود ندارد و گاهي نيز مراد از آن عبارت آن است که امتيازات علميِ موجود در تعين ثاني به نحوي نيست که منجر به قبول متنهاي ديگري از وجود و موجود در کنار خداي متعال شده و قول متکلميني را که به قدماي ثمانيه باور دارند، شود.
علم در تعين ثاني، در عين کثرت معلومات وحدت دارد و به بيان ديگر آنچه در تعين ثاني متکثر و متعدد است متعلقات علم الهي است نه خود علم و علم الهي در اين موطن به لحاظ نفس ذات حق وحداني و يکپارچه است.
عرفا همگام با فلاسفه اسلامي، علم الهي را واسطة تحقق کثرات از حق تعالي ميدانند و همچنانکه حکماي مشاء، علم عنائي ارتسامي و حکماي صدرائي علم اجمالي در عين کشف تفصيليِ در مقام ذات را منشأ تحقق کثرت ميشمارند، عرفا نيز تعينهاي علمي اول و ثاني را موجب ظهور کثرات ميدانند.
گرچه قول به اعيان ثابته از سوي عرفا مشابه علم ارتسامي مشائي است، اما
در تعین ثانی دو بحث عمده و مهم وجود دارد که نقش کليدي در تحقق همه کثرات عالم و پديد آمدن موجودات خلقي دارد. يکي اسماي الهيه و ديگري اعيان ثابته و در واقع از جهتي بايد گفت تعين ثاني با دو محور اساسي آن يعني اسماي الهيه و اعیان ثابته، استخوانبندي اساسي عرفان نظري را تشکيل ميدهند.
نکات مهم بحث اسمای الهی به این قرار است:
در تعین ثانی دو بحث عمده و مهم وجود دارد که نقش کليدي در تحقق همه کثرات عالم و پديد آمدن موجودات خلقي دارد. يکي اسماي الهيه و ديگري اعيان ثابته و در واقع از جهتي بايد گفت تعين ثاني با دو محور اساسي آن يعني اسمای الهيه و اعیان ثابته، استخوانبندي اساسي عرفان نظري را تشکيل ميدهند.
نکات مهم بحث اعیان ثابته به این قرار است:
۱. تحریری از درسهای عرفان نظری استاد سید یدالله یزدانپناه
۲. نقد النصوص، ص۳۰.
۳. اين تقسيمبندي را به وجهی ديگر نيز ميتوان توضيح داد: اشياي عالم در مواطن و مقامات متعددي با رعايت ويژگيهاي آن موطن تحقق دارند: در مقام ذات هستند؛ در تعين اول و ثاني هستند؛ و درتعينات خلقي نيز وجود دارند. اما در اين ميان، مقاماتي که حضور اين اشيا مستلزم بروز آثار ويژة آنها نيست يک مرحله است و مواطني که حضور اين اشيا به گونهاي است که مستلزم بروز آثار ويژة آنهاست، مرحلة ديگري است. مرحلة اول درونصقع و مرحلة دوم برونصقع است.
در مرحلة اول و درونصقع، باز اين اشيا به دو گونهاند: اندماجياند و آثاري ندارند؛ يا تفصيلياند لکن آثار ويژة خود را بروز نميدهند. در مقام ذات و تعين اول همة اشيا به نحو اندماجي تحقق دارند؛ اما در تعين ثاني، گرچه ذوات و اعيان نمود دارند، آثار خود را ندارند. اما در مرحلة دوم اشيا نفسيت ويژة خود را يافته و آثار خاص خود را به تناسب مواطن بروز و ظهور ميدهند.
۴. البته گاهي مراد از کمال، بر حسب ذات ميباشد مثلاً در عبارتي محقق جامي مراد از کمال ذاتي را، کمال به حسب ذات معنا ميکند بدين صورت که هرگاه ذات در تحقق و وجودش محتاج به غير نباشد و در اصطلاح واجبالوجود باشد، کمال ذاتي دارد. جامي در نقدالنصوص ص ۸۴ ميگويد: ثم اعلم ان ثبوت الکمال للحق سبحانه من وجهين: أحدهما کماله من حيث الذات وهو عبارة عن ثبوت وجودها منها لا من غيرها وهي غنيّة في وجودها وبقائها ودوامها عما سواه... .