بسم الله الرحمن الرحيم
گفتوگوی اختصاصي نشريه 9دي با علامه مصباح يزدي در تاريخ 1395/9/25
شوراي سردبيري 9دي: يکي از عنايات الهي به نشريه 9دي، گفتوگوي اختصاصي، تفصيلي و سالانه با کسي است که در دفاع از مباني اسلام، از بيش از پنجاه سال پيش مينوشت، حروفچيني ميکرد، چاپ ميکرد و دسته بندي ميکرد تا نشريه انتقام در آغازين سالهاي مبارزه با رژيم پهلوي، همان کاري را با رژيم استبدادي کند که فرمايشات روشنگر ايشان امروز با تفکرات غربگرا، آمريکايي و سکولار مي کند و از آن طرف نيز عشق ديرين ايشان به استادش امام خميني امروز در همدلي و همراهي با امام خامنهاي استمرار يافته است. اگر علامه مصباح روزي براي شهيد بهشتي «مصباح دوستان» بود، اکنون ايشان مصباح عاشقان انقلاب و دوستداران رهبر انقلاب است. چراغ راه تفکر خالص اسلامي، «عقبه تئوريک انقلاب» در بيان رهبر انقلاب و عمار فتنه ها، «مطهري زمان» و خلاصه هر آنچه که مردم به يک فيلسوفِ مبارز و روشنگر نياز دارند در ايشان جمع است و البته هرآنچه که رهبري به عنوان يک يار توقع دارند تحقق آن در شخصيت ايشان آن چنان جلوه کرده است که رهبر انقلاب بفرمايند: «بنده نزديک به چهل سال است که جناب آقاي مصباح را ميشناسم و به ايشان به عنوان يک فقيه، فيلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسايل اساسي اسلام ارادت قلبي دارم. اگر خداي متعال به نسل کنوني ما، اين توفيق را نداد که از شخصيتهايي مانند علامه طباطبايي و شهيد مطهري استفاده کند، اما به لطف خدا اين شخصيت عزيز و عظيمالقدر، خلاء آن عزيزان را در زمان ما پر ميکند. » و همچنين ايشان فرمودند: «مجموعهاي از متفکران، علما و سابقه دارهاي در امر دين، مدعي عقبه ي تئوريک نظام هستند و آن را تشکيل ميدهند... . الان ما در حوزه ي قم علمايي داريم، بزرگاني داريم، صاحب نظراني داريم، انديشه پردازان يا تئوريسين ها و ايدئولوگهايي داريم... ما شخصيت علمي فکري روشنفکري برجستهاي مثل آقاي مصباح يزدي را در قم داريم؛ يا يک ملاي برجسته قوي مثل آقاي جوادي آملي را در قم داريم... . اينها عقبه تئوريک نظام هستند. » و امام خامنه اي در جاي ديگري مي فرمايند: «مباني ناب اسلامي و تفکر بي غل و غش ديني حقيقتا در فکر آقاي مصباح جمع است و ما از ايشان بسيار متشکريم.» نشريه 9دي که 6 سال پيش در اولين سالگرد يوم الله 9دي کار خود را با گفتوگو با علامه مصباح يزدي آغاز کرد، افتخار دارد تا امسال هم ششمين گفتوگوي اختصاصي را در محضر ايشان انجام داده، سؤالات خود را بپرسد و پاسخها را به مردم ارائه کند. اين گفتوگوي انديشه اي- سياسي در سالگرد ايامالله 9دي صورت پذيرفت که البته در اين ميان، توفيق ديدار و گفتوگوي صميمي و آموزنده خانواده اعضاي تحريريه 9دي با ايشان نيز ميسّر شد. توفيق الهياي که بار نشريه 9دي را سنگينتر کرده است.
9 دي: عرض سلام و ادب خدمت استاد معظم و محترم حضرت آيتالله مصباح، از طرف همه همکاران هفته نامه 9دي تشکر ميکنم از اينکه عليرغم مشغلههاي فراوان و کمبود وقتي که بود، اين فرصت را مثل سالهاي قبل در اختيار هفته نامه 9 دي قرار داديد. اين فرصت براي ما مايه غنيمت است تا به مناسبت فرا رسيدن يوم الله 9 دي بتوانيم از حضرتعالي استفاده کنيم. قطعا توضيحات حضرتعالي و نکاتي که ميفرماييد، به همه ما و نيروهاي انقلاب کمک ميکند تا بتوانند در برابر فتنههاي پيش رو، يار و ياور صادقي براي مقام معظم رهبري باشند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم. خوشامد عرض ميکنم به جنابعالي و همکاران محترم شما و خانوادههاي گرامي آنها. از خداوند متعال عاجزانه درخواست ميکنم که شما را از همه آفات و بليات حفظ کند و به آنچه مرضي خودش و وجود مقدس وليعصر (ارواحنا فداه) هست موفق بدارد. هم بر توفيقات شما بيفزايد هم بر اخلاص شما که ان شاءالله ذخيره بزرگي براي زندگي ابدي و جاوداني شما باشد.
9دي: به عنوان اولين سئوال، امسال را در حالي سپري ميکنيم که هفت سال از فتنه سال 88 ميگذرد و شاهد هستيم که همچنان مقام معظم رهبري عليرغم گذشت هفت سال، به دفعات مکرر و از جمله در همين روزهاي اخير نيز بر يادآوري اتفاقات ايام فتنه و بازخواني آن پافشاري و اصرار دارند تا آن را به عنوان يک خط قرمز نگهدارند. براي خيليها سؤال است که حساسيت روز اول مقام معظم رهبري که يک استمرار هفت ساله پيدا کرده، واقعاً دليلش چيست. آيا ايشان همچنان خطر بازگشت فتنه را حس ميکند يا اينکه فتنههاي ديگري را در پيش ميبينند؟
اين سؤال شما يک پاسخ اجمالي دارد و شايد بشود يک پاسخ نسبتاً تفصيلي را هم مورد توجه قرار داد. پاسخ اجمالي آن اين است؛ ما با شناختي که نسبت به مقام معظم رهبري داريم و تجربه بيش از چهل سالي که از مديريت سياسي ايشان داريم، قطع داريم که ايشان درک بسيار عميق، تيزبينانه و دورانديشانه نسبت به مسائل کشور و جهان دارند و مسائلي را که به ذهن ديگران هم خطور نميکند را درک ميکنند و نسبت به آنها حساسيت لازم را دارند و حتي راه پيشگيري آن را بيان ميکنند و در مواردي حتي پيشگويي هم ميکنند به طوري که بعد از گذشت مدت زماني، صدق پيشگوييهاي ايشان هم روشن ميشود؛ در موضوع فتنه که اين را تجربه کرده بوديم اما در سالهاي اخير، در همين موضوع برجام و لزوم عدم اعتماد به وعدههاي شيطان، مصاديق ديگر اين تيزبيني و درک عميق ايشان آشکار شد.
بارها ما نسبت به مسائل مختلف اين توانايي الهي ايشان را آزموده ايم. البته اين شناخت ما از نظر اسباب ظاهري پيدا شده ولي بعضي بزرگان، معتقد هستند که يک عنايت خاص الهي به ايشان هست که مطالبي را درک ميکنند يا به تعبير ديني، به ايشان الهام ميشود و ميتوانند مطالبي را پيشبيني کنند و راه علاج آن را به ديگران توصيه کنند؛ از جمله کساني که من ديدم خيلي نسبت به ايشان چنين تمايلي دارد، جناب سيدحسن نصرالله (سلام الله عليه)است. ايشان مکرر به بنده گفتند که شما خيال نکنيد ما منتظريم آقا امري بفرمايند و ما اطاعت کنيم بلکه اگر ما احتمال بدهيم که چيزي مورد علاقه ايشان باشد هم کوتاهي نميکنيم و براي ما ثابت شده که تشخيصهاي ايشان امر عادي نيست و اينها يک الهامات الهي است و مصداق آيه شريفه «أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ» (مجادله – 22) و مؤيد من عندالله هستند و خدا اينها را هدايت ميفرمايد و ما افتخار ميکنيم که از رهنمودهاي ايشان استفاده کنيم.
جمله سيد حسن نصرالله را به عنوان نمونه عرض کردم. چنين برداشتهايي آن هم از چنين شخصيتهايي که موقعيت جهاني دارند، صحبت يک فردي در يک شهر يا روستايي نيست بلکه سخن کسي است که عمري را در امور سياسي و اجتماعي گذرانده و چنين عقيدهاي نسبت به ايشان پيدا کرده و گاهي مثالهايي را هم حتي من خودم بلاواسطه از سيد حسن نصرالله شنيدم که ميگفتند نظر من در فلان مورد و جريان اينگونه بود و برخلاف همه صاحب نظران، مقام معظم رهبري نظر ديگري دادند و بعد ثابت شد نظر ايشان درست است و ديديم ديگران اشتباه کردند. يا مثلا ميفرمود که در برخي مسائل نظامي، تمام فرماندهان نظامي ارتش و سپاه يک نظر دادند و ايشان نظر خلاف داد و بعدا مشخص شد که نظر ايشان درست بود؛ اين چيزي است که سيد حسن نصرالله ميفرمود که ما خودمان تجربه کرديم.
به هرحال جواب اجمالي سؤال شما اين است که اگر ايشان نسبت به مسألهاي اظهار نظري کردند جا دارد که ما اطمينان کامل داشته باشيم که نظر ايشان صائب است درباره آن هيچ ترديدي نداشته باشيم؛ و اگر در مورد فتنه هم همچنان آن را خط قرمز نظام ميدانند، اين حساسيت بيدليل نيست. فتنه سال 88 بسياري از دشمنان انقلاب را جسور کرد، آنها را کنار هم منسجم کرد و به آنها اميد داد. کساني که از فتنه آن سال حمايت کردند، در حقيقت به جريان ضد انقلاب تنفس مصنوعي دادند و متأسفانه برخي از آن افراد همچنان در آن راهي که ميرفتند، قدم ميگذارند و نشانهاي از تغيير در آنها ديده نميشود. بديهي است که اصرار ايشان بر يادآوري اين موضوع براي خنثي کردن تلاش دنبالههاي فتنه است. ريشه فتنه که تحول باورهاي برخي از منتسبين به انقلاب بود، همچنان حيات دارد و يادآوري آن جلوي رشد شاخههاي جديد فتنه را ميگيرد.
9 دي: برخي البته اين نکته را مطرح ميکنند که الزاما نبايد مطابق آنچه رهبري ميگويد فکر و عمل کرد و ميتوانيم در برخي مسائل، نظر متفاوتي از رهبري داشته باشيم و خود ايشان هم نخواسته است تا همه عين ايشان فکر و عمل کنند!
اين با آنچه بنده عرض کردم منافات ندارد؛ مسأله اصلي اين است که خدا يک چنين لطفي را به ايشان دارد و در مواقع حساس ايشان را راهنمايي ميکند و ما هم اين را تجربه کرده ايم، براي همين هم به ايشان اطمينان داريم. من عرض کردم که ما نسبت به چيزي را که ايشان بفرمايند، ترديد نميکنيم. هم تجربه ثابت کرده که نظر ايشان صائب است و هم اين حسن ظني که ما نسبت به تأييد الهي درباره ايشان داريم؛ اما حالا ديگران چه وظايفي دارند و اگر ايشان نظر مشورتي خواستند ديگران چه بايد بکنند، بحث ثانوي است.
مسأله الهامات و تأييدات الهي يک مسأله است، مسأله وظايفي که هرکسي دارد، مسأله ديگري است. پيغمبر اکرم هم گاهي از مردم نظرخواهي ميکردند. قرآن ميفرمايد: «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ» (آل عمران – 159). علت اين مشورت مصالحي است که در مشورت و نظرخواهي وجود دارد و گاهي حتي بايد پيامبر به نظر ديگران هم عمل کند. اينها يک حساب ديگري است. اين دو باب است و نبايد خلط کرد؛ ولي معناي لزوم مشورت اين نيست که تأييدات خداوند وجود ندارد.
بله، اگر ايشان صلاح دانستند و راجع به يک امر اجتماعي يا موضوعي که بنده در آن سررشتهاي دارم، از من سئوالي کردند، بنده به خاطر اطاعت از ايشان، جواب ميدهم که آن چيزي که من از اين مسأله ميفهمم اين است؛ اما در نهايت، اختيار تصميم گيري با ايشان است. قرآن هم بعد از شاورهم نميگويد که هرچه آنها گفتند عمل کن، بلکه ميفرمايد بعد از مشورت، تو بايد تصميم بگيري و وقتي تصميم گرفتي، عمل کن به آنچه خدا به تو راهنمايي کرده و هيچ نگران نباش «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ». مرتبهاي از اين آيه درباره اولياء خدا، بندگان شايسته خدا و به خصوص درباره شخص مقام معظم رهبري، مصداق دارد.
در موضوع فتنه به اين نکته توجه کنيد که وقتي شما به ايشان ميگوييد «رهبر انقلاب»، اين راهبر و رهبر انقلاب بودن اقتضائاتي دارد. يعني وقتي ايشان رهبر انقلاب است مسئوليت دارد که انقلاب را حفظ کند و استمرار ببخشد. در حالي که فتنه يعني «انقلاب بيانقلاب»! فتنه يعني حرکتي که ميتواند انقلاب را از اساس نابود کند و دستاوردهاي آن را به کلي از بين ببرد، و طبعاً حساسيت رهبر انقلاب بايد نسبت به اين موضوع از همه چيز بيشتر باشد تا مبادا دستاوردهاي آن لطمه بخورد و مخدوش شود. اگر ايشان رهبر انقلاب هستند، بايد انقلاب را حفظ کنند. براي مسئوليت ايشان چه چيزي مهمتر از اصل و اساس و هويت انقلاب است؟
ايشان به عنوان رهبر انقلاب، بزرگترين مسئوليت را دارند و مسئوليت اصلي ايشان حفظ کيان و اصل انقلاب است. رهبر انقلاب بگذارد انقلاب را با يک فتنه و چند دروغ از بين ببرند؟ ايشان با آن فراست خدادادي و با آن تأييدات الهي، ميدانند که عدهاي در صددند تا شجره مبارکه انقلاب را تضعيف کنند و شايد فتنه گران انتظار دارند يک روز هم بخشکد و ريشه آن را بکنند؛ لذا با کمال قدرت تا آنجايي که بتواند سعي ميکند که اين کار انجام نگيرد و مباني انقلاب محفوظ بماند. مديريت ايشان در فتنه 88 هم نشان داد ايشان مؤيد به تأييدات الهي و امام عصر هستند و الحمدلله انقلاب را حفظ کردند.
9 دي: سال 97 انقلاب اسلامي 40 ساله ميشود. سؤال خيلي مهمي که الان در اذهان بسياري از خواص و تودههاي مردم وجود دارد اين است که صرفنظر از رفتار امامين انقلاب و عملکرد حضرت امام و حضرت آقا که به دلايل متعدد عقلي ميشود اثبات کرد کارآمد و مبتني بر تقوا و علم و عدالت بوده، به نظر شما آيا برايند حرکت نظام جمهوري اسلامي هم کارآمد بوده يا نبوده؟الان يک شبههاي مطرح است که نظام اسلامي، عليرغم همه موفقيت هايش، مثلاً در تحقق عدالت اجتماعي و مبارزه با مفاسد اقتصادي متناسب با آرمانهاي انقلاب موفق نبوده و برخي از ساختارها و بسياري از مديران امروز در شرايط ناکارآمدي به سر ميبرند. اين سؤال را دو بخشي عرض ميکنم؛ آيا اولاً ميتوانيم برايند حرکت نظام جمهوري اسلامي را کارآمد بدانيم و چرا، و نکته ديگر اينکه با اين مسير 40 ساله، آينده حرکت انقلاب را چطور جلو ببريم که کارآمدتر و موفقتر و منطبقتر بر آرمانهاي انقلاب اسلامي باشد؟
در باب بررسي کارآمدي نظام اسلامي مقدمتاً نکتهاي را خوب است توجه کنيم: يک طرز فکري در بين خيلي از روشنفکران يا نوانديشان وجود دارد که فکر ميکنند اگر در حکومتي، اولا برنامه صحيحي وجود داشته باشد - حالا برنامه که ميگويم از مباني فکري و ايدئولوژي گرفته تا برنامههاي اجرايي – و پايه فکري و نظري صحيحي داشته باشد، و ثانيا مجريان آن، انسانهاي صالحي باشند و خوب آن برنامهها را اجرا کنند، صددرصد نتيجه خواهد داد و سيستم و نظام کارآمد خواهد شد. يعني فکر ميکنند همه حوادث اجتماعي، مرهون دو عامل است: يکي داشتن فکر صائب و صحيح، و ديگري برخورداري از مجريان صالح و صحيح. بر همين اساس، تصور ميکنند اگر ديديم در يک نظامي، خطاهايي، اختلالاتي و يا کمبودهايي وجود دارد، يا آن فکر پايه با برنامههاي اجرائي صحيح نبوده يامجري نتوانسته آن را درست اجرا کند.
اين انديشه و تصور که فقط اين دو عامل مؤثر براي موفق شدن کافي است، به نظر من نه عقلاً صحيح هست و نه از لحاظ دين. اما عقلاً صحيح نيست را توضيح دهم؛ يک چيزي را همه ما معتقد هستيم که اسلام بالاترين ايدئولوژي است و کاملترين شخص نيز پيغمبر اسلام است که هم معصوم بوده و هم از او بهتر، کسي نميتواند اسلام را اجرا کند. آيا پيغمبر اکرم توانست وظيفهاي را که راجع به تبليغ اسلام داشت، در عالم تحقق ببخشد؟ آيا توانست جانشين خود را طوري به مردم معرفي کند که تخطي نکنند؟ آيا اين عدم تحقق، دليل اين است که يا اسلام غلط بوده يا پيامبر درست اجرا نکرده؟ آيا اين عقلاً صحيح است؟ پس ظاهراً ضلع سومي هم وجود دارد که مهم است.
اشکال کساني که فقط دو عامل فوق را مؤثر ميدانند اين است که ضلع سوم آن مثلث را فراموش کرده اند. ضلع اول، داشتن فکر صحيح و مباني نظري درست است و بعد از آن، برنامههاي عملي برخاسته از مباني و فکر منطقي و حساب شده و سنجيده است. ضلع دوم، مدير صالح و تواناست. يعني نيروي انساني که مجري اين طرح درست است و قوام آن طرح و برنامه به مديري است که مسئوليت آن را به عهده دارد. اين هم يک ضلع مهم آن است. ولي با اين دو ضلع، کارامدي محقق نميشود و ضلع سومي به نام مردم وجود دارد که بايد بپذيرند و عمل کنند. مردم در نگاه اجتماعي صحيح، گزينه انفعالي محض نيستند. اينطور نيست که يک فکر صحيحي بوسيله يک مجري اجرا شود و مردم هيچ کاره باشند. ضلع سوم اين است که مردم بايد طوري تعليم و تربيت و تزکيه شده باشند که اين فکر درست را بپذيرند و آمادگي براي پذيرش آن را داشته باشند و بخواهند که مجري صالح، آن ايده درست را عملي کند. حالا خود اين ضلع سوم چگونه شکل ميگيرد و چه مقدماتي دارد، ممکن است چند مرحله داشته باشد و هرکدام هم اسباب و شرايط خاص خودش را داشته باشد. ولي آنچه اين مثلث را تشکيل ميدهد هر سه ضلع است و مشکل سوم که منشأ برخي مشکلات و ناکارامديها و يا کارآمديهاست، خواست و تلاش مردم است.
پيغمبر، پيغمبر درستي بود. دين هم دين درستي بود اما همه مردم نخواستند. همه مردم که ميگوييم معناي آن اين نيست که 99% خواستند و 1% نخواستند؛ شايد عکس اين اولي باشد و شواهد زيادي در تاريخ از صدر اسلام تا حالا داريم که اگر مردم کاري را نخواستند، نشد. گاهي هم نخبگان و کساني که قدرتي در دست آنها ميآمد و ميبايست مجري صالحي باشند، خطا کردند و خطاي مجريان مياني و لايههاي بعدي، عامل ناکامي و عدم موفقيت حکومت اسلامي شد، و گاهي هم مردم نخواستند و همانهايي را انتخاب کردند که با هوسهاي خودشان سازگارتر است. معناي به نتيجه نرسيدن اين نيست که برنامه غلط بوده يا مجري بلد نبوده و مجري مثلاً ناکارآمد بوده است.
اين حقيقت درجات و مراتبي دارد و يک مرتبه آن هم در نظام مقدس اسلامي ما هست. طرح ما در نظام جمهوري اسلامي همان اسلام است و هيچ تغييري نکرده است. ما کسي بهتر از امام (رضواناللهعليه) نداشتيم که اسلام را بشناسد، هرچند ممکن است بگوييم شناخت او از اسلام به اندازه شناخت پيغمبر اسلام نبود. امروز هم جانشين او بهترين کسي است که اسلام را در همه ابعاد ميشناسد و از او بهتر سراغ نداريم. ممکن است در يک بعد، يک نفر تخصص بيشتري داشته باشد، اما مجموعاً ما کسي بهتر از مقام معظم رهبري نداريم، اگر هم هست لااقل ما نميشناسيم.
پس برنامه همان برنامه اسلام است و مجري هم شخص رهبري است که بهترين مجري و مدير است، اما آيا ضلع سوم کاملا محقق است؟ ضلع سوم زيردستان آن مسئول و مجري ارشد، يعني تودههاي مردم هستند، البته ميشود اين دو را از هم تفکيک کرد. بحثهايي هم وجود دارد که اولا رابطه دولت و مردم چيست، ثانياً نظام اسلامي و دولت چگونه تشکيل ميشود و آيا مجريان يک ضلع مستقلي هستند يا بخشي از ضلع مردم به حساب ميآيند!اينها بحثهاي فني است و الان به آن نميپردازيم.
به هرحال غير از خود مجري اصلي و مسئول ارشد اجرا که در نظام ما شخص مقام معظم رهبري به عنوان رهبر انقلاب هستند، و غير از خود قوانين و برنامهها که ضلع ديگر نظام اسلامي است؛ ضلع سومي در کار است و آن اراده و خواست و تصميم مردم در برهههاي مختلف است. دقت کنيد که اينگونه نيست که حرکت حکومت مثل حرکت مکانيکي باشد که اگر مجموعه عوامل و نيرويي به کار گرفته شد و مانعي هم نبود نيرو پيش ميرود و به نتيجه ميرسد، اينگونه نيست. نيرو اقتضاي حرکت دارد و مانع هم برداشته شده اما گاهي قابلي که بايد اين را بپذيرد، آمادگي لازم را ندارد، يا به تعبير طلبگي خودمان، ميگوييم غير از علت فاعلي، علت قابلي هم بايد صلاحيت قابليت داشته باشد و بايد صلاحيت و آمادگي پذيرش را داشته باشد. اگر مردم يک دورهاي توان اين را ندارند و يا دلشان نميخواهد و يا آمادگي آن را ندارند و يا شرايط پذيرش همه حرفهاي درست مجري صالح برايشان فراهم نيست، برخي امور يا نتيجه نميدهد يا نتيجه ضعيف است و کامل نيست.
9 دي: يعني شما براي تحقق کارآمدي، به قابليت پذيرش و همراهي مردم، سهم ويژهاي ميدهيد؟
کارامدي به اين موضوع بستگي جدي دارد که چه اندازه در مردم قابليت باشد. آنچه ما از اختلالات و اشکالات و ناکارامديها در نظام اسلامي ميبينيم، به عامل مجريان مياني و يا پذيرش مردم بستگي دارد. اين مسأله اختصاص به زمان غيبت هم ندارد، و در صدر اسلام و زمان حضور امام معصوم هم اختلالاتي در کشور اسلامي بوده و چه بسا از امروز خيلي بيشتر بوده است؛ داستان سيدالشهداء چه زماني واقع شد؟ در زمان کفر يا زمان اسلام؟ جنايتي در عالم از اين بزرگتر ميشد؟ اين نقص در برنامه بود يا در امام؟ بلکه مردم لياقت نداشتند. همانها که تا ديروز پاي منبر حضرت علي (عليه السلام) بودند شمشير به روي سيدالشهداء کشيدند و اين قاعده مهم عوض نشده است.
رگ رگ است اين آب شيرين وآب شور در خلايق ميرود تا نفخ صور
طبعاً اگر ميخواهيم به سمت کارآمدي بيشتر حرکت کنيم، بايد با آموزش و پرورش صحيح و نظام تعليم و تربيت کارآمد و فرهنگ سازي ديني و رفتارسازي انقلابي، مردم را با برنامه خوب دين و مجري صالحي مثل مقام معظم رهبري همراه کنيم.
9 دي: يک نکتهاي که با توجه به همين فرمايش دقيق حضرتعالي درباره لزوم وجود سه ضلع برنامه، مدير و مردم براي تحقق کارآمدي در اينجا مطرح ميشود، اين است که گاهي ضلع مردم مقاومت ميکنند و با آن نقشه راه همراهي نميکنند و اتفاقا بعد از اينکه سرشان به سنگ خورد، رهبر جامعه را متهم ميکنند که چرا او اجازه داد ما اين خطا را انجام بدهيم. مشخصا در تحميل حکميت صفين اين اتفاق افتاد. همان مردمي که تن به خواسته علي (عليه السلام) ندادند و او را مجبور به پذيرش حکميت کردند، بعدا گفتند که علي هم بايد توبه کند. در روزهاي اخير هم شاهديم که عدهاي بعد از شکست مذاکرات هستهاي و دستاورد تقريبا هيچ آن، از پشت تريبون رسمي ادعا ميکنند که هر تصميمي که گرفته اند با مهر تأييد رهبري و با امضاي ايشان بوده است. سئوال اين است که رهبر جامعه اسلامي تا چه اندازه وظيفه دارد در برابر مقاومت ضلع سوم و با خواست غلط مردم و مديرانش، همراهي کند.
جواب اين مسأله هم لابه لاي فرمايشات خودتان بود. مديريت اسلامي اقتضاء ميکند که مدير در ابتداي کار، طرح ايده آل را مطرح کند، اگر شرايط قبول و شرايط تحقق آن در جامعه بود، نعم الوفاق، آنها تحقق پيدا ميکند و آن هدف اصلي واقع ميشود ولي اگر نبود، مديريت اسلامي اقتضاء ميکند در مرحله بعد، مصلحت اقرب به آن را در نظر بگيرد و طرحي و راهي جايگزين را پيشنهاد کند تا جايي که براي اصل هدف، مشکل ايجاد نشود.
وقتي رهبر جامعه اسلامي ديد که مردم شرايط پذيرش آن طرح ايده آلي که خدا و پيغمبر خواستند را ندارند، بايد به فکر تحقق نتيجه اقرب به آن مصلحت باشد. چرا؟چون آن طرح اصلي و کامل فراموش نشود، حالا مردم اين دوره نميخواهند، شايد فردا ديگراني آن ايده کامل را بخواهند. دين که براي يک روز و يک سال نيامده، شايد ده سال ديگر، کساني پيدا شدند که کاملترين حرف را بخواهند، پس طرح کامل و متعالي نبايد فراموش شود.
اما در مقام عمل بايد کاري کرد که به اين طرح ايده آل نزديکتر باشد و بيشترين مصالحي را که ممکن است به وسيله اين مردم تحقق بخشيد، تحقق پيدا کند. اين مصلحت سنجي، هم يک بصيرتي ميخواهد و هم يک جامعيتي که بتواند هم اهداف را کاملاً درک کند و هم مراتب را دقيقا بشناسد. چه بسا اگر فردي بيظرفيت باشد، وقتي ديد حرف او را گوش نکردند قهر کند، برود و بگويد حالا که حرف من را گوش نداديد، هر کاري ميخواهيد بکنيد؛ ولي مدير اسلامي اينطور نيست. او حتي جان خودش را هم به خطر مياندازد تا بهترين و بيشترين مصلحتها تأمين شود. حکمت شهادت سيدالشهداء همين بود وجود امام معصوم آن هم مثل سيدالشهداء در جامعه چيز کمي نبود ولي وقتي ايشان حاضر شد آنجا بيايد و به شهادت برسد و حتي همه خانواده او هم در معرض خطر قرار بگيرند، اين معنايش اين بود که اين شهادت و اسارت يک مصلحتي براي امت اسلامي دارد که بيش از حضور ايشان ميتواند مؤثر باشد. يکي از آن مصالح اين است که امروز بعد از 1400 سال، آن مدل قابل اقتباس است و ديگران هم ميتوانند جاهايي ياد بگيرند و به آن عمل کنند. امروز در گوشه و کنار دنياي عالم اسلام، نداي لبيک يا حسين بلند ميشود و اگر آن جريان عاشورا نبود، اينها نميدانستند چه کار کنند.
امام حسين (عليه السلام) اين تخم را کاشت و درست است که خودش را فدا کرد اما اين بذر را افشاند و زمينه را فراهم کرد که بعد هم کساني بفهمند. حالا همه مردم هم متوجه نشدند هر اندازه بشود، و هرچه بيشتر و هر اندازه ممکن است کساني هدايت شوند و برنامه اسلام را تحقق ببخشند بهتر است.
بنابراين نبايد انتظار داشت که وقتي رهبر معظم انقلاب چيزي ميفرمايند و درست عمل نميشود، ايشان قهر کند برود بگويد حالا که نشد هرکاري ميخواهيد خودتان بکنيد، نه ايشان رها نميکند بلکه ميايستد و مصلحت مرتبه بعدي را تحقق ميبخشد. اگر تا اندازهاي امکان داشته باشد، خودش اجرا ميکند و اگر نشد، آخرش لااقل طرحي ميريزد که بعد از 50 سال ديگر اين طرح قابل اجرا باشد و يک روزي مردم بيدار شوند، و زمينه آن را فراهم ميکند و کاري ميکند که آن عامل بيداري 50 سال ديگر تحقق پيدا کند، و بالاخره اين اهداف هر اندازه ممکن است بيشتر تحقق پيدا کند.
9 دي: مراحل طي شده در موضوع برجام را هم به همين شکل ميبينيد؟
در موضوع اخير هستهاي و مسائل مشابه آن، ايشان طرح ايده آل و کلي درست را مطرح کردند، و در مرحله بعد با اعلام خط قرمزهايي، مصلحت اقرب را فرمودند و مانع اشکالات بيشتر شدند، و در نهايت حداکثر کاري که براي آگاهي بخشي افکار عمومي ممکن بود را انجام دادند؛ اما اگر کسي ريگي در کفش نداشته باشد، خوب ميفهمد که بهترين مديريت را ايشان در اين زمينه انجام داد و اشکالات پيش آمده، متوجه رهبري نيست. رهبر انقلاب تذکرات لازم را داده بودند ولي اين افراد توجه نکردند. به هرحال روشن است که رهبر انقلاب درست فکر کردند و درست عمل کردند و ميشود يکايک تصميمهاي ايشان را بررسي کرد.
دقت کنيد که اگر ايشان گفته بود مطلقاً با آمريکا مذاکره نکنيد، فردا هر نقصي در اين کشور پيدا ميشد اين افراد ميگفتند تقصير آقاست و ادعا ميکردند ما خواستيم کشور را با مذاکره اصلاح کنيم اما ايشان نگذاشت؛ آقا فرمود بسم الله گفتيد ميخواهيم برويم، ما شما را نصيحت کرديم و به شما گفتيم نتيجهاي ندارد ولي رفتيد، امتحان کرديد و ديديد چه شد و مذاکره بيفايده بود. اين تجربهها زمينه ميشود براي اينکه وقتي نتيجه منفي آن معلوم شد، آنوقت همه بفهمند راه مذاکره با شيطان غلط بود و سعي کنند اين مسير را تکرار نکنند؛ خب، چه حکمتي از اين بالاتر؟!
ايشان اول اجازه دادند تا مسير خوشبينانه دولتيها در اين دور از مذاکرت طي شود تا نگويند نگذاشتندو اگر نقصي هست، از رهبري و نظام است. الان خود آنهايي که بيشترين تلاش را براي تصويب اين برجام کردند، خود اينها ناچار هستند به شکست آن اعتراف کنند. گاهي دلشان نميخواهد اعتراف کنند ولي کار از کار گذشته و ديگر جايي براي انکار باقي نمانده است و دارند به شکست فرايند اعتماد به آمريکا اعتراف ميکنند. اينها همه از مديريت صحيح رهبري است که ما بايد خدا را براي هر يک از اينها هزاران بار شکر کنيم. اگر هم عدهاي متوجه اين موضوع نشوند، روزگاري خواهند فهميد که چرا ايشان اين واژه را انتخاب کرد، با اينکه ميتوانست چيز ديگري بگويد؛ ولي وقتي ما در فرمايشات ايشان دقت کنيم واقعاً مواردي هست که انتخاب کلمات دقيق است. اينها الهامات الهي است و سرّ همه اينها هم بندگي است. ايشان براي خودش چيزي نميخواهد، بلکه وظيفهاي از طرف خدا دارد که ميخواهد انجام دهد. ديگران هرچه ميخواهند، بگويند و البته خدا هم ايشان را تنها نميگذارد. مردم حرف کساني که اشتباهات و شکستهايشان را به گردن رهبري مياندازند نميپذيرند، و رهبر انقلاب امروز آبرومندترين فرد جهان اسلام هستند.
9 دي: همه ما مواضع مقام معظم رهبري را ميشنيديم که ايشان به مذاکرات با آمريکا خوش بين نيستنداما خيليها فکر نميکردند عليرغم چرخش و تمايلي که دولتيها نسبت به غرب و آمريکا دارند، نتيجه برجام تقريباً هيچ بشود يعني اين همه تمايل نشان دادند اين همه چرخش نشان دادند براي اولين بار گفتوگوي تلفني شد، قدم زدند، دست دادند، رسانه هايشان خيلي بزک کردند، حتي تعبير رئيسجمهور مؤدب و باهوش توسط آقاي روحاني براي اوباما به کار رفت با همه اينها ميبينيم که نتيجه براي اين همه چرخش، تقريبا هيچ بوده است. واقعاً خود حضرتعالي هم پيشبيني ميکرديد که آمريکاييها در برابر اين همه چرخش، کف دست آقايان را خالي بگذارند؟ پيشبينيها اين بود که حداقل يک مقدار با اين جريان همراهي ميکند و امتياز ميدهد تا بيآبرويي براي جريان کدخداپرست پيش نيايد.
من چه کسي هستم که در اين زمينه پيشبيني کنم؟ بنده تخصصي در اين کارها ندارم اما به استناد خط مشيي که رهبر انقلاب تعيين فرموده بودند، مطمئن بودم که اين مذاکرات نتيجه مطلوبي نخواهد داشت و اين مشکلات قابل پيشبيني بود. معلوم بود که مذاکره با شيطان و اعتماد به وعدههاي او کاملا غلط است. البته نتيجه مطلوب آن همين است که ديگران بفهمند اشتباه کردند و حالا اگر اين زمينه در آنها باشد، سعي کنند ديگر اين اشتباه را تکرار نکنند که البته معلوم نيست اين تا چه اندازهاي باشد «وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ» (انعام- 28) متاسفانه برخي اگر در شرايط مشابه قرار بگيرند، مجددا همان اشتباهات را تکرار ميکنند.
از نظر حضرت امام (رحمت الله عليه) مسأله دشمني با آمريکا به عنوان رأس عالم استکبار، امري تقريبا مشخص است؛ براي همين ما ميبينيم که ايشان از همان ابتدا با کساني مثل ملي گراها که به آمريکا خوش بين بودند اختلاف داشتند.
در اين طيف هم عدهاي بودند که رسماً به آمريکا تعلق خاطر داشتند و از اظهار اين موضوع ابايي نداشتند ولي جماعتي هم هرچند در ظاهر با انقلاب و امام همراهي ميکردند اما در باطن خودشان منافقانه اهل کنار آمدن با آمريکا بودند. در همان ايام دفاع مقدس من خودم از برخي شخصيتهاي طراز اول امروز شنيدم که ميگفتند که ما تا کي بايد با آمريکا بجنگيم! همينها طراحي کردند و جام زهر را به امام نوشاندند و الان هم به اين کار افتخار ميکنند.
عدهاي از مسئولين نه فقط امروز که در زمان امام هم موضعگيريهاي انقلابي و علني امام عليه آمريکا و ابرقدرتها را مسخره ميکردند و آن را تندروي و افراط ميدانستند. همينها معتقد بودند که ما بايد آداب ديپلماسي را در برابر اين دشمنان رعايت کنيم. اين نشان ميدهد که اينها از ابتدا با امام همفکر و همراه نبودند. براي همين ميبينيم که دنبال حذف شعار مرگ بر آمريکا هستند.
البته در بين اينها کساني هم هستند که با اصل انقلاب مخالف نيستند اما دستگاه محاسباتي آنها تغيير کرده و مواضع امام و رهبري و حتي مواضع انقلابي مردم عليه آمريکا را ناشي از احساسات ديني ميدانند ولي معتقدند که اين احساسات ديني، ضامن مصلحت کشور نيست و اگر ما عاقلانه فکر کنيم و مصالح کشور را در نظر بگيريم، بايد اين سياستها را تغيير بدهيم براي همين مذاکره با آمريکا را از افتخارات خودشان ميدانند. اينها معتقدندکه در سايه مذاکره با آمريکا ميتوانند مشکلات را حل کنند در حالي که اين خوش خيالي و سادهانگاري است.
9 دي: مقام معظم رهبري در نامه تأييديه مشروط برجام خطاب به رئيسجمهور در بند دوم خطاب به آقاي روحاني ميگويند با توجه به حضور حضرتعالي در مناصب مختلف و حساس، طبعا بايد دانسته باشيد که آمريکا قابل اعتماد نيست، سئوالم اين است که چطور ميشود که اين چرخش در برخي به وجود ميآيد که بر خلاف تودههاي عمومي مردم که بدبيني دشمن را عميقا درک ميکنند، اين خواص خوش بين ميشوند؟
در حقيقت اين سؤالي روان شناختي است و روان شناسان بايد جواب بدهند. اين موضوع در افراد زياد واقع ميشود. همه ما گاهي عليرغم اينکه تجربه يک موضوع را داريم اما باز خلاف آن عمل ميکنيم. گاهي ميدانم اين کار بد است ولي انجام ميدهم. اينکه سرّ آن چيست و چه عامل رواني باعث اين ميشود را بايد روان شناسان جواب بدهند. اما از نگاه بنده، حقيقت اين است که ما يک تمايلات نفساني داريم که وقتي عادت شد، ديگر مخالفت کردن با آنها مشکل است و آنجا که حقايق با آن تمايلاتِ نهادينه شده، تزاحم پيدا ميکند، مخالفت کردن با آن تمايلات منفي خيلي مشکل است. ريشه قضيه اين است و علت اينکه اين تمايلات منفي رشد ميکند آن است که اصولاً امثال ما نسبت به بعضي حقايق ديني که جنبه ماوراء طبيعي دارد اکثراً ضعيف هستيم. تنها شخص x يا y نيست، بنده و جنابعالي هم هميشه روي عوامل عادي و طبيعي خيلي دقيق حساب ميکنيم، برنامهريزي ميکنيم، پول خرج ميکنيم، وقت ميگذاريم، و انواع تلاشها را ميکنيم، اما چند درصد هستند افرادي که روي عوامل غيرطبيعي و ماوراء طبيعي الهي هم يک حسابي باز کنند؟ در حدّ اطلاع من، در بين نخبگان کشور، و کساني که مدير هستند، نخبه هستند و در معرض اين مسأله هستند کمتر از يک درصد است. اکثرا همه جور حسابي ميکنند، غير از حسابهاي معنوي! گاهي به اين حرفهاي معنوي ميخندند که اين مقدس بازيها چيست، اين حرفها خرافات است! بعضي از همين مسئولين اصلي نظام اين رامي گويند؛ ما در دورهاي رئيس مجلسي داشتيم که بعضي امور معنوي را صريحاً ميگفت خرافات است. کساني ديگر هستند که به زبان نميگويند اما عملاً ميگويند؛ حاضرند پول خرج کنند و بودجه بگذارند براي اينکه باران مصنوعي درست کنند و باران ببارانند، اما حاضر نيستند بگويند يک نماز استسقاء بخوانيد. جالب آنکه زندگي آنها هم از همين راه دين تأمين شده و عمامه و لباس آنها از همين پول است، اما موقع عمل به دين، باورشان نيست. هزينههاي سنگيني ميکنند که اين تکنولوژي را ياد بگيرند که ابر و باران مصنوعي ايجاد کنند - حالا چندبار در اين کشور ابر مصنوعي عمل کرده، و چقدر هزينه آن بيش از نفع آن بوده نميدانم، اما خيلي زياد نبوده و گرنه ادامه ميدادند - ولي بعد معنوي مديريت را فراموش کردهاند.
اينکه شما ميفرماييد چرا با وجود علم به نتيجه کار، باز هم بر اشتباه خود اصرار ميکنند، علتش اين است که اينها از اول هم فقط روي عوامل سياسي و مادي انقلاب اسلامي حساب کردند، و به آنچه شرايط اقتصادي و مادي جامعه ايجاب ميکرد، توجه داشتند. آنها فقط نگرانيهايي که مردم از نامردميهاي دستگاه پهلوي داشتند و فقر و گرفتاري و بيماري که در جامعه وجود داشت، را عامل انقلاب ميدانستند. اگر از آنها بپرسيد که عامل پيروزي انقلاب چه بود، دو مورد را ذکر ميکنند؛ زورگوييهاي دربار و نامردميها و ظلمهايي که شاه ميکرد و فقر و بدبختي که مردم مبتلا بودند. در صورتي که تفسير صحيح امام و علماي دين يک چيز ديگري است و اينکه عوامل ديگري هم نقش داشت. تفسير علما و امام متخذ از اين است که «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» (قصص – 5) اينها «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا» بوده اند! 70 سال بزرگترين ظلمها را به علما و مردم و روستائيان کردند، خدا خواست که «الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا» سرکار بيايند، و اراده خدا بر اين قرار گرفت که همين آخوندهايي که بيشترين مظلوميت را در دوران پهلوي کشيدند، مصداق «نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» باشند و آمريکاي متکبر را لجن مال کنند و به زانو در بياورند، ولي ماديون و مادي انديشها از اين حرفهاي قرآني و معنوي سرشان نميشود. اينها فکر ميکنند براي حفظ انقلاب فقط بايد رونق اقتصادي پيدا شود تا مردم با نظام موافق باشند ولو اعتقادي به اسلام هم نداشته باشند!براي همين با وعدههاي اقتصادي مردم را دلخوش و اميدوار ميکنند تا به آنها رأي بدهند تا اميد به رونق اقتصادي داشته باشند و هيچ چيز ديگري از معنويات و فرهنگ اسلامي مطرح نيست، حتي ميگويند دغدغه آخرت مردم را هم نداشته باشيد و به بهشت و جهنم مردم کاري نداشته باشيد! حالا اقلاًاي کاش براي حفظ ظاهر ميگفتند رونق اقتصادي باشد و ضمناً آخرت شما هم خوب ميشود، ولي وقيحانه ميگويند دغدغه آخرت مردم را نداشته باشيد و تنها مشکل کشور، نبود رونق اقتصادي است و ما هستيم که ميخواهيم اين کار را بکنيم.
اين روحيه ماديگرايانه چيزي نيست که تمام شود، بلکه فردا به رنگ ديگري ظاهر خواهد شد. اين تبليغات به شيوه آمريکايي است و همين کاري است که ترامپ در آمريکا ميکرد. شعارهايي مطرح ميکرد که مردم خوششان بيايد و به او رأي بدهند. در ايران هم عدهاي همين تفکر را دارند، و سوژههاي آنها و حرفهاي آنها همينهاست. اينها هم فعاليتهاي تبليغاتي خود را از آنها اقتباس ميکنند و ميگويند شعاري مطرح کنيم و يک حرفي بگوييم که مردم خوششان بيايد و بيايند رأي بدهند!همين! اما اينکه خدايي هم در کار هست و پيغمبري و حقي، ميگويند: اين حرفها چيست؛ اين مقدس بازيها را کنار بگذاريد! گاهي کساني که خودشان ميبايست مدافع تقدس باشند، گفتند مقدس بازيها را کنار بگذاريد. طبيعي است وقتي بينش اين افراد اين است، براي فريب دادن مردم حرفهايي ميگويند اما ته دل آنها اين است که ما بايد چهار سال روي اين صندلي بنشينيم، و به هر قيمتي شده اين کار را ميکنند. ميگويند در فلان کار و فلان پستي که داشتيم 30 سال تجربه داريم، 16 سال فلان پست را داشتيم، و از اينها بايد استفاده کنيم و اين شعارها را مطرح ميکنيم، اينگونه حرف ميزنيم، اينگونه با مردم رفتار ميکنيم، اينگونه به ديدن خانوادههاي شهداء ميرويم، تا مردم دلشان گرم شود و کارهايي ميکنند تا مثلا مردم را فريب دهند.
در حالي که ما اگر بخواهيم کشور را اصلاح کنيم، بايد برگرديم و آن اسلام پاک و اسلام ناب را ياد بگيريم؛ هم خودمان يکبار ديگر مسلمان شويم و هم به ديگران عرضه کنيم که خدايي در کار است و خدا دروغ نيست. خدا بايد به عرصههاي سياسي ما بازگردد تا کشور اصلاح شود.
9دي: يکي از مهمترين عرصههايي که ميتواند روند حرکت انقلاب اسلامي را تحت تأثير قرار دهد انتخابات سال 96 است و متأسفانه يک حرکت گفتماني واحد در جريان خودي ديده نميشود تا بشارت اين را بدهد که ان شاءالله جريان غرب گرا مديريت را به دست نخواهد گرفت. اولويت گفتماني حزب الله و جريان انقلابي و نيروهاي ضد غرب گرايان و ضد ليبرالها چه بايد باشد؟ آيا تمرکز بايد بر فساد ستيزي باشد، بر ترويج فرهنگ ديني باشد کدام يک از آن عناوين امروز اولويت انقلاب اسلامي و حرکت جريان انقلاب اسلامي در انتخاب 96 هست؟
اولين کاري که براي انتخابات 96 ضروري است انجام دهيم آن است که بايد سعي کنيم مطرح کردن شعارها و گفتمانها، از قبيل يک ابزار سياسي صرف براي جلب آراء نباشد. نبايد براي اينکه ما آراء مردم را به دست بياوريم يک نوع فريب کاري و حقه بازي انجام دهيم. اگر شعاري مطرح ميکنيم نبايد فقط با هدف جذب مردم باشد و بعد هر کاري دلمان خواست بکنيم؛ کاري که در همه دنيا ميکنند و نمونه بارز آن در آمريکا هست. همه دنيا و همه عالم ديدند چه فريبکاريهايي ميکنند و شاگردهاي آنها هم در کشورهاي ديگر و همين کشور خود ما گاهي همين روشها را دنبال ميکنند. البته براي توجيه رفتار خودشان، ميگردند يک چيزي هم پيدا ميکنند و اسم آن را ميگذارند اصول علمي! ميگويند بايد روان شناسي جامعه را بدانيم و ببينيم مردم به چه چيزي ميل دارند و همان را شعار انتخاباتي خود کنيم تا مردم جذب ما شوند و رأي بدهند. اگر ما هم خداي ناکرده قرار است اينطور باشيم که با ديگران فرقي نداريم؛ ما هم ميشويم يکي از آنها؛ چه تفاوتي خواهيم داشت؟ در اين صورت راه يکي است، هدف يکي است، ابزار هم يکي است. ابزار فريب دادن مردم است، راهش هم طرح اين شعارهاست. ما هم شبيه يکي از آنها ميشويم و براي اينکه آنها رأي نياورند ما هم بايد حرفهايي را مطرح کنيم که مردم دوست دارند! ببينيم زور ما بيشتر است يا آنها؟ ما بهتر ميفهميم يا آنها؟ ببينيم چه کسي برنده ميشود و نوبت چه کسي ميشود و شانس چه کسي است که برنده انتخابات شود! اگر اين باشد که خيلي بد است و بايد از اين شيوه کار انتخاباتي اجتناب کنيم و از اين کارها هرگز نبايد بکنيم.
اما اگر حضور ما براي اين است که براي خدا کار سياسي کنيم و بناي ما بر اين است که بندگي خدا کنيم و آنچه را خدا ميخواهد در جامعه تحقق ببخشيم، بايد ببينيم خدا الان چه چيزي دوست دارد و آنچه را که خدا و ولي خدا دوست دارد، آن را مطرح کنيم و آنچه هم توان داريم به پاي آن بريزيم؛ اما اينکه نتيجه چه ميشود، ما مسئول آن نيستيم. تلاش الهي در سياست، وظيفهاي است که ما بايد براي تحقق اهداف الهي انجام دهيم، و حتي زماني هم بايد جان خود را در اين راه فدا کنيم، کما اينکه ائمه اطهار جان خود را فدا کردند. معناي کار انتخاباتي اين نيست که هرچه ديگران مطرح ميکنند حتماً ميشود، يا ما چيزي را بگوييم که ميشود و اگر شدني نيست مطرح نکنيم، يا راهي را بايد برويم که حتماً خريدار داشته باشد و اگر يک راهي مشتري و خريدار آن کم است، مطرح نکنيم. منطق امام علي (عليه السلام) اين نيست؛ علي (عليه السلام) ميفرمايد: «لاتَسْتَوحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أهْلِه» مشتري راه حق کم است و شما وحشت نکنيد. دقت کنيد، حضرت نميگويددر اين راه نرويد، بلکه ميگويد برويد ولي وحشت نکنيد. يعني آنقدر سخت است و طرفدار آن کم است که جا دارد آدم وحشت کند. «لاتَسْتَوحِشُوا» اگر بگرديم يک شعاري مطرح کنيم که حتماً مردم بيايند، و يک کسي را معرفي کنيم که حتماً به آن رأي بدهند، اين کار با اين منطق نميسازد. اما اگر بگوييم يک چيزي را مطرح کنيم که خدا خوشش بيايد و وظيفه ما باشد و بتوانيم در محضر خدا جواب دهيم و ان شاءالله زمينهاي باشد که روزي از اين شعارهاي خوب استفاده شود و بفهمند که ديگران اشتباه کردند و حق همان بود که ما ميگفتيم، اين بينش ديني درست است. سيره ائمه ما هم همين شيوه سياست ورزي بوده؛ البته گاهي تقيه هم ميکردند و در ظاهر اهداف خود را صريحاً نميگفتند، چون اگر صريح ميگفتند، همين اندازه و همان چند نفر هم باقي نميماندند، چرا که در مديريت بايد مراتب را در نظر گرفت.
بنابراين اولاً بايد صادقانه منتظر باشيم تا نسبت به جهت گيري کلي يک اشارهاي از مقام معظم رهبري باشد. چون ما ايشان را خبرهترين افراد در مصالح جامعه و درک اسلام و رهبري جامعه اسلامي ميدانيم، و ثانياً بر اساس آن جهت گيري کلي که منطبق بر رفع نيازهاي جامعه و حفظ عظمت اسلام است، روشهاي اسلامي و ديني را براي رسيدن به نتيجه انتخاب کنيم و هدفمان هم رضاي خدا باشد.
9 دي: طبعا رهبر انقلاب ورود مصداقي که نخواهند کرد، چطور ميتوانيم انتخاب خودمان را با آنچه رهبري ميخواهد، منطبق کنيم؟
ايشان البته ورود مصداقي نميکنند و مصلحت را در اين ميدانند، ولي نشانهها و شاخصهايي که بيان ميکنند، شرايط را براي انتخاب ما مشخص ميکند. گاهي آنقدر شرايط را مشخص و روشن هم بيان ميکنند که مصداق آن هم خودبخود براي اهل تأمل و تدبر روشن ميشود. ايشان کليات و خطوط اصلي را هميشه گفته اند و اين دوره هم خواهند گفت. ما موظفيم شرايط ماههاي آينده را در نظر بگيريم و واقعبينانه و بر اساس تجربهاي که در طول اين چهل سال اندوخته ايم توجه کنيم و بدانيم با چه کساني چگونه صحبت کنيم که مصلحت اسلام بهتر تأمين شود، و چه کساني ميتوانند در راه آن هدفي که ما آن را هدف اسلام ميدانيم، بيشتر همراه ما باشند. ضمن آنکه عاقلانه نيست که تجربههاي منفياي که بارها تکرار شده را باز يکبار ديگر تکرار کنيم. بايد از تجربههاي چند انتخابات اخير استفاده کرد.
9 دي: الان مثلاً درباره روش با توجه به اتفاقاتي که در دورههاي قبل افتاده است بعضيها همچنان قائل به اصالت وحدت هستند و ميگويند ما بايد وحدت کنيم و اگر وحدت نباشد، اينطور ميشود يا آنطور ميشود. حضرتعالي در مورد اين موضوع در سالهاي گذشته و مقاطع خودش، خيلي خوب تبيين کرديد. آيا همچنان شما قائل به همان هستيد که الزاما وحدت اينجا اصالت ندارد بلکه در يک رفتار سياسي و تصميمگيري جمعي، بستگي به شرايط و مباني و نکات ديگري که فرموديد بايد تصميم گرفت يا قائل هستيد در اين دوره بايد احتياط کرد. ميخواهيم نظر شما را بدانيم. به عبارت ديگر همچنان معتقديد که اول بايد روي شاخصهها و مباني وحدت کرد نه مصداق.
بنده البته هم چنان بر نظر قبلي هستم. فکر ميکنم ما نبايد به برد و باخت اصالت بدهيم. بلکه در درجه اول بايد هدفمان حفاظت از يک سري ارزشها باشد. در اين منطق نه تنها احتمال پيروزي ظاهري بيشتر است بلکه اگر هم در ظاهر شکست خورديد، احساس خسران نميکنيد چون هدف اصلي احياي يک سري از ارزشها بود. مثال سادهاش داستان امام حسين(ع) است. آيا اباعبدالله عليهالسلام در واقعه عاشورا شکست خورد؟ ايشان بزرگترين پيروزي را داشت و الان اگر از اسلام حرفي هست، به برکت خون ايشان است، و هرچند که در ظاهر شکست خورد، ولي يک مجموعه از ارزشها باقي ماند.
اگر ما در انتخابات و فعاليتهاي سياسي با نگاه اول وارد شويم آن وقت است که کمکم هدف هم وسيله را توجيه ميکند و همه چيز برايمان ميشود پيروزي ظاهري. ولي ما اينطور معتقد نيستيم، ما نميخواهيم فقط براي برنده شدن ظاهري در انتخابات وارد کار سياسي شويم، هدف اصلي ما پيروزي يک سري از ارزشها و باورهاي اسلامي است، که يکي از راههاي رسيدن به اين هدف اين است که فرد اصلحي رئيسجمهور کشور شود. در انتخابات چهار سال قبل هم هدف ما احياي فرهنگ ديني بود و ميخواستيم در مقابل تفکري که سازشکارانه و بر اساس منفعت طلبي شعار ميداد، از اصولي حمايت کنيم. الان در باره آن شعارها چه قضاوتي ميشود؟
اگر در انتخابات همه کانديداها فقط از مسائل اقتصادي و تحريم بگويند، و کسي از شعارهاي انقلاب و استکبارستيزي سخن نگويد، چه ميشود؟ غير از اين است که خواهند گفت اين انقلاب پايان يافته چون ديگر کسي از شعارهاي اصيلش سخن نميگويد؟ اتفاقا امروز اگر کسي صادقانه از شعارهاي انقلاب سخن بگويد و عملکرد گذشتهاش هم نشان دهد که ميتواند به آنها عمل کند، و اگر کسي صادقانه از اسلام و مباني اسلامي سخن بگويد، مردم بيشتر اقبال ميکنند. بنده قبلا اين را گفته بودم و هنوز هم معتقدم که وظيفه ما همين است، يعني اگر همه شعارهاي اسلام و انقلاب را فراموش کنند ما بايد کانديدايي معرفيکنيم که از ارزشهاي انقلابي حمايت کند، حالا چه اين کانديدا پيروزشود و چه نشود. در اين مواقع، طرح مسائل انقلاب و دفاع از آنها خودش يکي از اهداف است. اگر هم کسي دنبال نتيجه است، وقتي همه شعارهاي اصيل انقلاب و اسلام را در انتخابات فراموش کردند، طرح اين شعارها و دفاع از آنها خودش ميشود نتيجهاي که بايد به آن رسيد.
9 دي: مقام معظم رهبري در جلسهاي با يکي از کساني که به عنوان کانديدا مطرح بودند، به ايشان توصيه کردند که براي پرهيز از ايجاد دوقطبي در انتخابات، در انتخابات سال بعد وارد نشوند، سئوالي که پيش ميآيداين است که مگر انتخابات تک قطبي هم ميشود؟ هر انتخابي بطور طبيعي دوقطبي خواهد شد. به نظر شما مقصود ايشان از اين دوقطبي چيست؟
اگر منظور شما اين است که بنده از نظر واقعي و قلبي ايشان اطلاع دهيم، جوابش اين است که بنده از آن خبر ندارم، اما اگر منظور شما اين است که برداشت ما از فرمايش ايشان چيست، آنچه بنده ميفهمم اين است که ايشان پيشبيني ميکردند که در يک شرايط خاصي روند انتخابات به سمتي خواهد رفت که فضاي احساسات بر فضاي تعقل در انتخابات غلبه پيدا خواهد کرد و اين دو قطبي احساسي فضايي ايجاد خواهد کرد که در نهايت انتخاب مردم دائر مدار دو نفري ميشود که هيچ کدام صلاحيت کافي را ندارند، و اين به ضرر کشور است و مصلحت اين است که زمينه باز باشد، افراد ديگري که صلاحيت دارند مطرح شوند تا به دور از فضاي احساسي انتخاب نهايي صورت بگيرد. فکر ميکنم مصلحت کشور اين است که امر دائر مدار بين دو نفري نشود که درست نقطه مقابل يکديگر باشند، زيرا اين وضعيت مفاسدش طبعاً بيشتر است. ايشان ميخواهند اگر مردم خواستند واقعاً آن کس که اصلح هست را انتخاب کنند، زمينه با ايجاد يک فضاي معقول فراهم باشد. فکر ميکنم اين دو قطبي بودن مضر و منفي، معنايش اين نيست که رقابت نباشد، زيرا طبعاً و نهايتاً و حتماً بايد فضا انتخاباتي باشد. طبعا در آخر ميان دو نفر که اکثريت نسبي دارند، دوقطبي خواهد شد. مصلحت ايجاب ميکند فضايي ايجاد شود که افراد داراي صلاحيت بتوانند خودشان را مطرح کنند و حرفشان در يک فضاي منطقي و غير احساسي شنيده شود. البته ايشان به خاطر رعايت مصالحي، عبارتهايي بکار گرفتند و از ادبياتي استفاده کردند که حتي المقدور احترام اشخاص محفوظ باشد و بيجهت درباره کسي تعبير سوئي به کار برده نشود.
9 دي: سال 92 که ما خدمت حضرتعالي رسيديم و اين گفتوگو را داشتيم، چون دولت فعلي تازه روي کار آمده بود و حدود 5 ماه از فعاليتش ميگذشت و روند مذاکرات هستهاي و چرخش نسبت به غرب در اين دولت مشهود بود، حضرتعالي در پاسخ به سئوال ما که آيا اعتقاد ايدئولوژيک اين دولت به کدخداپرستي است، فرموديد که اين بيشتر نتيجه محاسبه غلط در دولت مردان است تا از سرخيانت به آرمانهاي انقلاب. ميخواهم بدانم الان که سه سال و نيم از عمر دولت گذشته و ما شاهد مواضع مختلف اين دولت هستيم که گاهي در تقابل با مواضع رهبري هم هست، چگونه بايد با اين رفتارها مواجهه داشته باشيم؟
بايد عين آن عبارات را دوباره ببينم تا دقيق بحث کنيم؛ اگر گفتم اين گرايشها دليل اين نميشود که طرف خائن است، فقط مقصودم اين بود که اين دليل خيانت نيست؛ يعني احتمال هست که خيانت باشد يا غيرخيانت هم ممکن است باشد. صرف اصرار بر برخي حرفها دليل اين نميشود که فرد از روي خيانت ميگويد؛ ممکن است از روي کج فهمي باشد يا تشخيص او غلط باشد. گاهي هم به خاطر مصالح اجتماعي است که طرف در جايگاه مديريتي طوري موضع ميگيرد که بتواند کارش را جلو ببرد. ما هم شرعا نميتوانيم قصاص قبل از جنايت کنيم. ميبايست تعبيري به کار ببريم که ضمن اينکه متهم نميکنيم احتمال آن را نفي نکنيم.
اين يک واقعيت است که خطاهايي که به خصوص در امور اجتماعي واقع ميشود و در تعبير ديني فتنه ناميده ميشود منشأ آن يا جهل است يا هواي نفس، و سومي هم ندارد. اميرالمؤمنين ميفرمايند: «إنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَن أهْوَاءٌ تُتَّبَعْ وَ آرَاءٌ تُبْتَدَعْ يخَالَفُ فِيهَا کِتَابُ اللهِ وَ يتَوَلَّي عَلَيهَا رجالٌ رِجَالاً عَلَي غَيرِ دِينِ اللهِ» (همانا آغاز پيدايش فتنه يا پيروي از هواهاي نفساني است يا بدعتهاي در دين... . )؛ از اين دو حالت خارج نيست. بنابراين بهترين خدمت به جامعه، مخصوصاً براي فرهيختگان و خواص و کساني که اهل فکر يا اهل قلم هستند، روشنگري است؛ آدم متفکر بايد زمينه را فراهم کند که مردم بهتر بفهمند و اگر ميخواهند هر راهي بروند آگاهانه راه را انتخاب کنند. کاري که همه انبياء کردند همين بود؛ اما با چه ادبياتي و با چه لحني؟ شرايط فرق ميکند، گويندگان و نويسندگان فرق ميکنند، موقعيت افراد فرق ميکند، چه زباني باشد که بيشتر مورد قبول واقع شود و آدمهاي بيطرف از آن زده نشوند. اگر آدم حرف خود را با يک فحش شروع کند، هرکس ميبيند اول آن فحش هست آن را کنار ميگذارد؛ هيچ کس از فحش خوشش نميآيد. چرا آدم اين کار را بکند؟ اما اگر آدم حرف را منصفانه شروع کند و بعد ايراد و اشکال را دقيق باز کند، به طوري که هر کس منطقاً بتواند بفهمد، احتمال تأثير اين بيشتر است. چرا آدم اين کار را نکند؟ اگر قصد ما روشنگري است بايد سعي کنيم بهگونهاي که مردم بهتر روشن شوند سخن بگوييم. نه قصد ما انتقام گيري باشد و نه نفسانيت ديگري.
در ميان کارهايي که احتمالاً مرتبهاي از آن از ما ساخته باشد، مهمترين راه، بيان حقايق و روشنگري براي مردم است و بايد سعي کنيم ادبياتي انتخاب کنيم که اين هدف را بهتر تحقق ببخشد؛ مردم بهتر بفهمند تا هر راهي را ميخواهند انتخاب کنند. کاري که خدا ميگويد کار خداست، «إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» (انسان – 3)و «فَمَن شَاء فَلْيؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيکْفُرْ» (کهف – 29) بنابراين هدف ما بايد روشنگري باشد و کاري کنيم مردم بهتر بفهمند؛ سطح فکر آنها بالا بيايد و ارتقاء فرهنگي پيدا کنند؛ به فرمايش آقا بصيرت آنها افزوده شود و خودشان بتوانند تشخيص دهند. اگر اين خدمت را بکنيم با هيچ خدمتي قابل مقايسه نيست. بنابراين مواضع اين افراد را که ميشنويم الزاماً نميشود گفت خيانت است؛ گاهي خيانت است و از روي تعمد است، و گاهي جهل و نفهمي و کژفهمي است.
9 دي: يکي از مهمترين دغدغههاي حضرت آقا بحث تحول در حوزههاي علميه است. در عرصههاي دانشگاه که بحث علوم انساني اسلامي محقق نشد و آن وضعيت سابق برقرار است. عدهاي معتقدند که رهبري انقلاب، حوزه فعلي را حوزه انقلابي نميدانند، شاخصههاي حوزه انقلابي بر حوزه علميه فعلي منطبق نيست. چرا اين فرايند تحول در حوزه انقدر کند است يا حتي عقيم است و به سرانجام نميرسد؟
اولاً به عقيده بنده تحولي که در حوزه پيدا شده، نسبت به خودش و با توجه به شرايط در اين مدت زمان، خيلي بيش از آن چيزي است که انتظار داشتيم. حوزهاي که امروز ما داريم و فعاليتهايي که انجام ميگيرد و موضع گيريهايي که در آن انجام ميشود، اصلاً قابل مقايسه با حوزه قبل از انقلاب نيست؛ تحول در نوشتهها و آثار علما و طلاب، و در فعاليتهاي اجتماعي حوزويان، و حتي همين کساني که در برنامههاي راديويي و تلويزيوني شرکت ميکنند، نسبت به خودش از جاهاي ديگر بهتر و عميقتر بوده است.
نکته دوم اينکه اصولاً تحولات فرهنگي ديربازده است و تغيير دادن فعاليتهاي فرهنگي، عادات فرهنگي و سنتهاي فرهنگي، خيلي ديرياب است. تحول حوزه هم از اين قاعده مستثنا نيست و زمان ميبرد.
9 دي: يعني در امور آموزشي هم اين تحول زمان بر است؟
بله هرجا سنتي باشد تغيير آن مشکل است، و باز نسبت به همين جهت بايد گفت تحول حوزه و تغيير سنت حوزه قم خيلي خوب بوده و نسبت به جاهاي ديگر خوب بوده، ولي بالاخره آن مقدمهاي را که من عرض کردم اينجا هم صادق است؛ بعضي فکر ميکنند اگر برنامه صحيح باشد و مجري صحيح، نتيجه صددرصد خواهد بود، آن مقدمه غلط است. حوزه هم همينگونه هست؛ اينطور نيست اگر راه صحيح براي تحول در حوزه ابداع شد و کساني هم در صدد برآمدند و صادقانه هم کار کردند، نتيجه صددرصد باشد؛ چنين چيزي نميشود. حوزه هم يک فعاليت انساني است، و طلاب هم در آن مؤثرند. ضلع سوم آن تغييرات، تودههاي حوزوي، طلاب و دانشپژوهان هستند، که در کنار ساير دست اندرکاران هستند. آنها هم مثل ساير انسانها هستند و همان عواملي که موجب انحراف انسانها ميشود اينجا هم وجود دارد. ضمن آنکه اينجا خطر بيش از جاهاي ديگر است. الحمدلله بعد از انقلاب اين انحرافات براي حوزهها چشمگير نبوده و اگر يک مواردي اتفاق افتاده، بحمدلله خنثي شده، ولي آن طوري هم که ايده آل باشد هنوز نشده است؛ ولي معناي آن اين نيست که بايد نااميد بود، بلکه بايد بر فعاليتها افزود و اميدوارانهتر بايد کار کرد و انشاءالله نتايج آن سريعتر (البته سريعتر نسبي) تحقق خواهد يافت. تحقق منويات و خواستههاي رهبر معظم انقلاب و مراجع تقليد زمان ميبرد و بايد تلاشها را بيشتر کرد.
9دي: با تشکر از حضرتعالي بابت وقتي که در اختيار ما قرار داديد.
وفقنا الله و اياکم و السلام عليکم