امام (ره) همیشه احترام مرا داشتند. هیچ وقت با تندی صحبت نمی كردند. اگر لباس و حتی چای می خواستند، می گفتند: ممكن است بگویید فلان لباس را بیاورند؟ گاهی اوقات هم خودشان چای می ریختند.
در اوج عصبانیت، هرگز بی احترامی و اسائه ادب نمی كردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف می كردند. تا من نمی آمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمی كردند. به بچه ها هم می گفتند صبر كنید تا خانم بیاید؛ ولی این طور نبود كه بگویم زندگی مرا با رفاه اداره می كردند. طلبه بودند و نمی خواستند دست پیش این و آن دراز كنند؛ هم چنانكه پدرم نمی خواست. دلشان می خواست با همان بودجه كمی كه داشتند، زندگی كنند؛ ولی احترام مرا نگه می داشتند و حتی حاضر نبودند كه من در خانه كار بكنم. همیشه به من می گفتند: جارو نكن. اگر می خواستم لب حوض روسری بچه را بشویم، می آمدند و می گفتند: بلند شو؛ تو نباید بشویی. من پشت سر ایشان اتاق را جارو می كردم و وقتی منزل نبودند، لباس بچه ها را می شستم.
یك سال كه به امامزاده قاسم رفته بودیم، كسی كه همیشه در منزلمان كار می كرد، با ما نبود. بچه ها بزرگ شده و دخترها شوهر كرده بودند. وقتی ناهار تمام شد، من نشستم لب حوض تا ظرف ها را بشویم. ایشان همین كه دیدند من دارم ظرف ها را می شویم، به فریده ـ یكی از دخترها كه در منزل ما بود ـ گفتند: فریده، بدو؛ خانم دارد ظرف می شوید.
امام در مسائل خصوصی زندگی من دخالت نمی كردند. اوایل زندگیمان، یادم نیست هفته اول یا ماه اول به من گفتند: من كاری به كار تو ندارم. به هر صورت كه میل داری لباس بخر و بپوش؛ اما آن چه از تو می خواهم این است كه واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترك بكنی ؛ یعنی گناه نكنی… . امام در تربیت فرزندان و زندگی، اختیارات لازم را به من داده بود.
منبع: پا به پای آفتاب؛ ج 1؛ گردآوری و تدوین امیررضا ستوده