حرکتی که هرچند با خشونت بی مانند پهلوی اول و عواملش در نطفه خفه شد و سرانجامی جز گسترش استبداد و بی عدالتی در سطح شهر مشهد نداشت، اما خود باعث ایجاد هسته مقاومتی بزرگ در شرق کشور در سال های بعد شد. هسته مقاومتی که نقش بزرگی در به وجود آمدن تاریخ انقلاب اسلامی ایران داشت.
به مناسبت سالگرد قیام گوهرشاد به بررسی دقیق حوادث آن روز فراموش نشدنی می پردازیم؛
مخالفت نائبالتوليه براي تغيير كلاه در مشهد!
وقايعي كه مي رفت تا حادثه خونين گوهر شاد را رقم بزند از دل سياست هاي فرهنگي رضا خان درآمد. اما جرقه اش جريان تغيير كلاه پهلوي به شاپو بود. شهر مشهد، شهري مذهبي و متفاوت بود. وقتي دستورالعمل اجرايي استفاده از كلاه شاپو به مشهد رسيد، «محمد ولي خان اسدي» متولي باشي آستان قدس به دربار نامه نوشت كه درباره مشهد دست نگه دارند، گفت: مشهد شهري مذهبي است و اين تغييرات يكباره آشوب ايجاد مي كند. اما اين هشدارها توي گوش شاه نرفت. دست آخر هم دشمنان اسدي زيرآبش را زدند و به شاه پيغام دادند كه همه چيز براي اجراي امر ملوكانه آماده است و اسدي كارشكني مي كند!
سفر آيت الله حاج حسين قمي به تهران
مشهد اما شهر علما بود، اسدي راست مي گفت، نمي شد با يك دستور كلاهي را كه كلاه فرنگي ها و نصراني ها بود و علما آن را تشبه به كفار مي دانستند بر سر مردم گذاشت. اما پاكروان- مامور حكومت خراسان- براي عزيز كردن خودش در دل شاه، مي خواست هر طور شده امر ملوكانه را اطاعت كند و كلاه زوركي سر مردم بگذارد. وقتي خبر به آيت الله حاج حسين قمي رسيد، برآشفته شد و اين اقدام را تشبه به كفار دانست و تصميم گرفت خودش به تهران برود و با شاه صحبت كند اما هنوز قدمش به تهران نرسيده بود كه در شاه عبدالعظيم تحت نظر قرار گرفت و هيچ گاه شاه را نديد. اما خبر اين توهين به يك مرجع عاليقدر شيعه در مشهد زلزله افكند...
بهلول، به مشهد مي آيد
خبر دستگيري آيت الله قمي كه به مشهد رسيد، مردم برآشفته شدند و از خانه اين عالم به آن عالم براي پيدا كردن راه حل در رفت و آمد بودند. به پيشنهاد يك نفر، نامه اي به شاه نوشتند و درخواست آزادي آيت الله را كردند و 150 نفر هم زيرش را امضا كردند. اما به محض رسيدن نامه به تهران دستور بازداشت 150 نفر رسيد و اين دستگيري ها دل مردمي را كه به دنبال راه حل منطقي و بدون خشونت براي فيصله دادن ماجرا بودند، بيشتر خون كرد. شهر در التهاب و هيجان بود كه به ناگهان اتفاقي افتاد و بهلول به مشهد آمد.
دستگيري بهلول و اعتراض نواب احتشام و مردم
آمدن بهلول از آن اتفاق هاي عجيب بود، جواني زاهد و پرهيزكار و مبارز، كسي كه عربي را فصيح حرف مي زد و قرآن را از حفظ مي خواند اما بسيار زاهدانه زندگي مي كرد. جواني كه به خاطر منبرهاي آتشين اش بر ضد شاه تحت تعقيب بود و حالا در حال فرار از بيرجند به طبس و فردوس، در اين ايام ملتهب گذرش به مشهد افتاده بود. دستگيري بهلول در حرم، آن هم بدون بهانه، مردمي را كه زخم خورده بودند عاصي تر كرد. كم كم جمعيتي كه از خبر دستگيري يك روحاني ديگر در حرم آگاه شده بودند جلوي كشيك خانه جمع شدند و نهايتاً موفق شدند با كمك نواب احتشام كه خود يكي از خدام حرم بود، شيخ را روي دست به مسجد گوهر شاد بردند.
بهلول مردم را به مقاومت دعوت مي كند
فريادهاي اعتراض آميز و ضد شاه، از حنجره هاي مردم بيرون مي آمد و صحن مسجد گوهرشاد را در خود مي گرفت. بهلول بالاي منبر رفت و بعد از اندكي تامل، صحبت هايش را آغاز كرد. حرف هايي زد كه يك جمله اش مي توانست انقلاب راه بياندازد و زدنشان در آن دوره اختناق دل شير مي خواست. مردم را به مقاومت دعوت كرد: «... لهذا وظيفه ما اين است كه كمرها را محكم ببنديم و دست از جان شسته براي جهاد ديني حاضر شويم و بكوشيم حضرت آيت الله قمي را از زندان تهران نجات دهيم. يا همه كشته شويم يا دولت موجود را براندازيم...» پس از اين صحبت ها بود كه بهلول همه را براي تحصن اعتراض آميز به مسجد فراخواند.
تحصن در مسجد و درخواست هاي متحصنين
حوادث رفته رفته آغاز ميشد. مردم در مسجد جمع شده بودند. بهلول براي بيرون آمدن از تحصن شرط هايي داشت. هيچ كس حتي فكرش را هم نمي كرد كه شاه چند ساعت بعد دستوري عجيب را شخصاً صادر كند و مسجد را به خاك و خون بكشد. شرايط بهلول هم واضح بود: آزادي آيت الله قمي و كساني كه بعد از ايشان بازداشت شده اند، اين كه ديگر كسي مجبور نباشد در مشهد كلاه شاپو بگذارد. اسدي مايل بود كه غائله ختم به خير شود. براي همين مذاكره و شرط ها را پذيرفت اما رضا خان به مطبوعي- فرمانده لشكر شرق- گفته بود كار را يكسره كند. با اين همه چه كسي حاضر بود چنين جنايتي را مرتكب شود، جز سرگرد قادري؟!
سحرگاه خونين مسجد گوهر شاد
شنبه ساعت 12 شب، سحرگاه خونيني براي مسجد رقم خورد. شاه گفته بود امشب به هر قيمتي مسجد و آستانه بايد فتح شود. حتي اگر ده هزار نفر كشته شوند! دستور شاه را قادري به تمامي اجرا كرد. درب هاي مسجد با صداي مخوفي شكسته شد و اندكي بعد صداي مسلسل ها صحن مسجد را پر كرد و فريادهاي يا الله و يا علي مردمي كه زخمي مي شدند در فضاي مسجد طنين انداز شد. پيش از حمله، علما را آرام و بي سر و صدا از مسجد بيرون برده بودند تا بعداً به خونخواهي آن ها قيام دوباره اي آغاز نشود. يك عده مردم بي گناه و گم نام كه اكثرشان از زائرين خاوري اطراف مشهد بودند، در مسجد حضور داشتند، زائريني كه حالا خونشان سنگفرش مسجد را گلگون كرده بود!
پيامدهاي حادثه خونين گوهرشاد
ساعتي بعد از حمله، ناگهان صداي مسلسل ها خوابيد و جز صداي ناله هاي مردمِ در حال مرگ صدايي شنيده نمي شد. بهلول در اثناي حادثه توانست از معركه جان سالم به در برد و به افغانستان بگريزد. بعد از حادثه گوهرشاد بسياري از علما دستگير شدند، نواب كه در حادثه زخمي شده بود، بازداشت و به ساوه تبعيد شد. با پرونده سازي، اسدي را مقصر اعلام كردند و به دار كشيدند. خفقان بر همه شهر حاكم شده بود. شاه با راه انداختن نمايش خونين مسجد گوهرشاد توانست از مخالفان زهرچشم بگيرد و همه چيز را براي حركت به سوي كشف حجاب آماده كند. كشف حجابي كه در دي ماه 1314 به صورت رسمي آغاز شد، اما در واقع ميخ هايي بود كه رضاخان بر تابوت خود كوبيده بود!
منبع: سایت حوزه علمیه خراسان