کد خبر: 61998917
تاریخ انتشار: پنجشنبه 28 مرداد 1395
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

آدم را برای کارهای حلال نگاه می دارندها. در حلال ها. فِی حَلالِها. حساب ها مال حلال است. حرام که گوش آدم را می گیرند و می پیچانند...

به گزارش چی 24 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حجةالاسلام و المسلمین جاودان:

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

 [در آیه 70 . 71 سوره احزاب می فرماید:] اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا * يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا داشته باشید و سخن به صواب بگویید. خدای تبارک و تعالی اعمال شما را اصلاح می کند و گناهان شما را می آمرزد. هرکس خدا و رسول او را اطاعت کند به فوز عظیم می رسد. فوز یعنی پیروزی. آن کس که در مسابقه پیروز می شود را فائز می گویند. به پیروزی عظیم نائل خواهد شد. ببینید آدم برای راهی که می خواهد برود یک موانعی دارد. این راه هایی که ما در مسافرت می رویم معمولا موانعش برطرف شده. آسفالت کردند. اگر قدیم را دیده بودید، گودال های بزرگ داشت. فرض کن در این گودال آب جمع شده بود. ممکن بود از کوهش سنگ ریخته باشد پایین و مانعی داشته باشد. مثلا. اما حالا مانعش را برطرف کرده اند و این راه برای عبور سهل و ساده شده. آن راهی که ما باید برویم که زندگی ما برای رفتن به آن راه است، شصت سال، هفتاد سال، نود سال به شما فرصت داده اند، به بنده فرصت داده اند که این راه را بروید. اگر رفتید که خوش به حال شما و خوشبخت شده اید. اگر نه که. اولین مانع، اولین مشکل راهی که باید برویم گناه است. با گناه آدم هیچ راهی نمی تواند برود. گناه به بزرگی خودش، به اندازه ای که بزرگ است، سنگ راه است. زنجیری است که به شما بسته شده است و نمی گذارد شما حرکت کنید. دیواری است که بر سر راه شما کشیده شده است و نمی گذارد راه بروید. سنگ هایی است که از کوه ریزش کرده است و بر سر راه ریخته شده است و گاهی نمی گذارد حتی یک قدم راه بروید. گاهی نمی گذارد حتی یک قدم راه بروید. حالا من نمونه اش را عرض می کنم که همه مان بلد هستیم و می دانیم. ببینید ما پارسال نماز می خواندیم. امسال هم نماز می خوانیم. مثل همه. اگر مثل هم باشد خیلی خوب است. این نمازی که شما می خوانید ثمره راهی است که رفته اید. اگر راه رفته باشید، نمازتان را خوب می خوانید. باز به درجه راهی که رفته اید نمازتان را خوب می خوانید. خب وقتی من پارسال، حالا نوجوانی را عرض نمی کنیم. اگر نوجوانیم، یک نمازی می خوانیم که الان دیگر یاد آن راه را هم از یاد برده ایم. حالا مثلا. من سال گذشته نماز می خواندم. با امسالم هیچ فرقی نکرده. عرض می کنم اگر بدتر نشده باشد. اگر هیچ فرقی نکرده باشد معلوم می شود من هیچ راهی نرفتم. چون تا راه بروی، ثمره اش را در نمازت می بینی. تا راه رفتی، ثمره اش را در نمازت می بینی. حالا صد جای دیگر هم می بینی. اما مثلا. اگر نمازم فرق نکرده، معلوم می شود من مانده ام. اگر بدتر شده که معلوم می شود من عقب افتادم. اگر نه، فرق نکرده معلوم می شود من هیچ راهی نرفتم. همانجا ماندم. اگر همانجا ماندم، هیچ مشکلی، هیچ مشکلی ها، هیچ مشکلی وجود ندارد جز گناه. یک حدیث بود از پیامبر که قدیم ها هم مکرر برایتان خواندم. فرمود که دائُکُم الذُّنُوب. پیامبر فرمود. روایت هم متعدد است. درد شما گناه شماست. حالا من این را عوض می کنم. بفرمایید که مانع شما همان گناه شماست. مشکل شما همان گناه شماست. حالا هرچیز بد دیگری را هم باز اگر بگوییم گناه شماست، باز درست است. حالا ایشان فرمود درد شما گناه شماست. حالا من عرض می کنم مانع شما. مانع ما چیزی جز گناه ما نیست. ببینید یک وقت من یک گناه کردم. خب یک گناه را توبه می کنم. یک گناه است دیگر. توبه می کنم و مشکل برطرف می شود. اما اگر مجموعه است، یک مجموعه گناه است، یک نمازی هست در روز آخر سال. روز آخر سال چه وقتی است؟ اگر اول محرم اول سال است، پس آخرین روز ماه ذی الحجه است. دو رکعت نماز دارد. در مفاتیح هست. می گویند این دو رکعت نماز را بخوانید. این دعا را هم بخوانید. امید است که این گذشته یک سال شما را ببخشد و بیامرزد. یک دوستی داریم اولین باری که این نماز را خوانده بود شب خواب دیده بود که ملائکه طومار آورده اند و هی دارند خط می کشند. یک طومار بلند. خط می کشد و می رود. بعد طومار بعدی را می آورند. حالا ممکن است. یادتان بماند که در مفاتیح نگاه کنید. روز آخر ماه ذی الحجه. آنجا می گوید خدایا من یک چیزهایی یادم رفته. الان هم به پشت سرم در طول این سال نگاه کنم، من در این سال گذشته چکار کردم؟ الان هم ذی الحجه نزدیک است دیگر. من که یادم نیست. کاری که مشکل درست کندها. من که یادم نیست. اما او که از یادش نمی رود. او که فراموش نمی کند. ثبت می شود. می ماند. آن مرتبه باز عرض کردم. این شامل مرور زمان نمی شود. اگر یک گناهی کردم و یادم رفته، شامل مرور زمان نمی شود. حالا ممکن است در این دستگاه های قضاوت بشری یک چیزی شامل مرور زمان بشود که اصلا نمی دانم می شود یا نمی شود. اما آن نمی شود. در هرصورت مانده. یا خودت پاکش کردی. اگر پاکش کردی بارک الله. اگر پاکش نکردی، مانده. یک مشکل هم هست. ببینید این را هم باز بلد هستید. ببینید می گویند اگر شما خدایی نکرده، خدایی نکرده گناهی کردید، تا هفت ساعت نمی نویسند. خب هفت ساعتش یعنی چه دقیقا نمی دانیم. قاعدتا هفت ساعت شصت دقیقه ای نیست. حالا هفت ساعت نمی نویسند. اگر در این هفت ساعت شما توبه کردی، هیچی. هیچ وقت نمی نویسند. اگر توبه نکردی، آن وقت ثبت می شود. ببینید بین هفت ساعت اولیه و ساعت های بعد فرق می کند. من عرض می کنم اگر اینها بماند مثل این است که مثلا یک مرغ مرده آورده ام در چمدان قایم کردم. خب این اولش بو نمی دهد دیگر. مرغ های کشته شده را دیده اید. یک روز، دو روز سه روز می ماند و بو ندارد. یواش یواش بو می گیرد. بعد هم که زمان می گذرد، بویش بدتر می شود. ترس من از این است. اگر گناهان ما می ماند، در طول زمان بارش سنگین تر می شود. حالا عرض می کنم. در هرصورت ما مانعی جز گناه نداریم. خب. این گناهان ما با قدم اولی که این آیه مبارکه سخن می گوید يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ ای کسانی که ایمان آورده اید، مواظب رفتار و اعمال تان باشید. گناه تویش درنیاید. در گذشته بحثش را عرض کردیم. حداقل آنچه که از این اتَّقُوا اللَّهَ امکان دارد بفهمیم این است که بگوییم ای کسانی که ایمان آورده اید، وظایف تان را انجام بدهید، واجبات تان را انجام بدهید. گناه نکنید. خب اگرآدم اینجوری رفتار کند چه می شود؟ این گناهانی که عملی است، ما یک گناهان عملی داریم، این گناهان عملی ما ببینید من امروز گناه نمی کنم دیگر. امروز گناه نمی کنم. اتَّقُوا اللَّهَ یعنی امروز گناه نمی کنم. هیچ گناه نمی کنم. کوشیدم به طور جدی گناه را کنار بگذارم و توانستم. حالا در این صورت هم اگر یک کسی یک چیزی ازش سر زد، بلافاصله جبران می کند. گناه بین خودش و خدای خودش باشد، توبه می کند. پشیمان می شود. حل می شود. یا اگر نسبت به کسی ظلمی کرده، از او رضایت می طلبد و حلالیت می طلبد. مثلا مالی است، می پردازد، جانی است، چه و حل می شود. خب. ای کسانی که ایمان آورده اید. تقوا داشته باشید. اگر تقوا داشته باشید، داری الانت را درست می کنی. الان چیزی نمی ماند. خب من گذشته ام را چکار کنم؟ ببینید آدمی که اینجور به این دقت مواظب رفتار و اعمالش است، ناگزیر گذشته را کنار گذاشته دیگر. کاری انجام نمی دهد. بنا شد. قرارمان بود. خب. این نمی شود الان وقتی گناه گذشته اش یادش می آید از شادمانی اینکه من توانستم همچین کاری بکنم، بشکن بزند. این نمی شود. ناگزیر گذشته چیزی جز پشیمانی برای او ندارد. یک دوستی داشتیم. خدا رحمتش کند. گفت این گناهان من همیشه جلوی چشم من است. این جزء فضایل است. روایات ما فرمودند اگر آدم اینجوری باشد، همیشه گناهش جلوی چشمش است. حالا دقیقش را یادم رفته. اینکه گناهش جلوی چشمش است، یعنی دارد از این گذشته گناه آلود خودش رنج میبرد. اگر آدم از گذشته گناه آلود خودش رنج ببرد، این توبه است. پس گذشته اش هم پاک می کند. آدمی که تقوا دارد یعنی مواظب رفتار و اعمال خودش است، این شرایط کنونی که او دارد گذشته اش را هم پاک می کند. نمی شود. مثلا الان با این فرضی که داشتیم يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، بعد یادم می آید که در گذشته خیلی از نماز صبح های من قضا شده. بی خیال نمی شود. نماز قضا شده چه است آقا؟ واجب است. من باید انجام بدهم. جزء واجبات من است. بنا شده من واجباتم را انجام بدهم. پس نماز قضایم را انجام می دهم. روزه قضا چه؟ روزه قضایم را انجام می دهم. کفاره چه؟ خب کفاره را اگر باید بپردازم، می پردازم. اگر باید عمل کنم، عمل می کنم. ببینید اگر فقط این مرحله اول را آدم برسد، همه گذشته اش پاک می شود. یعنی گذشته گناه. گذشته گناه. آدم تا این مرحله خوشبخت شده. خوشبخت شده. حالا البته آدم خوشبخت هم می شود که عرض می کنم. بعد فرمودند وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا. وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا ترجمه اش را عرض کردم. مفسرین هم همچین حرف هایی را می فرمایند. یعنی سخن به صواب بگویید. یک سخنی نگویید که شما را نگاه دارند و بگویند چرا این را گفتی. خب عرض کردیم که حالا این را دلالت بگیریم بر اینکه یعنی شما عمل به صواب بکنید. سخن گفتن را که گفته اند به عنوان نماینده و نماد عمل من است؟ نمونه است؟ به عنوان مثال است؟ نمونه است؟ یعنی شما به صواب عمل کنید. گفتند سخن به صواب بگویید یعنی عمل به صواب کنید یا نه؟ سخن به صواب بگویید. ببینید سخن بخش بزرگی از اعمال ماست. اول چشم است. آدم بیشتر نگاه می کند. بعد بیشتر حرف می زند. حالا. یادم رفت. صلوات بفرستید. خب من سخن به صواب بگویم. گفتیم این دلالت می کند و اشاره دارد بر اینکه عمل به صواب بکنید یا اینکه این از نظر اهمیتی که سخن گفتن دارد این را گفته اند و درواقع می خواهند بگویند که همه چیز به صواب باشد. گفتیم اگر کسی توانست اینجور رفتار کند، این مرحله بالاتری است ها. این مال ماها نیست. اگر کسی خیلی صاحب همت باشد، اینجا هم قدم بگذارد. ممکن است در جمعی از ما یک نفر صاحب همتی پیدا شود. ممکن است. البته دیگر یک جنگ تحمیلی اتفاق افتاد و ریشه آن صاحب همت ها هم هرچه بود خشک شد و رفت. حالا. یک کسی خواست اینجوری عمل کند. این مرحله یک چیزهای دیگر دارد. سخن به صواب بگویید یعنی عمل به صواب بکنید. اینجوری فرض شد دیگر. عمل به صواب بکنید، یعنی عملی نکنید که یک روزی شما را نگاه دارند و بگویند چرا اینکار را کردی. ببینید آدم را برای کارهای حلال نگاه می دارندها. در حلال ها. فِی حَلالِها. حساب ها مال حلال است. حرام که گوش آدم را می گیرند و می پیچانند. وقتی من هیچ عملی نمی کنم که از من حساب بکشند. هرکاری می کنم، وظیفه ام است. شما چرا سر کار می روی؟ خب وظیفه ام است. زن و بچه. زندگی دارم. مثلا دارم تکفل پدر و مادرم را می کنم. اگر سنی از پدر و مادر شما گذشته و نمی توانند، شما باید، وظیفه ات است، واجب است که نفقه آنها را بپردازی. واجب است. ببینید نفقه پدر و مادر واجب است. اگر فرزندی داری، فرزند کوچک داری که سنش کم است، واجب است. نمی توانی او را رها کنی. واجب است اداره اش کنی. زنت واجب است. فرق اینها این است که اگر آدم حق زندگی زنش را نپردازد به او بدهکار است. بدهکار است. به پدر و مادر نپردازد، گناه کرده. واجبش را زیر پا گذاشته. اما بدهکار نیست. اما به همسرش بدهکار است. واجب است. بدهکار است. آنجا واجب است بدهکار نیست. کاری ندارم. در هرصورت واجب است. من دنبال انجام واجبم هستم. سر کار می روم که خرج زندگی زن و بچه ام را بدهم. پدر و مادرم را بدهم. خواهرم را بدهم. برادر کوچک ترم را بدهم. بچه های خودم را بدهم. این واجب است. من به عنوان واجب سر کار می روم. دیگر کسی از شما سوال نمی کند چرا واجبت را انجام دادی. خب من شش ساعت کار کردم. آمده ام یکی دو ساعت بخوابم بتوانم بقیه کارم را انجام بدهم. چرا خوابیدی؟ لازم بود. واجب بود. من باید. نمی توانستم بعد از ظهر کار کنم. مثلا. خب یک خواب لازم می شود. خواب لازم را دیگر از شما سوال نمی کنند چرا خوابیدی. چون لازم بود. چرا غذا خوردی؟ لازم بود. اینها سوال ندارد. ببینید اگر، اگر کار ما به جایی برسد که هرکاری می کنیم، یک چنین صورتی دارد، لازم است من آن کار را انجام بدهم، در آن صورت دیگر هیچ حسابی ندارد. وارد می شوی. می گویند چه کردی؟ می گویی آقا هرچه دستور داده بودید من کردم. کارهای دیگر؟ من کار دیگری نکردم. برو. می خواهم عرض کنم آن یک لحظه هم نیست. حالا من دارم عرض می کنم یک لحظه شما را نگاه می دارند که سوال کنند چکار کردی. خب. عرض کردیم ثمره این است که اعمالی که انجام می دهیم، نمازی که می خوانم، روزه ای که می گیرم، قرآنی که می خوانم، حجی که می روم، خمسی که می دهم، همه اینها درست می شود. من خمسم را نمی دهم بعد بیایم به شما بگویم بله آقا من الان رفته بودم پیش وکیل مرجعم داشتم خمسم را می پرداختم. چقدر دادی؟ این مقدار دادم. خب من چرا اینکار را می کنم؟ چرا همچین حرفی می زنم؟ چرا همچین حرفی می زنم و بیخود عملم را خراب می کنم؟ ببینید ریا، مال خود لحظه عمل است. من الان دارم نماز می خوانم. فرض کن صدایم را یک جوری چرخ می دهم، که شما خوشت بیاید. شما خوشت بیاید. این ریا می شود. الان نمازم باطل است. اما اگر من بعد این کار را می کنم، نماز باطل نیست. دقت کنید. نماز باطل است، یعنی باید دومرتبه نمازت را بخوانی. مثل اینکه اگر حمد و سوره ات را غلط خواندی، باید دومرتبه بخوانی. وضویت را اشتباهی گرفته بودی. دستت خونی بوده و رویش وضو گرفتی. خب وضویت باطل است. پس دومرتبه باید نمازت را بخوانی. دومرتبه وضو بگیری و نماز بخوانی دیگر. اینجا ریا کنی، مثل آن است. نماز باطل است. وقتی من بعد می گویم و می خواهم به شما نمایش بدهم، عمل من هیچ می شود. اما باطل نمی شود. دقت کنید، باطل نمی شود. کاری که من بعد ریا می کنم، باطل نمی شود. ثوابش را از دست می دهد. حالا. چند بار، یک بار فلان و اینها را کاری نداریم. عمل شما را اصلاح می کند. مواظبت دقیق بر رفتار و اعمال، عمل شما را اصلاح می کند. عمل شایسته و پاکیزه می شود. عمل شایسته و پاکیزه چیست آقا؟ چیست آقا؟ بگویید؟ قبول است. عمل شایسته و پاکیزه قبول است. می شود شما تمام عمر نماز بخوانی و تمام عمر نمازت قبول باشد. می شود. ما آدم هایی را دیده ایم که نماز که می خواندند، می فهمیدند قبول است. اینکه من الان نمی فهمم چون گیر یک نفهمی هستم. قبلا باز عرض کرده بودیم، شهوت باعث نفهمی می شود. فرمایش امیرالمومنین بود. اگر لباس شهوت را از تن درآوردی، تو به فهم می رسی. نه یک ذره فهم ها. آدم به ... می خواستم بگویم آدم به بینهایت فهم می رسد. واقعا آدم به بینهایت فهم هم می تواند برسد. اینکه نمازش را می فهمد، خیلی چیزی نیست. یک کمی دم دستی است. می خواهم این را عرض کنم. ببینید باز این را تکرار کردم. قبلا گفتم. اگر آدم عمل خوب را تکرار کند، عمل خوب می رود می ماند. عرض کردیم عمل بد می ماند. خب عمل خوب هم می رود می ماند. عمل خوب بعدی می آید رویش. عمل سوم، چهارم، پنجم، صدم، صد هزارم، این تبدیل می شود به یک صفت خوب. مثال سخاوت را عرض کردم دیگر. اولین باری که من می خواهم خمسم را بدهم، جانم به لبم می رسد. بار دوم انقدر سخت نیست. بار سوم انقدر سخت نیست. یواش یواش من وقتی [می خواهم خمس بدهم] حظ می کنم. یعنی لذت بخش ترین عبادت من می شود خمس دادنم. صدقه دادن. کمک به فقرا می شود لذت بخش ترین عبادت من. آن وقتی است که من به سخاوت رسیده ام. چطور به سخاوت رسیده ام؟ در اثر عمل سخاوتمندانه. تکرار عمل سخاوتمندانه. و بالعکس. اگر خدایی نکرده آدم عمل بی حیایی بکند، بار اول خودش به زحمت و به سختی عمل را انجام می دهد. مثلا می خواهد به نامرحم نگاه کند، خجالت می کشد. دزدکی نگاه می کند. اما تکرار که می کند، آدم تبدیل می شود به بی حیا. عمل بی حیایی، آدم را بی حیا می کند. صفت بد. خب اینها مانده. من در گذشته که یک مقداری بی حساب عمل کرده بودم، برای من تبدیل به یک صفات بد شده بود. اگر این کار را هم نکرده بودم، آدمیزاد همینطوری که در این دنیا راه می رود، یک بدی هایی را هم می آموزد. یک چیزی باید بیاید اینها را پاک کند. می خواهیم این را عرض کنیم. يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ. این گناهان شما را می آمرزد باید بعد از اتَّقُوا اللَّهَ گفته می شد. شما با تقوا خودت گناهان گذشته ات را جبران می کنی. خدا می بخشد. اگر رفتار و اعمالت را به دقت مراعات کردی و کنترل تمام رفتار و اعمالت دست خودت بود، فرمودند عمل شما را اصلاح می کند و نماز شما، نماز درست می شود، و ثانیا وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ آن گناهانی که ثمره تکرار اعمال بد بود و در درون و جان من یک مجموعه بزرگ از صفات بد ایجاد کرده بود، پاک می شود. یعنی دیگر ته دل من بخل نمی ماند. اگر من نماز خوب بخوانم، ته دلم بخل نمی ماند. دیگر هیچ حسودی نمی ماند. دیگر هیچ بخلی نمی ماند. هیچ بدی ای نمی ماند. هیچ راهی دارد؟ من اگر بخواهم با بخل خودم بجنگم یک وقت ممکن است بیست سال، ده سال طول بکشد. مثلا می گوییم. یک وقتی برایتان عرض کردم. ما یک آقای بزرگواری را قم زیارت کردیم. ایشان اهل شیراز بود. از شیراز به قم آمده بود. چرا آمدی اینجا؟ گفت اصلا نتوانستم شیراز بمانم. چرا؟ ایشان جزء اصحاب مرحوم آقای نجابت بود. آقای نجابت از بزرگان بود. عکس هایش هم هست. متاسفانه سال ها در همین محل ما زندگی می کرده. همین محل خودمان. یعنی از این کوچه جلو می رفتیم، دو تا کوچه بالاتر، ده پانزده سال آنجا زندگی می کرده. من ایشان را ندیده بودم. بی توفیقی بنده است. در هرصورت. گفت با آقای نجابت بودم. اما نمی توانستم بروم ایشان را ببینم. گفتم چیزی به شما می گفت؟ گفت اصلا حرف به ما نمی زد. اما اعمالی که می کرد، ما جان به سر می شدیم. گفت عبای بنده مال پنج شش سال، هفت سال است. گفت یک روز این روی دوشش بود. فردا رفته بود. هیچ چیز در این دستش نمی ماند. داشت تمرین چه می کرد؟ تمرین سخاوت می کرد. هرچه تمرین کنی، سخاوتت بیشتر می شود. آدم هرچه تمرین بدی کند، بدی اش بیشتر می شود. هرچه تمرین خوبی بکند، خوبی اش بیشتر می شود. هی. یعنی تا آخرین روز عمرش هم باز دست از تمرین سخاوت برداشت؟ نه. سخاوت صفت خیلی خوبی است. گفت من اصلا تحمل نداشتم. برو پانصد تومان از بازار برای من قرض بیاور. پانصد تومان آن موقع خیلی بود. دو سه روز بعد یک سید فقیر آمد. کل پول را داد به او احتمالا سیصد هزار تومان بود. حالا دقیقش را یادم رفته. از کجا سه روز قبل می دانست که یک کسی بعد خواهد آمد و بعد برای شما معلوم می شود که این مشکل دارد و مثلا الان مضطر است و مریض دارد و چجوری. خودش هم نداشت. نداشت. نداشت. حالا قرض می گیریم بعد می دهیم. باز این دوستان ما گفتند مرحوم آقا سید علی اکبر ابوترابی گفت وقتی ایشان از دنیا رفت، تصادف کرد دیگر؛ سه میلیون تومان بدهکار بود. از این صندوق و آن صندوق برای این و آن قرض گرفته بود. آقا برو یک جا قرض بگیر برای آن. بعد هم رفت و همه قرض هایش افتاد گردن ما. البته تمام طول عمرش یک جوری داده بود. حالا اینجوری. اگر بخواهیم با عمل [پیش برویم]، ممکن است نرسی. چند سال می خواهی با بخلت بجنگی؟ بعد هم چند سال می خواهی با تکبرت بجنگی؟ بعد چند سال با حسادت بجنگی؟ چند سال می خواهی؟ چند سال می خواهی؟ چند سال می خواهی؟ ته ندارد. اگر این کار را بکنی، خدا خودش درست می کند. وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ اینها گناه است دیگر. یادتان باشد گفتیم وقتی من مال مردم را می برم، یک گناه است. این گناه شرک است. شرک درجه پایین. درجه بالای شرک بخشیده نیست. این گناه بخشیده است. من اگر توبه کنم، بخشیده می شود. اما شرک حساب می شود. [در آیه 106] سوره یوسف می فرماید: وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ. اکثریت آنها به خدا ایمان ندارند، الا اینکه آنها مشرک اند. گفتند این شرک در طاعت است. اگر کسی در اطاعت خدا کم بگذارد، این شرک است. خب این یک شرک است. آن صفات بد چیست؟ آنها شرک های خیلی قوی تر و عمیق تری است. اگر خدایی نکرده آدم با این صفات از این دنیا برود، آن پایین ها می ماند. بی گناه رفته. اما هنوز آن صفاتش را درست نکرده. اگر در طول دوران برزخ که نمی دانیم یک میلیون سال طول می کشد، آقا یک میلیون سال خیلی است ها؛ یک میلیون سال طول می کشد که این صفات این آدم در برزخ حل شود؟ یا اینجا حل کردی؟ اگر اینجا حل کردی که اصلا در برزخ نمی مانی. خب بعد کجا می روی؟ اگر برزخ نمانی، کجا می روی؟ چشمت را می بندی و به بهشت می روی. ببینید گناه که نمی کنی. گناهانت را که جبران کردی. صفات بدت را که حل کردی؟ دیگر تو را نگاه دارند که از چه سوال کنند؟ یک سر به بهشت می روی. آیه اش را خواندیم. فرشتگان بر بالین کسانی که عبارتش طیبین است. اینها طیب اند. پاک و پاکیزه شده اند. از همه عیب ها پاک و پاکیزه شده اند. به اینها سلام می کنند می گویند أدخُلُوها به بهشت داخل شوید. بفرمایید بهشت. حالا این بهشت برزخ است. بهشت برزخ را هم گفتند یک دریچه ای از بهشت آخرت باز می شود و بهشت برزخ می شود. بهشت برزخ باز بستگی دارد به مقدرای که شما کاری کرده اید. حالا ما متعدد یک آقایان و بزرگانی را خواب دیدیم. آن دوستمان گفت ایشان را خواب دیدم. یک باغ خوب. [گفت] اینجا خوب است. تا دیروز که شما در دنیا بودی. دنیا که بد نبود. [گفت] اینجا خوب است. اینجا برای ایشان یک باغ دیدند. البته ممکن است باغش سر و ته نداشته باشدها. یک دریچه ای از بهشت باز می شود و یک باغی می شود که سر و ته ندارد. بعد اگر از اینجا به آن باغ اصلی و آن بهشت رفتی، آنجا چه می شود؟ آنجا را هم باز برایتان عرض کرده ایم. در هرصورت اگر در اثر مواظبت دقیق بر رفتار و اعمال من به اصلاح اعمال رسیدم، یعنی عملم را خدا درست کرد، عملم را خدا درست کرد، یعنی نمازت را درست کرد، نماز درست باعث می شود گناهان شما بخشیده شود. گناهان شما بخشیده شود، گناهان درجه بالاتر. یعنی... حالا ما اینجوری می گوییم. یعنی صفات همه تمیز می شود. پاکیزه می شود. آقا اگر صفات بد آدم که من عرض کردم هر صفت بدی یک شرک است، اگر اینها پاک شد، آدم چه می شود؟ آن هفته هم عرض کردم. موحد. بارک الله. جای موحد کجاست؟ دیگر آنها می روند پس پرده غیب. اگر آدم موحد باشد... آنها یک جایی اند که امیرالمومنین در راس آن سفره است. در راس آن سفره که اینها بر سر آن سفره می روند، امیرالمومینن نشسته است. حالا امیرالمومنین کجاست؟ آنجا از حیطه خیال ما بیرون است. خب وقت مان تمام شد.

برچسب ها
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین