مهم انجام وظیفه است. در روستای ابو اسحاق و ایامی که به زواره برای تبلیغ رفته بودم جلساتی خاص فقط برای معلمین داشتم كه خیلی تأثیر داشت، چرا که هم سؤالات خود را می پرسیدند و هم جمع صمیمی و دوستداشتنی بود.
آن چه خیلی ناراحت کننده است این است که بعضی از طلاب بیکارند، یعنی نه توفیق تبلیغ در شهر را دارند و نه به روستا می روند. محرومین زیادند. بعد از گذشت سی سال از انقلاب اسلامی ایران، هنوز روستاهای زیادی وجود دارد که روحانی به آن جا نرفته است. مردم هم باید طبیب را بینند که متوجه بشوند مریضاند. تا روحانی به روستا نرود متوجه نمی شوند که چه نیازی به روحانی دارند؟
جناب آقا شیخ احمد فقیهی برایم تعریف می کردند که در ماه مبارک رمضان به روستائی رفتم. دیدم هیچ کس در روستا نیست! انگار که روستا متروکه است!
به زحمت کسی را پیدا کردم و پرسیدم: مردم این روستا کجایند؟
گفت: پسر فلانی عروسی کرده و مردم نهار دعوت او هستند.
آدرس را گرفتم و به آنجا رفتم. دیدم بله، حقیقت دارد. در ماه رمضان سفره پهن کردهاند و مردم مشغول خوردن غذا هستند!
احوالپرسی کردم و رفتم توی مجلس. توجه همه به من جلب شد. دو عدد پشتی روی هم گذاشتم و بالای آنها ایستادم. شروع کردم به سخنرانی که اتفاقاً بسیار تأثیرگذار هم شد. خیلی از روستاها با این که نیاز هم دارند، تقاضای روحانی نمیکنند. این وظیفه ما است که به آن ها رسیدگی کنیم و احکام الهی را بگوششان برسانیم.
نقل خاطره از آیت الله سید ابوالحسن مهدوی
منبع: گوهرهای تبلیغ؛ سید محسن میرسندسی