4) ولایتمداری
راه پیمودن و به مقصد رسیدن در وادی رازآلود و پرپیچ و خم عرفان و مقامات معنوی، جز به مدد و راهنمایی راهبرانی کامل، شایسته و به مقصد رسیده، بسیار دشوار و غالباً ناشدنی است. به تعبیر زیبای حافظ:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی
ملاصدرا در شرح خود بر احادیث «باب الحجة» اصول کافی مینویسد: «افراد بشری در مواجههی خود با حقایق الهی و شناخت طرق هدایت، دو دستهاند؛ برخی همانند انبیا و اولیای الهی دارای بصیرت و معرفت و شهودند و با مشاهدهی راه آخرت و آگاهی از شیوههای سیر و سلوک، نیازی به راهنما و راهبری غیر از خداوند ندارند اما عدهای دیگر که عموم افراد بشر را تشکیل میدهند، نسبت به شناخت حق و تشخیص راه در حجاباند. از اینرو برای آنها لازم است از امامی که واسطهی هدایت و ارشاد بین خدا و مردم و راهنمای طریق نجات است پیروی کنند.» (شرح اصول کافی، ملاصدرا، ترجمه و تعلیق: محمد خواجوی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383، چاپ دوم، ص 446)
از نگاه آموزههای دینی، تمسّک به ولایت اهلبیت علیهمالسلام اصل اساسی و رکن رکین ایمان و اسلام است که بدون این ولایت، جامهی مسلمانی بر اندامِ شخص، راست نخواهد آمد و تمام کارهای نیک او از حقیقت تهی خواهد بود. امام باقر علیهالسلام میفرمایند: «یَخْرُجُ أَحَدُکُمْ فَرَاسِخَ فَیَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِیلًا وَ أَنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْکَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِکَ دَلِیلا؛ یکی از شما که برای مسافرت چند فرسخی از محل خود بیرون میرود، برای خویش در طلب راهنمایی برمیآید و حال آنکه تو به راههای آسمان ناآگاهتر از راههای زمین هستی، پس برای خود راهنمایی طلب کن.» (اصول کافی، ثقة الاسلام کلینی، تهران، اسوه، 1385، چاپ هفتم، ج 2، ص 70) در حدیثی دیگر در این باره از امام صادق علیهالسلام میخوانیم که: «وَ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ اللَّهِ فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیْهِ مَا کَانَ لَهُ عَلَی اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ وَ لَا کَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِیمَانِ؛ اگر کسی تمام شب به عبادت برخیزد و هر روز روزه بدارد و تمام مالش را صدقه دهد و همهی عمرش را حج کند، اما ولایت ولی خدا را نشناسد تا از او پیروی کند و همهی کارهایش به راهنمایی او باشد، او را بر خدای عزوجلّ حق ثوابی نیست و از اهل ایمان نباشد.» (همان، ج 4، ص 66)
امام راحل با توجه به این اصل محوری در اسلام و اینکه جان مایهی عرفان راستین، آموزههای وحیانی اهلبیت علیهمالسلام است و بدون دستگیری و هدایت آنها آدمی دست بگریبان تباهی و گمراهی خواهد بود، میفرماید: «در سلوک این طریق روحانی، و عروج این معراج عرفانی، تمسّک به مقامِ روحانیّت هادیان طرق معرفت و انوار راه هدایت که واصلان الیالله و عاکفان علیاللهاند، حتم و لازم است و اگر کسی با قدم انانیت خود بیتمسّک به ولایت آنان بخواهد این راه را طی کند، سلوک او الیالشیطان و الهاویه است و ارتباط قلوب ناقصه و ارواح نازله محدود با آن موجود تامّ و مطلق از جمیع جهات، بی واسطههای روحانی و رابطههای غیبی تحقق پیدا نکند. بالجمله، تمسّک به اولیای نعم که خود راه عروج به معارج را یافته و سیر الیالله را به اتمام رساندهاند، از لوازم سیر الیالله است.» (آداب الصلوة، صص 135 و 136) از نگاه امام راحل، ولایت اهلبیت عصمت علیهمالسلام امانتی الهی در میان ما است که عدم تبعیّت از آنها خیانت به این امانت خواهد بود.
«ولایت اهلبیت طهارت و دوستی خاندان رسالت علیهمالسلام و عرفان به مقام مقدس آنها، امانت حق است؛ چنانچه در احادیث شریفه کثیره، «امانت» را در آیه تفسیر فرمودهاند به ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام و چنانچه غصب ولایت و سلطنت آن حضرت، خیانت به امانت است، ترک تبعیت آن بزرگوار از مراتب خیانت به امانت است.» (چهل حدیث، ص 480)
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح/ ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
5) مردمگرایی و اهتمام به سرنوشت مردم
آیین اسلام، آیین مردمگرایی است و نسبت به سرنوشت انسانها دغدغه دارد و به آنان که نسبت به امور یکدیگر اهتمام نمیورزند چنین هشدار میدهد: «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأَمْرِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ مَنْ شَهِدَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ! فَلَمْ یُجِبْ فَلَیْسَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛ آنکه صبح کند، در حالی که اهتمامی نسبت به امور مسلمانان [و سرنوشتشان] نداشته باشد، از آنان نیست؛ و کسی که شاهد باشد که شخصی کمک میطلبد و یا مسلمانان میگوید؛ اما او را پاسخ ندهد، پس از مسلمانان نیست.» (النوادر، ضیاء الدین راوندی، تحقیق: سعید رضا علی عسکری، قم، دار الحدیث، 1377، چاپ اول، ص 142)
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه/ بشکست عهد صحبت اهل طریق را/ گفتم میان عابد و عارف چه فرق بود؟/ تا اختیار نمود از آن، این فریق را/ گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج/ وین سعی میکند که بگیرد غریق را.
از مرحوم آیتالله بروجردی نقل است که فرمود: «در ایّام اقامتم در بروجرد، شبی در خواب دیدم به خانهای وارد شدم، گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله آنجا تشریف دارد. وارد شدم و سلام کردم و در آخر مجلس که جا بود، نشستم. دیدم حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله در صدر مجلس جلوس فرموده است و بزرگان از علما و زهّاد در کنار ایشان نشستهاند و مقدّم بر همه و نزدیکتر از سایرین به ایشان سید جواد طباطبایی برادر کوچکتر علامه سیدمهدی بحرالعلوم نشسته است. به فکر فرو رفتم که در میان این جمع، کسانی هستند که هم عالمتر از سیدجوادند و هم زاهدتر از او، چرا این امتیاز نصیب سیدجواد شده است؟ در همین اندیشه بودم که نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: سیدجواد به کار مردم و اهل حاجت از همه کوشاتر بوده است.» (مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، قم، سیدالشهداء، 1373، چاپ اول، ج 4، ص 117)
امام خمینی(ره) امتیازی که نسبت به بسیاری از عارفان داشت این بود که آنان در بریدن از خلق و سیر به سوی خدا و تقرّب به او متوقف شده بودند؛ اما ایشان پس از پایان این سیر معنوی به میان مردم آمد، تا از آنان دستگیری به عمل آورد. امام وارث پیامبران بود که همانند انبیاء، وارد جریان تاریخ شد تا جهان تازهای از کمالهای مطلوب را بیافریند.» (بنیان مرصوص، آیتالله جوادی آملی، قم، اسراء، 1375، چاپ اول، ص 73)
مردمگرایی حضرت امام(ره) تنها در اهتمام ایشان به سعادت، و خوشبختی آنان و در دغدغهی ایشان نسبت به سرنوشت مردم خلاصه نمیشد، بلکه ایشان در مقام رهبری عارف، به مردم عشق میورزید و با انتخاب یک زندگی ساده با آنان همدردی مینمود و خود را خدمتگزار این ملّت و مردم را ولی نعمت خود میدانست: «مردم شریف ایران! من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش میدانم و شما میدانید که من به شما عشق میورزم، شما میدانید که تلاش کردهام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدم ندارم.» (صحیفه نور، ج 20، ص 241)
مقام معظم رهبری مدّظلهالعالی در اینباره میفرماید: «کمتر کسی را دیدهایم که به قدر امام، نسبت به مردم از عمق دل احساس محبت و اعتماد کند. او به شجاعت و ایمان و وفا و حضور مردم باور داشت.» (مجله حوزه، ش 94 و 95، ص 19)
امام(ره) در پاریس با وجود آن هوای سرد و علیرغم کهولت سنّی که داشتند، دستور دادند وسایل گرمازای خانه مسکونی ایشان را خاموش کنند تا با مردم ایران که در زمستان 57 دچار کمبود شدید نفت بوده و مجبور بودند سرما را تحمّل کنند، وضعی مشابه داشته باشند و با آنها همدردی نمایند.» (مهر و قهر، ص 107)
یکی از خدمتکاران حضرت امام(ره) میگوید: «من طبق معمول از نانوایی جماران برای بیت امام نان میخریدم، یک روز نانوا که متوجه شد من نان را برای امام میخواهم، آن را با خشخاش پخت و خیلی سفارشی به من داد. وقتی نان را خدمت امام بردم، ایشان با دقت خاصی که داشتند، نگاهی به نان کردند و فرمودند: «نانوا برای همهی مردم اینگونه نان تهیه میکند؟ عرض کردم: خیر! نان سفارشی است. فرمود: نخیر، برگردانید؛ مثل همهی مردم و از همان نانهایی که به همهی مردم میفروشد، بخرید.» (همان، ص 110)
6) عرفان به همراه سیاست
بسیاری از افراد، عرصهی سیاست را شایستهی ورود انسانهای عارف و صالح نمیدانند و بر آن باورند که سیاست یعنی نیرنگ و فریب. آنان با توجه به آنچه از سیاستمداران جهان میدیدند که عبارت است از نابودی و حذف رقیب از صحنهی سیاست، برادرکشی، و فرزندکشی و زیرپا نهادن تمام فضیلتهای اخلاقی و انسانی، کشتی سیاست را از سکانداری انسانهای پاک مبرّا میخواهند و بر این اساس، دین را از سیاست جدا میدانند.
کُدی در مقالهای با عنوان «سیاست و دستهای آلوده» میکوشد تا این واقعیت تلخ را اثبات کند که سیاست با منزّهطلبی و پاک ماندن سازگار نیست و هرکه میخواهد وارد عرصه سیاست شود باید پیه بدنامی، رذالت، تباهی و هرگونه آلودگی را بپذیرد؛ چرا که اقتضای سیاست و وضعیت بشری چنین است. این در حالی است که رویکرد امام خمینی(ره) به این مسئله از سنخ دیگری است و ایشان بر این باور است که سیاست میتواند و باید اخلاقی باشد؛ چرا که سیاست، چیزی نیست جز امتداد اخلاق در عرصههای گستردهتر جامعه و تحقق آرمانها و اهداف دینی. (امام، اخلاق، سیاست، سید حسن اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1385، چاپ دوم، ص 221)
به تعبیر حضرت امام(ره): «مگر سیاست چیست؟ روابط حاکم بر ملت، روابط مابین حاکم با سایر حکومتها و جلوگیری از مفاسدی که هست، همهی اینها سیاساتی است که هست.» (صحیفه نور، ج3 ، ص 227)
«سیاست آن است که رهبر جامعه، جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و همهی ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است.» (همان، ج 13، ص 432) «شما ببینید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود؟ آن حضرت دولت تشکیل میداد، با اشخاصی که به ضدّ اسلام و ستمگر بر مردم بودند با آنها مبارزه و جنگ میکرد.» (همان، ج 13، ص 432)
مرحوم علّامه محمدتقی جعفری در اینباره میگویند: «سیاست انسانی، عبارت است از مدیریت و توجیه مردم جامعه به سوی عالیترین هدفهای مادی و معنوی آنان، هم در قلمرو فردی و هم در قلمرو حیات اجتماعی. بر این اساس، یکی از عبادات بزرگ انسانها، فعالیتهای سیاسی است؛ زیرا بدون توجیه و تنظیم حیات انسانها هیچکس توفیق عمل به عبادت و اخلاق و برخورداری از فرهنگ سالم را نمیتواند بدست بیاورد. از اینرو سیاست، ارتباطی وسیع و گسترده با عرفان راستین دارد.
نکتهی دیگر در اینباره آنکه عرفان مثبت اسلامی با نظر به ماهیتی که دارد، نمیتواند آلت دست سیاستهای «ماکیاولی» باشد که در آن هر حقیقتی به عنوان وسیله، قربانی هدفهای سیاستمداران قرار میگیرد. سیاست ماکیاولی، تنها، اراده و هدفگیری سیاستمدار و پدیدههای قابل بهرهبرداری برای سیاست را به رسمیت میشناسد و بقیهی حقایق مانند عرفان، فرهنگ، دین، اخلاق، حیثیّت و شرافت انسانی و حیات معقول را نادیده میانگارد. در عرفان اسلامی و مثبت، سیاست از تزویر و نیرنگ پیراسته میشود و در خدمت خدا و خلق خدا قرار میگیرد.» (عرفان اسلامی، صص 105 و 106)
آیتالله جوادی آملی نیز با اشاره به سخن معروف مدرس: «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» و اینکه امام راحل مصداق آشکار این سخن بوده است، مینویسند: «امام راحل شاخصهای داشتند که نه طریقتیان داشتند و نه شریعتیان و نه حقیقتیان؛ چون شریعتیان میگفتند: شریعت منهای سیاست است و طریقتیان میگفتند: طریقت منهای سیاست است و حقیقتیان هم باورشان این بود که حقیقت، منهای سیاست است؛ ولی امام امت، هم سخن مرحوم مدرّس را فرمود که «شریعت و دیانت ما عین سیاست است»، و هم بالاتر از مدرّس، آنچه را که ما از مدرّس نشنیده بودیم فرمود، که «طریقت ما هم همان سیاست است» و بالاتر از آن اینکه «حقیقت ما عین سیاست است»؛ البته سیاست در شریعت، به سبکی و در طریقت، به سبکی دیگر و در حقیقت نیز به روش خاص خود میباشد. امام راحل وقتی که به عنوان رهبر جامعه، کشور را اداره میکردند، شریعت را با سیاست هماهنگ کرده و وقتی دستور تهذیب نفس میدادند، طریقت را با سیاست هماهنگ میکردند؛ چنانکه در تمام سخنرانیهایی که به مناسبت دو عید سعید فطر و قربان از امام امت به یادگار مانده است، اولین سخن، همان راهنمایی به طریقت بود و بعد مسئله سیاست. ابتدا تبیین معنای ضیافتالله یا شرح مناجات شعبانیه مطرح بود، سپس مسئله سیاست و البته تهذیب، مقدم بر سیاست بود.» (بنیان مرصوص، ص 88 و 89)
همین درآمیختگی عرفان حضرت امام با سیاست بود که ایشان را به برافراشتن بنای بلند حکومت اسلامی موفق ساخت و سبب شد تا شجرهی طوبای جمهوری اسلامی، در این مرز و بوم بروید؛ چرا که ایشان بر این باور بود که: «نه گوشهگیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزههای آنهاست؛ چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دامگستر (ابلیس) با آنچه مناسب او است، همانند: خودبینی و خودخواهی و غرور و عجب و خودبزرگبینی و تحقیر خلقالله و شرک خفّی و امثال آنها او را از حق دور و به شرک میکشاند و چه بسا متصدّی امور حکومت که با انگیزهای الهی به معدن قرب حق نائل میشود، همانند داود نبی و سلیمان پیامبر و بالاتر و والاتر، چون نبیّ مکرم و خلیفهی بر حقش، علیبنابیطالب علیهالسلام و چون حضرت مهدی علیهالسلام در عصر حکومت جهانیش.» (نقطه عطف، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385، چاپ هشتم، صص 15 و 16)
امام تا آنجا پیش میرود که به صراحت، اخلاق و سیاست دینی را یکی میشمارد و بر نظریه یگانگی این دو تأکید میکند و میفرماید: «اسلام، احکام اخلاقیاش هم سیاسی است؛ همین حکمی که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند، این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است. اگر مؤمنین، طوایف مختلفهای که در اسلام هستند و همه هم مؤمن به خدا و پیغمبر اسلام هستند، اینها با هم برادر باشند، همانطوری که برادر با برادر نظر محبت دارد، همهی قشرها با هم نظر محبت داشته باشند، علاوه بر اینکه یک اخلاق بزرگ اسلامی است و نتایج بزرگ اخلاقی دارد، یک حکم بزرگ اجتماعی است و نتایج بزرگ اجتماعی دارد.» (صحیفه نور، ج 13، ص 130)
7) ریاضت مشروع
«ریاضت؛ تحمل سختی و دشواری در سیر و سلوک عرفانی است، که از شرایط تهذیب نفس میباشد.» (فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی، تهران، طهوری، 1375، چاپ سوم، ص 437) خواجه نصیر الدین طوسی در بیان مفهوم اصطلاحی ریاضت چنین میگوید: «ریاضت، منع نفس حیوانی است از انقیاد و مطاوعت قوه شهوی و غضبی و بازداشتن نفس ناطقه از متابعت قوای حیوانی و رذائل اخلاق و اعمالی مانند حرص و حقد و حسد و...» (اوصافالاشراف، خواجه نصیر الدین طوسی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1377، چاپ چهارم، ص 35)
بیگمان اصل ریاضت مورد پذیرش و توصیهی اسلام است و آیاتی همانند دو آیه ذیل به مشروعیت ریاضت نفس و مجاهده در راه سیر و سلوک عرفانی اشاره دارد:
الف) «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛ کسانی که در راه ما مجاهده کنند، حتماً آنان را به راههای خویش رهنمون خواهیم ساخت. (عنکبوت، آیه 69)
ب) «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی»؛ و اما آنکه از مقام پرورگارش بترسد و نفس خود را از هوا باز دارد، پس همانا جایگاه او در بهشت است. (نازعات، آیه 40)
امام راحل در تأیید اصل ریاضت و اینکه ریاضت از لوازم سیر و سلوک است، چنین میفرماید: «اجتناب محرّمات الهیّه کار بسیار مشکلی نیست؛ بلکه انسان با جزئی ریاضت نفس و اقدام میتواند ترکِ جمیع محرّمات کند. انسان اگر بخواهد اهل سعادت و نجات باشد و در تحت ولایت اهلبیت، و مشمول کرامت حق تعالی باشد، اندکی پافشاری و تحمل ریاضت لازم است و یکی از اسرار بزرگ عبادات و ریاضاتِ شرعیه آن است که بدن و قوای طبیعیه و جنبه مُلک، تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آنها مؤثر شود و ملکوت نفس بر مُلک، غالب شود و اگر ریاضت سالک، حق و شرعی شد، حق تعالی از او دستگیری میکند، پس کارش به سعادت منجر میشود.» (چهل حدیث، برگرفته از صص 45، 125 و 475)
اما نباید از نظر پنهان داشت که از نگاه اسلام، ریاضت، راه و روش و قالبهای مخصوص به خود را دارا میباشد که در پیریزی آنها از ظرفیتهای روحی و توانایی افراد بشری غفلت نشده و وُسع و طاقت آنها لحاظ شده است. بر این اساس، خروج از جاده «ریاضت شرعی» و روی آوردن به ریاضتهای طاقت فرسا، خطر عنانگسیختگی ناگهانی نفس را در پی خواهد داشت و اینکه نفس در اثر فشار بیش از اندازه، به ناگاه به تمام عبادتها و طاعات الهی پشتِ پا زده و در ورطهی انواع گناهان و خوشگذرانیهای نامشروع فرو افتد.
امام راحل به خطر این دست از ریاضتها کاملاً آگاه بوده و در مقام یادآوری چنین میفرماید: «از مهمّات باب ریاضت، «مراعات» است و آن، چنان است که سالک در هر مرتبه که هست، چه در ریاضات و مجاهدات علمیّه یا نفسانیّه یا عملیّه، مراعات حال خود را بکند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و حالت خود تحمیل آن نکند؛ خصوصاً برای جوانها و تازهکارها این مطلب از مهمّات است که ممکن است اگر جوانها با رفق و مدارا با نفس رفتار نکنند و حظوظ طبیعت را به اندازهی احتیاج آن از طرق حلال ادا نکنند، گرفتار خطر عظیمی شوند که جبران آن نتوانند کرد و آن خطر آن است که گاه نفس به واسطهی سختگیری فوقالعاده و عنانگیری بیاندازه، عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست بدهد و اقتضائات طبیعت که متراکم شد و آتش تیز شهوت که در تحت فشار بیاندازهی ریاضت واقع شد، ناچار شعلهور شود و مملکت را بسوزاند و اگر خدای نخواسته سالکی، عنان گسیخته شود، یا زاهدی بیاختیار شود، چنان در پرتگاه افتد که روی نجات را هرگز نبیند و به طریق سعادت و رستگاری هیچگاه عود نکند.» (آداب الصلوة، ص 25)
خلاصه آنکه از نگاه عرفان مثبت و مبتنی بر کتاب و سنت، راه کسب تعالی روحی و خروج از حجابهای ظلمانی، نه ریاضتهای سلیقهای و نسخه بدلهای غیراصیل و دروغین است و نه نهضتهای نوپدید و باطنگرا و معنوی منهای دین.
مجله: مبلّغان، شماره 116