ارتباط غذا و ادبیات یک ارتباط طولانی و قدیمی است،غذایی که قهرمان های بزرگ قصه ها می خورند و وقایعی که در خلال غذا خوردن اتفاق می افتد ، توصیفاتی که از غذاهای خاص آنها می شود و ... غذاها همواره به ما در شناخت بیشتر فضای قصه کمک کرده اند .
در پروژه ای که توسط دیزاینر و نویسنده Dinah Fried از به یادماندنی ترین وعده های غذایی در ادبیات جهان با نام Fictitious Dishes اجرا شده او این غذاها را پخته و دیزاین کرده و عکس گرفته است . برای هر عکس ،بخشی از کتاب که به آن اشاره می شود ، آورده شده است ! می توانید با الهام از این پروژه مثل قهرمانان قصه هایتان غذا بخورید ! اگر هم این کتاب ها را نخوانده اید شاید حالا بهترین زمان برای این کار باشد !
The Bell Jar نوشته سیلویا پلات که در سال 1963 منتشر شد." دیگر وقتش بود که به سالاد آووکادو و خرچنگ برسم. پدربزرگم عادت داشت هر یکشنبه برایم یک آووکادو که در ته چمدان زیر لباس چرک هایش قایم کرده بود بیاورد."
ناطور دشت نوشته ی جی.دی سلینجر در سال 1951 منتشر شد." وقتی می رم جایی معمولا فقط یک ساندویچ پنیر سوئیسی و یک شیر مالت دار می خورم.چیز زیادی نیست اما می شه کلی ویتامین از شیر مالت دار گرفت."
آلیس در سرزمین عجایب که توسط لوییس کارول نوشته شد در سال 1865 منتشر شد." مارچ هیر بالحنی ترغیب کننده گفت:"کمی شراب بخور."آلیس به دور و بر میز نگاه انداخت اما غیر از چای چیزی آنجا نبود."
در جاده نوشته ی جک کرواک در سال 1957 منتشر شد."باید دست از گریه زاری بر می داشتم و به راهم ادامه می دادم.پس کیفم را برداشتم و با سرپرست هتل که آنجا نشسته بود خدافظی کردم و رفتم چیزی بخورم. پای سیب و بستنی خوردم. هر چه بیشتر در آیوا عمیق می شوم چیزهای خوب هم بیشتر می شوند. پای سیب های بزرگتر، بستنی های پر و پیمون تر ."
گتسبی بزرگ نوشته ف. اسکات فیتز جرالد در سال 1925 منتشر شد." میز های بوفه،با پیش غذاهای چشم گیرمزین شده بود، گوشت برشته ی پر ادویه کنار سالاد هایی با طراحی های خنده دار چپیده بود و شیرینی ها و بوقلمون ها درآن رنگ طلایی تیره دلبری می کردند."
کتاب باغ اسرارآمیز نوشته فرانسس هاجسون برنت که در سال های 1910-1911 نوشته شد."تخم مرغای آب پز قبل تراز این یک نعمت ناشناخته بود و سیب زمینی های خیلی داغ با نمک و کره تازه ای که بش زدی در خور پادشاه جنگل بود- جدای از اینکه از بس خوشمزه بود رضایت همه را جلب می کرد. "
اتحادیه ی ابلهان نوشته ی جان کندی تول در سال 1980 منتشر شد."مقابل گاراژ تنگ و باریک ایستاده بود وبخاری که از پارادایس بلند می شد را با لذت بو می کشید. موهایی که از سوراخ بینی اش بیرون زده بود بوهای متفاوت هات داگ، خردل و روغن راتحلیل، فهرست،طبقه بندی ودسته بندی می کرد."
موبی دیک نوشته ی هرمن ملویل در سال 1851 منتشر شد. "با سفر در مناطق سرد ، اشتهایمان حسابی زیاد شده بود. به خصوص کهQueequeg خوراک ماهی مورد علاقه ش را را جلوی خودش می دید و خوراک ماهی و صدف هم که فوق العاده عالی می شد. با سرعتی باور نکردنی دخل همه شان را در آوردیم..."
هایدی نوشته یوهانا اشپیری در سال 1880 به چاپ رسید. "کتری خیلی زود جوش آمده بود، و در همین فاصله پیرمرد تکه بزرگی از پنیر را بایک چنگال آهنی دراز روی آتش نگه داشته بود و هی آن را می چرخاند تا هر دو طرفش به رنگ زرد طلایی درآید. هایدی با کنجکاوی مشتاقانه ای همه چیز را زیر نظر داشت."
مسخ نوشته ی فرانتس کافکا در سال 1915 منتشر شد."سبزی های کهنه ی نیمه گندیده،استخوان های سس مالی شده مانده از غذای شام ،چند تا کشمش و بادام، مقداری پنیر که دوروز پیش جورج آن را غیرقابل خوردن می دانست،یک نان گوشت کپک زده و چند تکه نان خشک با کره ونمک آنجا بود."
ترس و نفرت در لاس وگاس نوشته ی هانتر اس. تامپسون در سال 1971 منتشر شد. "شما سفید پوستای لعنتی همتون عین همید. این بار یک بطری را باز کرد و سر کشید.گریپ فروت را به 4 قسمت بعد به 8 قسمت و بعد به 16 قسمت قاچ کرد...و بعد بدون اینکه بداند چرا شروع کرد به تکه تکه کردن باقیمانده ی آن ...."
کتاب الیور توییست نوشته چارلز دیکنز در سال 1837 به چاپ رسید. "وقتی که بچه بود گرسنگی امانش را بریده بود وبدبختی از او یک آدم بی ملاحظه ساخته بود. از روی میز بلند شد،با تشتک و قاشقی در دست به سمت کارفرما پیش رفت و در حالی که چیزی در درونش او اخطار می داد گفت : آقا خواهش می کنم لطفا یه کم بیشترغذا بدهید ...."
کشتن مرغ مقلد نوشته ی هارپر لی در سال 1960 منتشر شد. "او به صبحانه اش خیره شده بود و می گفت:- کال مهربان پر انرژی اینادیگه چی ان؟ کالپرنیا گفت:-امروز صبح بابای تام رابینسون این مرغو برات فرستاده. منم درستش کردم.-تو هم بهشون بگو من از داشتن چنین صبحانه ای به خودم افتخار می کنم. شرط می بندم که توی کاخ سفید هم کسی صبحانه مرغ نخورده !"
دختری با تتوی ازدها که در سال 2005 توسط استیگ لارسن منتشر شد. "باندهای زخم بندی را سرهم کرد و زخم را با یک کمپرس موقتی پوشاند.بعد یک قهوه ریخت و ساندویچی برایش درست کرد.او گفت:"راستش من خیلی گرسنه نیستم.سالندر در حالی که یک گاز گنده به ساندویچ پنیرش می زد دستور داد :"گشنه بودنت برام هیچ اهمیتی نداره. فقط بخور."
طرف خانه ی سوان توسط مارسل پروست در سال 1913 منتشر شد. "یک روز زمستون، همین که اومدم خونه، مامانم که دید سرما خوردم، بهم پیشنهاد کرد علیرغم میلم کمی چای بنوشم. اولش مخالفت کردم و بعد نمیدونم چرا نظرمو عوض کردم. چای با یکی از آن کیک های توپول گردالو به اسم کیک کوچولو ..."
در ماه ژوئن یک دسته گل رز زیبا را دیدم که در حال پژمردن بودند
من با یک کاسه سوپ مرغ به آنها جانی دوباره دادم
یک بار روشون پاشیدم...دوباره روشون پاشیدم...سوپ مرغ را با برنج روشون پاشیدم...
در ماه جولای زیر چشمی نگاهی به عمق آبهای سرد جایی که ماهی ها زندگی می کنند انداختم... جایی که سوپ مرغ خیلی ارزونه
یک بار فروختم...دوبار فروختم...سوپ مرغ را با برنج فروختم...
در ماه آگوست هوا به شدت گرم خواهد شد...و من یک دیگ در حال جوشیدن می شم...
دیگی که توش سوپ می جوشه...چرا که نه؟!
یک بار می جوشم...دوبار می جوشم..