کد خبر: 40131810
تاریخ انتشار: پنجشنبه 16 ارديبهشت 1395
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

به گزارش چی 24 به نقل از عرفان و حکمت:

میخانه (اصطلاح عرفانی): مراد، جای شراب چکانیدن، آن شراب تجلیات الهی باشد که انوارش به نظر عارفان حقیقت می‌تابد و ایشان هميشه بدو ناظر و حاضراند و اين مرتبه اولیا و انبیاست (رساله میر سید علی همدانی).

میخانه:۱ ـ باطن عارف کامل که منبع ذوق و شوق و معارف است، ۲ـ عالم لاهوت (سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)).

میخانه در غزلیات عطار:

ره میخانه و مسجد کدام استکه هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند استنه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی استبجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته استنمی‌دانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروزحریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود می‌شناسدکه سرور کیست سرگردان کدام است

میخانه در غزلیات حافط:

منم که گوشه میخانه خانقاه من استدعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باکنوای من به سحر آه عذرخواه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمداللهگدای خاک در دوست پادشاه من است

همچنین:

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شداز سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکستباز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

میخانه در غزلیات بهائی:

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدمگفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرممی‌نهم پریشانی بر سر پریشانی
خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

میخانه در رباعیات ابوسعید ابوالخیر:

از کعبه رهیست تا به مقصد پیوستوز جانب میخانه رهی دیگر هست
اما ره میخانه ز آبادانیراهیست که کاسه می‌رود دست بدست

سعدی:

شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانهز عشرت می‌پرستان را، منور بود کاشانه
ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دلکه تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه

میخانه در دیوان شمس مولوی:

آمد بت میخانه تا خانه برد ما رابنمود بهار نو تا تازه کند ما را
بگشاد نشان خود بربست میان خودپر کرد کمان خود تا راه زند ما را

میخانه در غزلیات شاه نعمت الله ولی:

در ره عشق چو ما بی سر و پا باید رفتراه را نیست نهایت ابدا باید رفت
ما از این خلوت میخانه به جائی نرویمکه از این جنت جاوید چرا باید رفت
گر علاجی طلبد خسته به درگاه طبیبدردمندانه به امید دوا باید رفت
هر که دارد هوس دار بقا خوش باشدبی سر و پا به سر دار فنا باید رفت
عارف ار آنکه به میخانه رود یا مسجدهر کجا می رود از بهر خدا باید رفت
در پی عشق روان شو که طریقت اینستتو چه دانی که در این راه کجا باید رفت
نعمت الله سوی کعبه روانست دگرعاشقانه چو وی از صدق و صفا باید رفت

همچنین:

اگر رندی و می نوشی بیا میخانه ای داریمو گر تو عشق می بازی نکو جانانه ای داریم
اگر از عقل می پرسی ندارد نزد ما قدریوگر مجنون همی جوئی دل دیوانه ای داریم
درین خلوتسرای دل نشسته دلبری با ماهزاران جان فدای او که خوش میخانه ای داریم
تو گر گنجی همی جوئی در آ در کنج دل با ماکه گنج ما بود معمور و در ویرانه ای داریم
همه غرقیم و سرگردان درین دریای بی پایانولیکن هر یکی از ما نکو دُردانه ای داریم
چنین جائی که ما داریم به نزد او چه خواهد بودبرای شمع عشق او عجب پروانه ای داریم
خراباتست و ما سرمست و سید جام می بر دستدرین میخانهٔ باقی ، می مستانه ای داریم

همچنین:

درآ در مجلس رندان ببین این ذوق مستانهرهاکن گوشهٔ خلوت بیا در کنج میخانه

میخانه در گلشن راز شیخ محمود شبستری:

یکی از جرعه‌ای گردیده صادقیکی از یک صراحی گشته عاشق
یکی دیگر فرو برده به یک بارمی و میخانه و ساقی و میخوار
کشیده جمله و مانده دهن باززهی دریا دل رند سرافراز

میخانه در غزلیات فیض کاشانی:

عشق ار نکند مستش کی دوست دهد دستشتا می نخورد زان کف مستانه چسان باشد
میخانه نباشد سر لذت ندهد مستییکدم چو تهی ماند میخانه چسان باشد
مربوط به دسته های: اصطلاحات عرفانی - زبان سلوک -

برچسب ها
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین