کد خبر: 57953755
تاریخ انتشار: جمعه 08 مرداد 1395
خانه » حواشی » رسالت » 5 حکایت زیبا از امام صادق علیه السلام
نسخه چاپی
ارسال به دوستان
پایگاه فرهنگی تبلیغی رسالات:

حضرت خطاب به سهل خراسانی کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص (هارون که مطیع ما می باشد) پیدا می شود؟ سهل پاسخ داد: هیچ، نه به خدا سوگند! حتّی یک نفر هم این چنین وجود ندارد. امام صادق علیه السلام فرمود: ای سهل! ما خود می دانیم...

به گزارش چی 24 به نقل از رسالت:

1) تلخى گوش و شورى آب چشم

ابن ابى ليلى (كه يكى از دوستان امام جعفر صادق عليه‌السلام است.) حكايت می‌کند:

روزى به همراه نعمان كوفى به محضر مبارك آن حضرت وارد شديم. حضرت به من فرمود: اين شخص كيست ؟ عرض كردم: مردى از اهالى كوفه به نام نعمان مى‌باشد كه صاحب رأى و داراى نفوذ كلام است.

حضرت فرمود: آيا همان كسى است كه با رأى و نظريّه خود، چيزها را با يكديگر قياس مى‌كند؟ عرض كردم: بلى .پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان! آيا مى‌توانى سرت را با ساير اعضاء بدن خود قياس نمائى؟ نعمان پاسخ داد: خير. حضرت فرمود: كار خوبى نمى‌كنى و سپس افزود: آيا مى‌شناسى كلمه‌اى را كه اوّلش كفر و آخرش ايمان باشد؟ جواب گفت: خير. امام عليه‌السلام پرسيد: آيا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مايع چسبناك گوش و رطوبت حلقوم و بى‌مزه بودن آب دهان شناختى دارى؟ اظهار داشت: خير. ابن ابى ليلى مى‌گويد: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم: فدايت شوم، شما خود، پاسخ آن‌ها را براى ما بيان فرما تا بهره‌مند گرديم .
بنابراين حضرت صادق عليه‌السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پيه و چربى آفريده است و چنانچه آن مايع شور مزه، در آن نمى‌بود پيه‌ها زود فاسد مى‌شد و هم‌چنين خاصيّت ديگر آن اين است كه اگر چيزى در چشم برود به وسيله شورى آب آن نابود مى‌شود و آسيبى به چشم نمى‌رسد و خداوند در گوش، تلخى قرار داد تا آن كه مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد و بى مزه بودن آب دهان، موجب فهميدن مزه اشياء خواهد بود و نيز به وسيله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سينه خارج مى‌گردد و امّا آن كلمه‌اى كه اوّلش كفر و آخرش ايمان مى‌باشد، جمله «لا إ له إ لاّ اللّه» است كه اوّل آن «لا اله» يعنى هيچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش «الاّ اللّه» است، يعنى مگر خداى يكتا و بى‌همتا. (بحار الانوار: ج 2، ص 295، ح 14، به نقل از علل الشّرايع)

2) يك جهان در يك جسم

روزى يك نفر نصرانى به محضر مبارك امام جعفر صادق عليه‌السلام شرفياب شد و پيرامون تشكيلات و خصوصيّات بدن انسان سؤال‌هائى را مطرح كرد؟ امام جعفر صادق عليه‌السلام در جواب او اظهار داشت :خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه تركيب كرده و آفريده است. تمام بدن انسان داراى 246 قطعه استخوان و 360 رگ مى‌باشد. رگ‌ها جسم انسان را سيراب و تازه نگه مى‌دارند و استخوان‌ها جسم را پايدار و ثابت مى‌دارند. گوشت‌ها نگه دارنده استخوان‌ها هستند و عصب‌ها پى نگه دارنده گوشت‌ها مى‌باشند.

سپس امام عليه‌السلام افزود: خداوند دست‌هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفريده است كه در هر دست 41 قطعه استخوان وجود دارد و در كف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه، در بازو يك قطعه و شانه نيز داراى سه قطعه استخوان مى‌باشد و هم‌چنين هر يك از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است كه 35 قطعه آن در قدم و دو قطعه در مچ و ساق پا و يك قطعه در ران.

نشيمن‌گاه نيز داراى دو قطعه استخوان مى‌باشد و در كمر انسان 18 قطعه استخوان مهره وجود دارد و در هر يك از دو طرف پهلو، 9 دنده استخوان است ، كه دو طرف 18 عدد مى‌باشد و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست و در سر تعداد 36 قطعه استخوان وجود دارد و در دهان 28 عدد تا 32 قطعه استخوان غير از فكّ پائين و بالا، موجود است و معمولاً انسان‌ها تا سنين بيست سالگى، 28 عدد دندان دارند؛ ولى از سنين 20 سالگى به بعد تعداد چهار دندان ديگر كه به نام دندان‌هاى عقل معروف است، روئيده مى‌شود. (بحار الانوار: ج 47، ص 218، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب: ج 3، ص 379)

3) مرثيّه شاعر و اهميّت گريه

يكى از اصحاب نزديك امام جعفر صادق عليه‌السلام به نام زيد شحّام حكايت كرده است:

روزى به همراه عدّه‌اى در محضر پربركت آن حضرت بوديم. يكى از شعراء به نام جعفر بن عفّان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و كنار خود نشانيد و فرمود: اى جعفر! شنيده‌ام كه درباره جدّم، حسين عليه‌السلام شعر گفته‌اى؟ جعفر شاعر پاسخ داد: بلى، فدايت گردم .حضرت فرمود: چند بيتى از آن اشعار را برايم بخوان .همين كه جعفر مشغول خواندن اشعار در رثاى امام حسين عليه‌السلام شد، امام صادق عليه‌السلام به قدرى گريست كه تمام محاسن شريفش خيس ‍ گرديد و تمام اهل منزل نيز گريه‌اى بسيار كردند. سپس حضرت فرمود: به خدا قسم ملائكه مقرّب الهى در اين مجلس ‍ حضور دارند و همانند ما مرثيّه جدّم حسين عليه‌‌السلام را مى‌شنوند و بر مصيبت آن بزگوار مى‌گريند. آن‌گاه خطاب به جعفر بن عفّان نمود و اظهار داشت: خداوند تو را به جهت آن كه بر مصائب حسين سلام اللّه عليه، مرثيّه‌سرائى مى‌كنى اهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نيز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.

بعد از آن، امام عليه‌السلام فرمود: آيا مايل هستى بيش از اين درباره فضيلت مرثيه‌خوانى و گريه براى جدّم، حسين عليه‌السلام، برايت بگويم؟ جعفر بن عفّان شاعر گفت: بلى، اى سرورم. حضرت فرمود: هركس درباره حسين عليه‌السلام شعرى بگويد و بگريد و ديگران را نيز بگرياند، خداوند او را مى‌آمرزد و اهل بهشت قرارش ‍ مى‌دهد. (اختيار معرفة الرّجال: ص 289، ح 508)

4) كِشتى در درياى شيرين و سفيد

ابو جعفر طبرى به نقل از داود رقّى حكايت می‌كند:

روزى وارد شهر مدينه شدم و به منزل امام جعفر صادق عليه‌السلام رفتم به حضرتش سلام كرده و با حالت گريه نشستم. حضرت فرمود: چرا گريان هستى؟ عرض كردم: اى پسر رسول خدا! عدّه‌اى به ما زخم زبان مى‌زنند و مى‌گويند: شما شيعه‌ها هيچ برترى بر ما نداريد و با ديگران يكسان مى‌باشيد. حضرت فرمود: آن‌ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ‌گو مى‌باشند. سپس امام عليه‌السلام از جاى خود برخاست و پاى مبارك خود را بر زمين سائيد و اظهار نمود: به قدرت و اذن خداوند تبارك و تعالى ايجاد شو. پس ‍ ناگهان يك كشتى قرمز رنگ نمايان گرديد و در وسط آن درّى سفيد رنگ و بر بالاى كشتى پرچمى سبز وجود داشت كه روى آن نوشته بود: لا إله إلاّ اللّه، محمّد رسول‌اللّه، على ولى‌اللّه، يقتل القائم الاعداء و يبعث المؤمنون، ينصره اللّه؛ يعنى نيست خدائى جز خداى يكتا، محمّد رسول خدا، علىّ ولى خداست، قائم آل محمّد عليهم‌السلام دشمنان را هلاك و نابود مى‌گرداند و خداوند او را به وسيله ملائكه يارى مى‌نمايد.

در همين بين متوجه شدم كه چهار صندلى درون كشتى وجود دارد كه از انواع جواهرات ساخته شده بود. پس امام صادق عليه‌السلام روى يكى از صندلى‌‌ها نشست و دو فرزندش حضرت موسى كاظم و اسماعيل را كنار خود نشانيد و به من فرمود: تو هم بنشين. چون همگى روى صندلى‌ها نشستيم به كشتى خطاب كرد و فرمود: به امر خداوند متعال حركت كن.

پس كشتى در ميان آب دريائى كه از شير سفيدتر و از عسل شيرين‌تر بود، حركت كرد تا رسيديم به سلسله كوه‌هائى كه از دُرّ و ياقوت بود و سپس به جزيره‌اى برخورديم كه وسط آن چندين قبّه و گنبد سفيد وجود داشت و ملائكه الهى در آن‌جا تجمّع كرده بودند.

هنگامى كه نزديك آن‌ها رسيديم با صداى بلند گفتند: يابن رسول الّله! خوش آمدید. بعد از آن، حضرت فرمود: اين گنبدها و قبّه‌ها مربوط به آل محمّد، از ذريّه حضرت رسول صلوات الّله عليهم است كه هر زمان يكى از آن‌ها رحلت نمايد وارد يكى از اين ساختمان‌ها خواهد شد تا مدّت زمانى را كه خداوند متعال تعيين و در قرآن بيان نموده است. ثمّ رددنا لكم الكرّة عليهم و امددناكم باموال و بنين و جعلناكم اكثر نفيرا؛ شما اهل بيت رسالت را مرتبه‌اى ديگر به عالم دنيا بازمى‌گردانيم  (اسراء، آیه‌ی 6) و بعد از آن، دست مبارك خود را درون آب دريا كرد و مقدارى درّ و ياقوت بيرون آورد و به من فرمود: اى داود! چنان‌چه طالب دنيا هستى اين جواهرات را بگير.

عرضه داشتم: ياابن رسول الله! من به دنيا رغبت و علاقه‌اى ندارم، پس ‍ آن‌ها را به دريا ريخت و سپس مقدارى از شن‌هاى كف دريا را بيرون آورد كه از مُشك و عَنبر خوشبوتر بود و چون همگى آن را استشمام كرديم به دريا ريخت و بعد از آن فرمود: برخيزيد تا به اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب، ابو محمّد حسن بن على، ابو عبدالله حسين بن علىّ، ابو محمّد علىّ بن الحسين و ابو جعفر محمّد ابن علىّ سلام كنيم .

پس به امر حضرت برخاستيم و حركت كرديم تا به گنبدى در ميان گنبدها رسيديم و حضرت پرده‌اى را كه آويزان بود بلند نمود پس اميرالمؤمنين امام علىّ عليه‌السلام را مشاهده كرديم كه در آن‌جا نشسته بود، بر حضرتش سلام كرديم .

سپس وارد قبّه‌اى ديگر شديم و امام حسن مجتبى عليه‌السلام را ديديم و سلام كرديم تا پنج گنبد و قبّه رفتيم و در هر يك امامى حضور داشت تا آخر كه امام محمّد باقر عليه‌السلام بود و بر يكايك ايشان سلام كرديم .

بعد از آن، حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليه فرمود: به سمت راست جزيره نگاه كنيد. همين كه نظر كرديم چند قبّه ديگر را ديديم كه بدون پرده بود، پس عرضه داشتم: يابن رسول الله! چطور اين قبّه‌ها بدون پرده است؟!

در پاسخ اظهار نمود: اين‌ها براى من و ديگر امامان بعد از من خواهد بود و سپس فرمود: به ميان جزيره توجّه نمائيد و چون دقّت كرديم گنبدى رفيع و بلندتر از ديگر قبّه‌ها را ديديم كه وسط آن تختى قرار داشت .

بعد از آن امام جعفر صادق عليه‌السلام فرمود: اين قبّه مخصوص قائم آل محمّد عليه‌السلام است و سپس فرمود: آماده باشيد تا بازگرديم و كشتى را مخاطب قرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حركت كن. پس ناگهان بعد از لحظاتى در همان محلّ قرار گرفتيم. (نوادر المعجزات طبرى: ص 146، ح 15، مدينة المعاجز: ج 5، ص 302، ح 1633، دلائل الامامة: ص 294، ح 249)

5) ميهمان خراسانى و تنور آتش

مأمون رقّى (كه يكى از دوستان امام جعفر صادق عليه‌السلام است) حكايت کرده است:

در منزل آن حضرت بودم كه شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام كرد و پس از آن كه نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: يابن رسول اللّه! شما بيش از حدّ عطوفت و مهربانى داريد. شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد. چه چيز مانع شده است كه قيام نمى‌كنيد و حقّ خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمى‌گيريد. با اين كه بيش از يك صد هزار شمشير زن آماده جهاد و فداكارى در ركاب شما هستند؟!

امام صادق عليه‌السلام فرمود: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به يكى از پيش‌خدمتان خود فرمود: تنور را آتش كن.

همين كه آتش تنور روشن شد و شعله‌هاى آتش زبانه كشيد، امام عليه‌السلام به آن شخص خراسانى خطاب نمود: برخيز و برو داخل تنور آتش بنشين.

سهل خراسانى گفت: اى سرور و مولايم! مرا در آتش، عذاب مگردان و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده. خداوند شما را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد.

در همين لحظات شخص ديگرى به نام هارون مكّى (در حالى كه كفش‌هاى خود را به دست گرفته بود) وارد شد و سلام كرد.

حضرت امام صادق سلام اللّه عليه، پس از جواب سلام، به او فرمود: اى هارون ! كفش‌هايت را زمين بگذار و حركت كن برو درون تنور آتش و بنشين.

هارون مكّى كفش‌هاى خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه‌اى، داخل تنور رفت و در ميان شعله‌هاى آتش نشست.

آن گاه امام عليه‌السلام با سهل خراسانى مشغول مذاكره و صحبت شد و پيرامون وضعيّت فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن‌كه مدّت‌ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است .

پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمود: اى سهل! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است.

همين كه سهل كنار تنور آمد، ديد هارون مكّى چهار زانو روى آتش‌ها نشسته است. پس از آن امام عليه‌السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بيا و هارون هم از تنور بيرون آمد.

بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانى كرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند اين شخص (هارون كه مطيع ما می‌باشد) پيدا مى‌شود؟

سهل پاسخ داد: هيچ، نه به خدا سوگند! حتّى يك نفر هم اين چنين وجود ندارد.

امام جعفر صادق عليه‌السلام فرمود: اى سهل! ما خود مى‌دانيم كه در چه زمانى خروج و قيام نمائيم و آن زمان موقعى خواهد بود كه حداقل پنج نفر هم دست، مطيع و مخلص ما يافت شوند. در ضمن بدان كه ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم. (بحار الانوار: ج 47، ص 123، ح 176، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب)

منبع: سایت شهید آوینی

برچسب ها
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین