کد خبر: 40131888
تاریخ انتشار: چهارشنبه 15 ارديبهشت 1395
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

به گزارش چی 24 به نقل از عرفان و حکمت:

شاهد (اصطلاح عرفانی): ۱- حق به اعتبار ظهور و حضور ۲- آن چه در قلب سالک است و او همیشه به یاد آن است (سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی)). بت و شاهد: تجلّی معنی را گویند که در صفت ماورای صفت سالک ظاهر شود (شرح مرادات حافظ).


شاهد در گلشن راز شیخ محمود شبستری

سوال از معنای شراب، شمع، شاهد و خرابات:

شراب و شمع و شاهد را چه معنی استخراباتی شدن آخر چه دعوی است

جواب:

شراب و شمع و شاهد عین معنی استکه در هر صورتی او را تجلی است
شراب و شمع سکر و نور عرفانببین شاهد که از کس نیست پنهان
شراب اینجا زجاجه شمع مصباحبود شاهد فروغ نور ارواح
ز شاهد بر دل موسی شرر شدشرابش آتش و شمعش شجر شد
شراب و شمع جام و نور اسری استولی شاهد همان آیات کبری است
شراب بیخودی در کش زمانیمگر از دست خود یابی امانی
بخور می تا ز خویشت وارهاندوجود قطره با دریا رساند
شرابی خور که جامش روی یار استپیاله چشم مست باده‌خوار است
شرابی را طلب بی‌ساغر و جامشراب باده خوار و ساقی آشام
شرابی خور ز جام وجه باقی«سقاهم ربهم» او راست ساقی
طهور آن می بود کز لوث هستیتو را پاکی دهد در وقت مستی
بخور می وارهان خود را ز سردیکه بد مستی به است از نیک مردی
کسی کو افتد از درگاه حق دورحجاب ظلمت او را بهتر از نور
که آدم را ز ظلمت صد مدد شدز نور ابلیس ملعون ابد شد
اگر آیینهٔ دل را زدوده استچو خود را بیند اندر وی چه سود است
ز رویش پرتوی چون بر می افتادبسی شکل حبابی بر وی افتاد
جهان جان در او شکل حباب استحبابش اولیائی را قباب است
شده زو عقل کل حیران و مدهوشفتاده نفس کل را حلقه در گوش
همه عالم چو یک خمخانهٔ اوستدل هر ذره‌ای پیمانهٔ اوست
خرد مست و ملایک مست و جان مستهوا مست و زمین مست آسمان مست
فلک سرگشته از وی در تکاپویهوا در دل به امید یکی بوی
ملایک خورده صاف از کوزهٔ پاکبه جرعه ریخته دردی بر این خاک
عناصر گشته زان یک جرعه سر خوشفتاده گه در آب و گه در آتش
ز بوی جرعه‌ای که افتاد بر خاکبرآمد آدمی تا شد بر افلاک
ز عکس او تن پژمرده جان یافتز تابش جان افسرده روان یافت
جهانی خلق از او سرگشته دائمز خان و مان خود برگشته دائم
یکی از بوی دردش ناقل آمدیکی از نیم جرعه عاقل آمد
یکی از جرعه‌ای گردیده صادقیکی از یک صراحی گشته عاشق
یکی دیگر فرو برده به یک بارمی و میخانه و ساقی و میخوار
کشیده جمله و مانده دهن باززهی دریا دل رند سرافراز
در آشامیده هستی را به یک بارفراغت یافته ز اقرار و انکار
شده فارغ ز زهد خشک و طاماتگرفته دامن پیر خرابات

شاهد در غزلیات شاه نعمت الله ولی

خرقه دادم جرعه ای می داد ساقی در عوضوه چه سودای خوشی کردیم و هم سودی دگر
شاهد غیبی ما در مشهد جان حاضر استای عجب جز شاهد ما نیست مشهودی دگر
قاصد و مقصود ما عشق است و ما آن وئیموه چه خوش قصدی که ما داریم و مقصودی دگر

شاهد در غزلیات حافظ

یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بودو از لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
از سر مستی دگر با شاهد عهد شبابرجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیرعافیت را با نظربازی فراق افتاده بود

شاهد در غزلیات فیض کاشانی

از دل که برد آرام حسن بتان خدا راترسم دهد بغارت رندی صلاح ما را
ساز و شراب و شاهد نی محتسب نه زاهدعیشی است بی کدورت بزمیست بی مدارا
مجلس ببانک نی ساز مطرب سرود پردازساقی مهٔ دل افروز شاهد بت دل آرا

شاهد در دیوان شمس مولوی

عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویشخون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش
هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدندعارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش

شاهد در غزلیات سعدی

شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینیغنیمتست چنین شب که دوستان بینی
به شرط آن که منت بنده وار در خدمتبایستم تو خداوندوار بنشینی
میان ما و شما عهد در ازل رفته‌ستهزار سال برآید همان نخستینی
مربوط به دسته های: اصطلاحات عرفانی - زبان سلوک -

برچسب ها
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین