حجتالاسلام دکتر حسین بستان، دانشآموخته سطح چهار حوزه علمیه قم و دارای دکتری جامعهشناسی و مدیر گروه جامعهشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است. فعالیتهای علمی و پژوهشی وی متمرکز بر جامعهشناسی خانواده و اسلام است. دکتر بستان افزون بر ۶ کتاب، بیش از ۲۲ مقاله علمی- پژوهشی در این زمینه به چاپ رسانده و اجرای چندین میزگرد و سخنرانیهای علمی و تخصصی و طرح پژوهش ملی را برعهده داشته که «اسلام و جنسیت» از جمله آنهاست. «اسلام و جامعهشناسی خانواده» و «اسلام و تفاوتهای جنسیتی در نهادهای اجتماعی» نیز ازجمله تألیفات ایشان بهشمار میرود.
به عنوان اولین سؤال بفرمایید، علل و عوامل گرایش جوانها اعم از دختر و پسر به پدیده بدحجابی و بدپوشی چیست؟
تقریباً همه کارشناسان در مورد چندوجهی بودن پدیدهی بدحجابی توافق دارند؛ یعنی عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی، تربیتی، آموزشی، پژوهشی، انتظامی، قضایی و… در بروز آن اثرگذارند که طبعاً برخورد با آنها نیازمند کارهای چندجانبه و همه جانبهنگر است. بهطورکلی اگر بخواهیم عوامل مهم را مطرح کنیم بخشی از آن، بحث تحول فرهنگی است. از طرفی تقریباً بخشی از عوامل بروز، جنبههای درونی و روانشناختی دارد که ناشی از اقتضائات طبیعی و فطری انسانهاست. یک درصدی از تأثیرگذاری را باید به عوامل طبیعی نسبت بدهیم که ممکن است جنبه غریزی یا فطری داشته باشند. طبعاً وقتی این عوامل با عوامل اجتماعی ترکیب میشوند، اثرگذاری بیشتری دارند و اگر عوامل اجتماعی برخلاف این عمل کنند، در مقابل آن اقتضائات طبیعی سد میشوند. به طور طبیعی و غریزی ممکن است فرد بخواهد مثل حیوانات زندگی بکند (پوشش نداشته باشد)، ولی این عوامل فرهنگی و اجتماعی آن را مهار میکنند. حالا اگر در عوامل اجتماعی و فرهنگی مشکل به وجود بیاید و تواناییاش را در کنترل فرد از دست بدهد، رفتار بیحجابی و بدحجابی بروز پیدا میکند. حالا عواملی که تضعیف شدهاند یکی بحثهای فرهنگی است؛ بهویژه مقوله آموزش. ما نتوانستیم در این زمینه آموزش درستی به جوانان بدهیم. آموزشهای دینی و مذهبی توسط مبلغان دینی و روحانیت، خانوادهها، نهادهای آموزشی (مدارس و دانشگاهها)، نظام رسانهای کشور و سایر نهادها ذیربط، از لحاظ حکم شرعی، فلسفه و فواید و آثار فرهنگ حجاب، بهدرستی اتفاق نیفتاده است. چون این وظیفه بهخوبی ایفا نشده، شاهد یک تحول فرهنگی در دههی اخیر بودیم؛ بهطوریکه گاهی احساس میکنیم که ارزشها تغییر پیدا کردهاند. برای خیلی از جوانّها نهتنها حجاب کامل و پوشش اسلامی یک ارزش قلمداد نمیشود، بلکه نقطه مقابلش بهعنوان هنجار درآمده است و در صحنهی اجتماع بدپوششی را ارزشمند میدانند؛ درحالیکه طبق آموزههای دینی ضدارزش است. پس بحث فرهنگی و تحول فرهنگی که اتفاق افتاده، عامل مهمی است که باعث گسترش بدحجابی در جامعه شده است.
در نبود آموزشهای دینی صحیح توسط مبلغان دینی، خانواده و نهادهای آموزشی، احساس میشود ارزشها تغییر پیدا کردهاند.
یک عامل اثرگذار دیگر بر تشدید وضعیت موجود بدپوشی، سیاسی شدن آن است؛ به عبارت دیگر بروز این پدیده در بعضی اقشار ممکن است نوعی رفتار سیاسی باشد؛ یعنی به خاطر مخالفتی که با حاکمیت سیاسی کشور دارند، ممکن است بخواهند ابراز نارضایتی خودشان را از این طریق بروز دهند؛ زیرا حجاب یک آموزهای است که نظام سیاسی کشور رسماً دارد ترویج میکند.
پیامدهای اجتماعی و امنیتی گسترش بدحجابی و بدپوشی در جامعه از نظر جنابعالی کدامند؟
یکی از آسیبها و پیامدهای منفی بدحجابی، اثرگذاری منفی بر خانواده و استحکام خانواده است. یکی دیگر از آسیبها و پیامدهای مهم امنیتی این است که با گسترش این پدیده، نسل جوان نسبت به آموزههای اسلامی بیتفاوت میشود؛ چون از وقتی چشم باز میکنند، با فرهنگ بدحجابی و ناهنجاریهای موجود در روابط دوجنس مخالف مواجه میشوند. حاصل طبیعی چنین وضعیتی، روی کار آمدن یک نسل بیانگیزه و بیتوجه به آموزههای اسلامی است که انگیزه فداکاری، ایثار و ازخودگذشتگی برای دفاع از دین را ندارد. در چنین نسلی از آن انگیزههای مقدسی که در دوران دفاع مقدس شاهد بودیم، خبری نیست. از این رهگذر، نوعی بیخیالی، بیاهمیتی و بیتفاوتی نسبت به حفظ نظام ایجاد میشود. فلذا قطعاً ترویج بدحجابی تأثیر مستقیم بر امنیت جامعه دارد. البته نگاه خیلی بدبینانه نداریم که بگوییم که کلاً اینطور هست؛ هستند جوانان پاک و حتی متعهدتر و با ایمانتر از نسل دوران دفاع مقدس؛ در عین حال بخش قابل توجهی از جوانان در حال تبدیلشدن به یک نسل کم تفاوت هستند. یک بحث امنیتی مهم در اینجا این است که بخشی از این جوانان ممکن است به سمت خرابکاری، شورش و رفتارهای ضد امنیتی کشیده شوند؛ مسألهای که نتیجهی روابط نامناسب، بیحجابیها و اختلاطها است؛ البته مستقیماً چنین اثری ندارد؛ ولی بستری برای شکلگیری چنین کارهایی نیز میتواند باشد.
طبیعتاً دربارهی راهکارهای پدیدهها و آسیبهای چندعلتی، باید چندجانبهنگر باشیم و ابعاد مختلف را برای ارائه راهکار در نظر بگیریم. نمیشود به یک راهکار قانع بود؛ بنابراین برای ارائهی راهکار، نهادهای مختلف باید حضور داشته باشند. برای رسیدن به راهکار – با اعتقاد به سیر منطقی و نظام منطقیاش – باید از مبانی و مبادی اولیه شروع کنیم و بعد به راهکارهای اجرایی برسیم؛ مثل درختی که از ریشه شروع میشود و بعد به تنه و شاخ و برگش میرسد. باید اول مبانی و چارچوب نظری را درست ترسیم کنیم تا بعد به شاخ و برگها یعنی راهکارهای اجرایی برسیم. براساس چه مبنای نظری میخواهیم با این پدیده برخورد کنیم؟ این مسأله را میتوانیم هم از نگاه دینی و هم از نگاه اجتماعی بررسی کنیم. یک جامعهشناس، ممکن است صرفاً نظریه فلان جامعهشناس را مبنا قرار دهد. البته برای ما نگاه دینی و چارچوب نظری که میتوان از آیات و روایات برداشت کرد، مبناست. اگر مراجعه به منابع دینی داشته باشیم، میتوانیم این مشکل را عرضه بکنیم به قرآن کریم و سنت پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) و از آنها جواب و راهکار بخواهیم. مبنای نظری که از متون دینی میتوانیم استخراج کنیم، پایه اصلی و اساسیاش، امربهمعروف و نهی از منکر است. یک اصل و قانون کلی بهعنوان «امربهمعروف و نهی از منکر» داریم که نظام جامع و فراگیری در اختیار ما قرار میدهد؛ با همین مراتب و مراحلی که فقها در کتابهایشان ذکر کردهاند. بخشی از بحث امر به معروف و نهی از منکر، حکومتی است؛ یعنی وظیفه خود نظام است که وارد این مقوله شود؛ بخش مردمی است؛ بخشی فردی است و بخشی هم خانوادگی است.
حاصل بیتوجهی به آموزههای اسلامی، روی کار آمدن نسلی است که انگیزه فداکاری، ایثار و ازخودگذشتگی برای دفاع از دین را ندارد.
در بخش فردی، فرد موظف است بهعنوان یک تدبیر در مقابل منکر، امر به معروف و نهی از منکر داشته باشد. این در یک سطح بالاتری میآید و خانوادگی میشود؛ یعنی اعضای خانواده نسبت به همدیگر – زن نسبت به شوهر، شوهر نسبت به زن، پدر نسبت به فرزندان – موظف هستند.
اگر خانوادهها بهدرستی با این قضیه برخورد میکردند، بخش قابلتوجهی از مشکل حل میشد. ریشه خیلی از این مسائل در نهاد خانواده است؛ چون نهاد خانواده نقش نظارتی خودش را خوب ایفا نکرده، جوانی که به جامعه، مدرسه و دانشگاه وارد میشود، مبنایی در رفتارش ندارد. پس باید بخش قابلتوجهی از سرمایهگذاری را بر خانوادهها متمرکز کنیم؛ خانوادهها را آموزش دهیم که چطور با این مسأله برخورد کنند و چطور بر فرزندانشان نظارت داشته باشند. از این مرحله که بگذریم بخش مردمی آن است. با قطع نظر از جنبههای سیاسی و حکومتی و جنبه رسمی، این مقوله هم در قالبهای مختلفی میتواند مطرح شود؛ تشکلهای مردمی (NGO)، سازمانهای غیردولتی و… اینها میتوانند، نقش ایفا کنند و جنبههای آموزشی و حتی تأثیرگذار بر سیاستها و قانونگذاریها داشته باشند. شاید نتوانند مستقیماً نهی از منکر کنند؛ اما میتوانند بر نهادهای رسمی تأثیرگذار باشند و افکار و راهکارهایشان را به آنها منتقل کنند.
مبلغان دینی در این بخش خیلی اهمیت دارند؛ جامعهی ما همیشه به طور سنتی با تبلیغ دین توسط علما، وعاظ و روحانیون مواجه بوده؛ هرچند با توجه به مشکلات و شرایط فعلی جامعه، قطعاً باید از شیوههای نوین تبلیغی استفاده شود. از مرحله مردمی و خانوادگی که بگذریم، بخش حکومتی مطرح است. بخش حکومتی هم باز شاخ و برگهای مختلفی دارد. نظام سیاستگذاری کشور خیلی مهم است؛ چه سیاستهایی در ادارهها، کارخانهها و مراکز مختلف نسبت به روابط زن و مرد، اختلاط، بیحجابی و پوشش نامناسب طراحی کردیم؟ اصلاً در سیاستگذاریهایشان این مقوله را ملاحظه میکنند یا خیر؟ یکی از کارهایی که در اصلاح وضعیت موجود میتواند توسط حکومت اثرگذار باشد، بهبود معیشت و وضعیت اقتصادی مردم است.
یکی از کارهایی که در اصلاح وضعیت موجود میتواند توسط حکومت اثرگذار باشد، بهبود معیشت و وضعیت اقتصادی مردم است.
جدی نگرفتن این مسأله و اینکه فکر کنیم این مسأله حاشیهای است و خیلی مهم نیست، بسیار اشتباه است. نظام قانونگذاری باید قانونگذاری مناسبی برای این مسأله داشته باشد؛ با رویکردهای مختلف تشویقی، تنبیهی و کنترلی. آموزش و پرورش، جزو نهادهای دولتی است. آموزش و پرورش چطور با این مسأله برخورد میکند؟ آیا نهادینه سازی فرهنگ عفاف و حجاب، در کتب درسی و پرورشی لحاظ شده است؟ نوجوانان و جوانان سالّها وقتشان را در نهادهای آموزشی صرف میکنند؛ وقتی بیرون میآیند با چه تفکری بیرون میآید؟ چه نگاهی به مسأله حجاب دارند؟ حجاب را مسخره میکنند یا به آن اعتقاد دارند؟ بنابراین یکی از نقاط قوت نهادینهسازی فرهنگ حجاب و عفاف، مدارس هستند. رسانهها نیز امروزه نقش بسیار مهمی دارند.
قطعاً میتواند تأثیرگذار باشد. البته باید جایگاهش را تعریف و مشخص کنیم. باید دقت کنیم که انتظار بیش از اندازه از نیروی انتظامی نداشته باشیم؛ اگر جوانها تمایل به بیحجابی و بدحجابی داشته باشند، نباید نیروی انتظامی متهم شود. باید تفکیک نقشها بین نهادهای مختلف صورت بگیرد و هر نهادی نقش متناسب با خودش را به عهده بگیرد. اگر نیروی انتظامی کار فرهنگی انجام دهد، خوب است؛ اما این اتفاق نشان میدهد که نهادهای فرهنگی مسئولیت خودشان را بهخوبی انجام ندادهاند. همان طور که در ابتدای عرایضم گفتم دربارهی این پدیدهی چندعلتی باید نهادهای مختلف درگیر شوند و نمیشود از یکنهاد و یک بخش از نظام این توقع را داشت که بیاید و کلاً این بار را به دوش بکشد. در مجموع سه نکته کلی را برای بهبود بخشیدن به اقدامات نیروی انتظامی مطرح میکنم:
1) آموزش کارکنان نیروی انتظامی در این زمینه: این مقوله شاید مدنظر هم بوده؛ ولی باید این را در عمل ببینیم و بیشتر روی آن تأکید شود. «بحث آموزش کارکنان نیروی انتظامی» مسأله بسیار مهمی است و در عمل، مسأله مشکلی است. شما یکوقتی میخواهید بروید و با سارقین برخورد کنید؛ سرقت، جرمی است با تعریف و مصادیق مشخص؛ یا میخواهید با قاچاق مواد مخدر برخورد کنید؛ این هم جرمی است که تعریف دارد، قانون مشخصی دارد، مصادیقش روشن است و درمجموع پیچیدگی خاصی ندارد؛ اما مسأله بدحجابی، مسألهای کاملاً فرهنگی است که در آن بحث ارزشها و اعتقادات انسانها مطرح میشود و نمیشود گفت مثل دزدی، صرفاً انگیزهای مادی دارد. طبعاً فردی که میخواهد با این مسأله برخورد کند، آمادگیهای بیشتری باید داشته باشد نسبت به کسی که میخواهد با یک سارق یا قاچاقچی برخورد کند. اینجا طبعاً باید یک سطح بالایی از آموزشها وجود داشته باشد. نیروهای ویژهی این موضوع (پلیس امنیت اخلاقی) به دلیل اینکه چهارچوب حکومت دینی کشور ما، امر به معروف و نهی از منکر است، باید در حد یک کارشناس دینی، فرهنگی، ارتباطات و روانشناسی، آموزش ببینند. به کار گیری یک شیوه غیردینی، غیرانسانی و ضد فرهنگی باعث میشود که طرح امنیت اخلاقی زیر سؤال برود. بنابراین کاملاً باید مشخص باشد که از نظر دینی این طرح مبنایش چیست و مراحل و شیوهی برخورد کردن با آن چگونه است. در جنبههای روانشناسی، جامعهشناسی و شیوه ارتباط برقرار کردن، باید آمادگی خیلی زیادی داشته باشند. این موضوع توسط مسئولین ذیربط نیروی انتظامی باید خیلی جدی گرفته شود.
2) همگامی با نهادهای دیگر: به دلیل اینکه نهادهای مختلفی در این زمینه، نقش و مسئولیت دارند، نیروی انتظامی باید همگام با نهادهای دیگر وظیفه خودش را انجام دهد. اگر هم میبینید که آنها تعلل دارند و خوب وظیفهشان را انجام نمیدهند، خوب است که نیروی انتظامی، خطشکن شود و مانند یک محرک، دیگر نهادهای مسئول را هم وارد صحنه کند. اگر دیگر نهادهای مسئول، کارکردشان ضعیف است، مسئولین نیروی انتظامی از مجاری مختلفی که وجود دارد سعی کنند آنها را درگیر کنند. سندهایی ملی در شورای عالی انقلاب فرهنگی یا جاهای مختلف – مثل مجلس، مجمع تشخیص مصلحت نظام و ریاست جمهوری – برای مسأله بدحجابی و مسائلی از این قبیل وجود دارد. در طرحهای کلی تا حدودی نقش و مسئولیت هرکدام از اینها تعریفشده است؛ ولی در عمل خیلی از ارگانهای مسئول نهادینهسازی فرهنگ حجاب و عفاف جلو نمیآیند. اینجا نیروی انتظامی کاری که میتواند انجام دهد – با توجه به اینکه تا حدودی جلو افتاده – میتواند از آنها مطالبه کند که وارد صحنه اجرایی شوند و نیروی انتظامی هم همگام با نهادهای دیگر، مسئولیت و وظایف محولهاش را انجام دهد.
3) توجه به چندوجهی بودن پدیده بدحجابی: با توجه به همان چهارچوبی که گفته شد، باید بر نگاه جامعتر تأکید شود. مسأله بیحجابی و بدحجابی لایههای مختلفی دارد و و عوامل مختلفی در شکلگیری آن تأثیرگذارند و طبعاً برای برخورد با این مسأله باید به آن لایهها و عوامل مختلف توجه شود. مثلاً وقتی بدحجابی را تحلیل میکنیم باید بدانیم که یک مظاهری دارد؛ مظاهرش این است که مثلاً در خیابان این خانم خیلی حجابش را رعایت نمیکند؛ اما بدحجابی فقط این نیست؛ این ظاهر قضیه و نمادی بیرونی است؛ پشتوانهها و عواملی که روی این تأثیر میگذارند مانند عوامل علمی (جامعهشناختی، روانشناختی و…) و نیز لایههای سطحی و لایههای پنهان آن هم ملاحظه شود تا بدانیم چگونه باید با بدحجابی در خیابان برخورد کنیم؛ آیا باید با خود فرد بیحجاب در درجهی اول برخورد کرد یا با کسانی که او را بر انجام این عمل تحریک میکنند یا اینگونه رفتارها را به او آموزش میدهند و در این مسیر او را تحریک و تقویت میکنند.
منبع: سایت مباحثات